تحلیل محتوایی متن غزوه ی غابه (غزوه ی ذی قرد) بر مبنای کتاب طبقات الکبری ابن سعد
چکیده
یکی از غزوات پیامبر اکرم (ص) که کمتر مورد توجه مورخان واقع شده است، غزوه ی غابه است که از آن با نام های غزوه ی ذی قرد و یوم سرح نیز یاد شده است. این غزوه بر اساس مطالعات صورت گرفته در این مقاله، در ربیع الأول سال ششم هجرت در محلی به نام غابه در یک منزلی مدینه با غارت شتران پیامبر (ص) آغاز شده و با تعقیب مشرکان توسط مسلمانان تا ذی قرد ادامه یافته است. توجه به گزارش های پیشگویانه در این واقعه نشان از تلاش مسلمانان در گردآوری دلائل نبوت پیامبر (ص) دارد. در این غزوه حداقل چهارنفر از مشرکان و یک نفر از مسلمانان کشته شدند و مسلمانان تنها موفق به بازپس گیری بخشی از شتران غارت شده توسط مشرکان شدند.
واژه های کلیدی: غزوه ی غابه (ذی قرد)، غارت شتران رسول خدا (ص)، ابوذر، عیینه بن حصن، سلمه بن اکوع، ابوقتاده.
مقدمه
تعیین دقیق زمان وقوع این غزوه، بررسی گزارشهای پیشگویانه، تحلیل کیفیت برخورد مسلمانان با مشرکان و شمار کشته شدگان این غزوه و بالأخره فرجام این جنگ از جمله مسائل مورد بررسی در این مقاله است. همچنین سعی شده است تا در این مقاله ضمن مقایسهی منابع مختلف کیفیت گزارش این واقعه را در منابع مختلف مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم.
متن
غزوه رسول الله. ص. الغابه
ثم غزوه رسول الله. ص. الغابه و هی على برید من المدینه طریق الشام فی شهر ربیع الأول سنه ست من مهاجره.
قالوا: کانت لقاح رسول الله. ص. و هی عشرون لقحه ترعى بالغابه. و کان أبوذر فیها. فأغار علیهم عیینه بن حصن لیله الأربعاء فی أربعین فارسا فاستاقوها
الطبقات الکبرى،ج۲،ص:۶۲
و قتلوا ابن أبیذر. و جاء الصریخ فنادى: الفزع الفزع! فنودی: یا خیل الله ارکبی.
و کان أول ما نودی بها. و رکب رسول الله. ص. فخرج غداه الأربعاء فی الحدید مقنعا فوقف. فکان أول من أقبل إلیه المقداد بن عمرو و علیه الدرع و المغفر شاهرا سیفه. فعقد له رسول الله. ص. لواء فی رمحه و قال: امض حتى تلحقک الخیول.
أنا على أثرک. و استخلف رسول الله. ص. على المدینه عبدالله بن أممکتوم و خلف سعد بن عباده فی ثلاثمائه من قومه یحرسون المدینه. قال المقداد: فخرجت فأدرکت أخریات العدو و قدقتل أبوقتاده مسعده فأعطاه رسولالله. ص. فرسه و سلاحه.
و قتل عکاشه بن محصن أثار بن عمرو بن أثار. و قتل المقداد بن عمرو حبیب بن عیینه بن حصن و قرفه بن مالک بن حذیفه بن بدر. و قتل من المسلمین محرز بن نضله قتله مسعده . و أدرک سلمه بن الأکوع القوم و هو على رجلیه فجعل یرامیهم بالنبل و یقول: خذها! و أنا ابن الأکوع الیوم یوم الرضع!
حتى انتهى بهم إلى ذی قرد. و هی ناحیه خیبر مما یلی المستناخ. قال سلمه:
فلحقنا رسول الله. ص. و الناس و الخیول عشاء فقلت: یا رسول الله إن القوم عطاش فلو بعثتنی فی مائه رجل استنقذت ما بأیدیهم من السرح و أخذت بأعناق القوم. فقال النبی. ص: ملکت فأسجح. ثم قال: إنهم الآن لیقرون فی غطفان. و ذهب الصریخ إلى بنی عمرو بن عوف فجاءت الأمداد فلم تزل الخیل تأتی و الرجال على أقدامهم و على الإبل حتى انتهوا إلى رسول الله. ص. بذی قرد فاستنقذوا عشر لقائح و أفلت القوم بما بقی و هی عشر. و صلى رسول الله. ص. بذی قرد صلاه الخوف و أقام به یوما و لیله یتحسس الخبر. و قسم فی کل مائه من أصحابه جزورا ینحرونها. و کانوا خمسمائه. و یقال سبعمائه. و بعث إلیه سعد بن عباده بأحمال تمر و بعشر جزائر فوافت رسول الله. ص. بذی قرد. و الثبت عندنا أن رسول الله. ص. أمر على هذه السریه سعد بن زید الأشهلی. و لکن الناس نسبوها إلى المقداد لقول حسان بن ثابت: غداه فوارس المقداد
فعاتبه سعد بن زید فقال: اضطرنی الروی إلى المقداد. و رجع رسول الله. ص. إلى المدینه یوم الاثنین و قد غاب خمس لیال.
الطبقاتالکبرى،ج۲،ص:۶۳
أخبرنا هاشم بن القاسم. أخبرنا عکرمه بن عمار العجلی. أخبرنا أیاس بن سلمه بن الأکوع عن أبیه قال: خرجت أنا و رباح غلام النبی. ص. بظهر النبی.
ص. و خرجت بفرس لطلحه بن عبید الله کنت أرید أن أندیه مع الإبل. فلما أن کان بغلس أغار عبدالرحمن بن عیینه على إبل رسول الله. ص. فقتل راعیها و خرج یطردها هو و أناس معه فی خیل فقلت: یا رباح اقعد على هذا الفرس فألحقه بطلحه.
و أخبر رسول الله. ص. أنه قد أغیر على سرحه. قال: و قمت على تل فجعلت وجهی من قبل المدینه ثم نادیت ثلاث مرات: یا صباحاه! ثم اتبعت القوم و معی سیفی و نبلی فجعلت أرمیهم و أعقر بهم و ذلک حین یکثر الشجر فإذا رجع إلى فار جلست له فی أصل شجره ثم رمیت. فلا یقبل على فارس إلا عقرت به. فجعلت أرمیهم و أقول: أنا ابن الأکوع و الیوم یوم الرضع!
فألحق برجل فأرمیه و هو على رحله فیقع سهمی فی الرجل حتى انتظمت کبده فقلت: خذها! و أنا ابن الأکوع. و الیوم یوم الرضع! فإذا کنت فی الشجره أحدقتهم بالنبل. و إذا تضایقت الثنایا علوت الجبل فرمیتهم بالحجاره. فما زال ذلک شأنی و شأنهم أتبعهم و أرتجز حتى ما خلق الله شیئا من ظهر النبی. ص. إلا خلفته وراء ظهری و استنقذته من أیدیهم ثم لم أزل أرمیهم حتى ألقوا أکثر من ثلاثین رمحا و أکثر من ثلاثین برده یستخفون منها و لا یلقون من ذلک شیئا إلا جعلت علیه حجاره و جمعته على طریق رسول الله. ص. حتى إذا امتد الضحى أتاهم عیینه بن بدر الفزاری مددا لهم. و هم فی ثنیه ضیقه. ثم علوت الجبل فأنا فوقهم. قال عیینه: ما هذا الذی أرى؟
قالوا: لقینا من هذا البرح ما فارقنا بسحر حتى الآن و أخذ کل شیء فی أیدینا و جعله وراء ظهره. فقال عیینه: لو لا أن هذا یرى أن وراءه طلبا لقد ترککم. ثم قال: لیقم إلیه نفر منکم. فقام إلى نفر منهم أربعه فصعدوا فی الجبل فلما أسمعتهم الصوت قلت لهم: أ تعرفوننی؟ قالوا: و من أنت؟ قلت: أنا ابن الأکوع. و الذی کرم وجه محمد لا یطلبنی رجل منکم فیدرکنی و لا أطلبه فیفوتنی! فقال رجل منهم: إن ذا ظن.
قال: فما برحت مقعدی ذلک حتى نظرت إلى فوارس رسول الله. ص. یتخللون الشجر. و إذا أولهم الأخرم الأسدی و على أثره أبو قتاده فارس رسول الله. ص. على أثر أبی قتاده المقداد. فولى المشرکون مدبرین و أنزل من الجبل فأعرض للأخرم فأخذ عنان فرسه قلت: یا أخرم أنذر القوم! یعنی احذرهم. فإنی لا آمن أن یقتطعوک فاتئد
الطبقاتالکبرى،ج۲،ص:۶۴
حتى یلحق رسول الله. ص. و أصحابه قال: یا سلمه إن کنت تؤمن بالله و الیوم الآخر و تعلم أن الجنه حق و النار حق فلا تحل بینی و بین الشهاده! فخلیت عنان فرسه فیلحق بعبدالرحمن بن عیینه و یعطف علیه عبدالرحمن. فاختلفا طعنتین فعقر الأخرم بعبدالرحمن. فطعنه عبدالرحمن فقتله. فتحول عبدالرحمن على فرس الأخرم فیلحق أبو قتاده بعبدالرحمن فاختلف طعنتین فعقر بأبیقتاده و قتله أبوقتاده .
و تحول أبوقتاده على فرس الأخرم ثم إنی خرجت أعدو فی أثر القوم حتى ما أرى من غبار أصحاب النبی. ص. شیئا و یعرضون إلى شعب فیه ماء یقال له ذوقرد. فأرادوا أن یشربوا منه فأبصرونی أعدو وراءهم فعطفوا عنه و أسندوا فی الثنیه ثنیه ذی دبر و غربت الشمس فألحق رجلا فأرمیه فقلت: خذها!
و أنا ابن الأکوع و الیوم یوم الرضع!
فقال: یا ثکل أمی! أ أکوعی بکره؟ قال: قلت نعم یا عدو نفسه! فکان الذی رمیته بکره فاتبعته بسهم آخر فعلق فیه سهمان و یخلفون فرسین فجئت بهما أسوقهما إلى رسول الله. ص. و هو على الماء الذی حلاتهم عنه ذو قرد. فإذا نبی الله فی خمسمائه. و إذا بلال قد نحر جزورا مما خلفت فهو یشوی لرسول الله. ص. من کبدها و سنامها. فأتیت رسول الله. ص. فقلت: یا رسول الله خلنی فأنتخب من أصحابک مائه فأخذ على الکفار بالعشوه فلا یبقى منهم مخبر إلا قتلته. قال: أ کنت فاعلا ذلک یا سلمه؟ قلت: نعم. و الذی أکرمک! فضحک رسول الله. ص. حتى رأیت نواجذه فی ضوء النار ثم قال: إنهم الآن یقرون بأرض بنیغطفان. فجاء رجل من غطفان فقال: مروا على فلان الغطفانی فنحر لهم جزورا. فلما أخذوا یکشطون جلدها رأوا غبره فترکوها و خرجوا هرابا. فلما أصبحنا قال رسول الله. ص:
خیر فرساننا الیوم أبوقتاده و خیر رجالتنا الیوم سلمه. فأعطانی رسول الله. ص.
سهم الراجل و الفارس ثم أردفنی وراءه على العضباء راجعین إلى المدینه. فلما کان بیننا و بینها قریبا من ضحوه. و فی القوم رجل من الأنصار کان لا یسبق جعل ینادی:
هل من مسابق؟ أ لا رجل یسابق إلى المدینه؟ فأعاد ذلک مرارا و أنا وراء رسول الله.
ص. مردفی فقلت له: ما تکرم کریما و لا تهاب شریفا؟ قال: لا إلا رسول الله.
ص. فقلت: یا رسول الله بأبی أنت و أمی خلنی فلا سابق الرجل! فقال: إن شئت. فقلت: أذهب إلیک. فطفر عن راحلته و ثنیت رجلی فطفرت عن الناقه ثم
الطبقاتالکبرى،ج۲،ص:۶۵
إنی ربطت علیه شرفا أو شرفین یعنی استبقیت نفسی ثم إنی عدوت حتى ألحقه فأصک بین کتفیه بیدی. قلت: سبقتک و الله إلى فوزه أو کلمه نحوها. قال: فضحک و قال: إنی إن أظن حتى قدمنا المدینه .
ترجمه
غزو غابه [۱]
پس آن گاه در ماه ربیع الاول از سال ششم هجرت پیامبر (ص) به غزو غابه [۲] رفت، و آن در یک منزلى مدینه است بر راه شام.
گویند، ماده شتران شیرى رسول خدا (ص) در غابه چرانیده مىشدند و بیست رأس بودند و ابوذرّ بر آنها نگاهبان بود. عیینه بن حصن سه شنبه شبى بر آنها غارت برد و چهل سوار همراهش بودند و شتران را در ربودند و پسر ابوذرّ را کشتند. کسى به مدینه آمد و بانگ برداشت و یارى خواست و براى اوّل بار در مدینه ندا داده شد که اى سواران خدا سوار شوید. و در پگاه چهارشنبه پیامبر (ص) بیرون آمد و ایستاد، سلاح پوشیده و زره بر تن. و نخستین کس که به حضور پیامبر (ص) آمد مقداد بن عمرو بود و زره و مغفر داشت و با شمشیر آخته حاضر آمد و پیامبر (ص) بر سر نیزه او لوائى بست و فرمود: برو که سواران از پى تو خواهند آمد و ما نیز از دنبال تو مىآییم. رسول خدا، عبد الله بن امّ مکتوم را به نیابت خویش در مدینه بداشت و سعد بن عباده را نیز با سیصد تن از قومش به نگاهبانى مدینه گماشت.
__________________________________________________
[۱]. نام این جنگ در سیره ابن هشام ذى قرد ثبت شده است.- م.
[۲]. واقدى در مغازى تاریخ این جنگ را چهارشنبه سوم ربیع الآخر از سال ششم هجرت ثبت کرده است.- م.
الطبقاتالکبرى/ترجمه،ج۲،ص:۷۹
مقداد گوید: از مدینه بیرون آمدم و به آخرین افراد دشمن رسیدم و در آن هنگام ابو قتاده، مسعده را کشته بود و پیامبر (ص) اسب و سلاح مسعده را به او بخشید. عکّاشه بن محصن نیز اثار بن عمرو بن اثار را کشت و حبیب بن عیینه بن حصن و قرفه بن مالک بن حذیفه بن بدر را مقداد بن عمرو کشت و از مسلمانان نیز محرز ابن نضله کشته آمد و او را مسعده کشت. و سلمه بن الأکوع که پیاده مىدوید به دشمن رسید و زانو زده تیر مىانداخت و با هر تیر این رجز را مىخواند:
«بگیر! و منم پسر اکوع، امروز روز نابودى ناکسان است» [۱].
و دشمن را تا ذى قرد [۲] تعقیب کرد که نزدیک خیبر است، و مستناخ را پشت سر خود دارد. سلمه گوید، شامگاه همان روز به پیامبر (ص) و مردم و سواران پیوستیم و من پیامبر (ص) را گفتم: دشمن تشنه است و اگر هم اینک مرا با صد نفر بفرستید دامهایى را که ربودهاند جملگى از آنان پس مىگیرم و آنان را نیز به اسیرى خواهم گرفت. پیامبر (ص) فرمود: چون پیروز شدى معتدل باش. [۳] و فرمود: غطفان هم اینک پذیراى ایشان است، و چون بنى عمرو بن عوف از فراخوانى با خبر شدند نیروهاى امدادى فرستادند، و پیادگان و اسب سواران و شتر سواران یکى از دنبال دیگر در ذى قرد به حضور رسول خدا (ص) رسیدند و توانستند ده ماده شتر را پس بگیرند و دشمنان با ده شتر دیگر گریختند.
پیامبر (ص) در ذى قرد نماز خوف گزارد و یک شب و یک روز همان جا توقف کرد و کسانى را به تجسس خبر فرستاد و هر صد تنى از یاران خویش را شترى پروار داد تا بکشند و قوت خود سازند. و شمار همراهان پیامبر (ص) پانصد تن بود و بعضى گفتهاند هفتصد تن. و سعد بن عباده هم چند بار خرما و ده شتر پروار به حضور پیامبر (ص) فرستاد و در ذى قرد نزد ایشان آوردند.
و بر ما ثابت است که سردار این جنگ که پیشاپیش حرکت کرد سعد بن زید اشهلىّ بود و لیکن مردم از شعر حسّان بن ثابت، مقداد را سردار مىدانند، و ثابت گفته است «پگاهى
__________________________________________________
[۱].
خذها و انا ابن الاکوع الیوم یوم الرضّع
[۲]. ذى قرد، نام آبى است در یک منزلى مدینه و در زمینهاى غطفان.- م.
[۳]. ملکت فاسجح، ضرب المثل است. ر ک: شیخ ابراهیم حنفى، فرائد اللآل فى مجمع الامثال، ج ۲، چاپ اسدى، تهران، بدون تاریخ، ص ۲۴۶٫- م.
الطبقاتالکبرى/ترجمه،ج۲،ص:۸۰
که سواران مقداد» [۱]. پس سعد بن زید حسان را بر این شعر نکوهید و او گفت قافیه مرا واداشت که مقداد را بیاورم. و پیامبر (ص) روز دوشنبه به مدینه بازگردید و پنج شب از مدینه غایب بود.
هاشم بن قاسم از عکرمه بن عمّار عجلى، از إیاس بن سلمه بن اکوع، از قول پدرش نقل مىکند که مىگفته است من و رباح غلام پیامبر (ص) نگاهبان شتران شیرده و دیگر دامهاى پیامبر (ص) بودیم. از مدینه با اسب طلحه بن عبیدالله بیرون شدم و مىخواستم اسب را با شتران به دو درآورم. آخر شب عبدالرحمن بن عیینه شتران پیامبر (ص) را غارت کرد و ساربان را کشت و با گروهى از سواران به راندن آنها پرداخت. رباح را گفتم: بر این اسب نشین و آن را به طلحه برسان و پیامبر (ص) را از بردن گله با خبر ساز. و خود نیز بر تپهیى ایستادم و روى به جانب مدینه نموده سه بار آواز به استمداد برداشتم. سپس با شمشیر و تیر و کمان از دنباله دشمن رفتم و در درختزارها بر آنان تیر مىانداختم و اسبانشان را از پاى در مىآوردم. و هر گاه سوارى به جانب من مىآمد کنار درختى نشسته پناه مىگرفتم و تیر مىانداختم و هر سوارى که مىآمد درماندهاش کرده تیر مىانداختم و مىگفتم:
«منم پسر اکوع و امروز روز نابودى ناکسان است».
بر هر سوارى از ایشان که مىرسیدم تیرى مىانداختم و تیر بدو مىخورد و جگرش را مىدرید و مىگفتم: بگیر که منم پسر اکوع و امروز روز نابودى ناکسان است. و چون در درختزارها بودم همچنان تیر مىانداختم و چون بلندیها مرا در میان مىگرفتند به بالاى کوه مىرفتم و بر آنان سنگ مىباریدم و همه وقت سر در پى آنها داشتم و رجز مىخواندم و شتران و دامهاى پیامبر (ص) را که ربوده بودند جملگى از دست آنان بیرون کشیدم و در پى خود رها کردم. و همچنان تیر مىانداختم چندان که ناگزیر آمدند سى نیزه و سى بالا پوش خود را بیندازند تا سبکبار شوند. و هر چه آنان مىانداختند من بر مىداشتم و سنگى بر آن مىگذاشتم و در راه رسول خدا مىنهادم. و نزدیک ظهر، عیینه بن بدر فزارى به یارى ایشان آمد و آنان در درّه تنگى بودند و من بر فراز کوه بودم و مشرف بر ایشان. عیینه پرسید: این کیست؟ گفتند: از این مرد رنج فراوان کشیدیم، از سپیده دم تا هم اینک از ما جدا نشد و هر چه در دست ما بود گرفت و پشت سر نهاد. عیینه گفت: اگر نمىدانست که از پشت سر به
__________________________________________________
[۱]. «غداه فوارس المقداد» از مصراع دوم بیتى از حسّان بن ثابت، ر ک: دیوان حسان، چاپ بیروت، ۱۹۶۶، ص ۶۵٫- م.
الطبقاتالکبرى/ترجمه،ج۲،ص:۸۱
یارى او خواهند آمد دست از شما مىداشت. پس آن گاه چند تنى را گفت که به سوى من آیند و چهار تن از کوه بالا آمدند و چون به جایى رسیدند که آواز مرا مىشنیدند گفتم: آیا مرا مىشناسید؟ گفتند: تو کیستى؟ گفتم: پسر اکوع، و سوگند به خدایى که محمد (ص) را گرامى داشته است هر تنى از شما که به جستجوى من بر آید بر من دست نخواهد یافت و لیکن اگر بر هر یک از شما آیم، نمىتواند از من بگریزد. یکى از ایشان گفت: یاوه مىسراید. و هنوز جا به جا نشده بودم که دیدم سواران رسول خدا (ص) از دل درختزار مىآیند. و نخستین سوارى که آمد اخرم اسدى بود و از پى او ابو قتاده رسید، سوار کار رسول الله (ص)، و از پى ابو قتاده، مقداد آمد. و مشرکان روى به گریز نهادند و من از کوه به زیر آمدم و خود را به اخرم رساندم و لگام اسبش را گرفته گفتم: اى اخرم از این قوم حذر کن که از آنان بر تو بیمناکم، صبر کن تا پیامبر (ص) و یارانش برسند. او گفت: اى سلمه اگر به خدا و به روز رستاخیز مؤمنى و مىدانى که بهشت و جهنم بر حق است میان من و شهادت مانع مشو. و من دست از لگام اسبش بداشتم و او خود را به عبد الرحمن بن عیینه رسانید و عبد الرحمن هم رو به سوى او کرد و بر یک دیگر نیزه زدند و اخرم اسب عبد الرحمن را از پاى در آورد و عبد الرحمن با نیزه اخرم را کشت و بر اسب او نشست و رفت. ولى ابو قتاده خود را بدو رسانید و با نیزه کارزار کردند و عبد الرحمن اسب ابوقتاده را از پاى درآورد و ابوقتاده عبدالرحمن را کشت و بر اسب اخرم سوار شد. و من همچنان پیاده از دنبال ایشان مىدویدم و چندان جلو افتادم که دیگر گرد و غبار یاران پیامبر (ص) را نمىدیدم. مشرکان به جانب درهیى رفتند که آب داشت و ذى قرد نامیده مىشد، و قصد داشتند آب بخورند، امّا چون مرا در پى خویش دیدند از آن جا روى گردانده به گردنهیى رفتند که ذى دبر [۱] نامیده مىشد. و آفتاب غروب کرد و من به مردى رسیدم و تیرى انداختم و گفتم: منم پسر اکوع و امروز روز نابودى ناکسان است. گفت: اى واى بر من، آیا تو همان اکوع صبح هستى؟ گفتم: اى دشمن تن خویش آرى. و او همان بود که صبح هم تیرى بر او زده بودم. پس تیر دیگرى نیز بدو زدم و هر دو تیر در بدنش ماند. و دو اسب را نیز رها کردند که گرفتم و سوار شدم و از براى رسول خدا (ص) آوردم و پیامبر (ص) با اصحاب خود که پانصد تن بودند کنار همان آبى که مشرکان را از آن رانده بودم، (ذى قرد) فرود آمده بودند و بلال برخى از شترانى را
__________________________________________________
[۱]. چنین است در اصل.- م.
الطبقاتالکبرى/ترجمه،ج۲،ص:۸۲
که من پس گرفته بودم کشته بود و جگر و کوهان آنها را از براى پیامبر (ص) بریان مىکرد.
به حضور پیامبر (ص) رسیده گفتم: اى رسول خدا، صد تن از اصحاب را برگزین و دستورى ده تا هم امشب آنها را جملگى فرو گیرم و بکشم. فرمود: اى سلمه، چنین مىکنى؟ گفتم:
سوگند به کسى که تو را گرامى داشته است چنین مىکنم. و پیامبر (ص) لبخند زد چندان که دندانهایش را در پرتو آتش دیدم. فرمود: آنان هم اینک در سرزمین غطفان میهمانند و مردى از غطفان آمد و گفت مشرکان پیش فلان فرود آمدند و او از براى ایشان شترى کشت ولى چون خواستند شتر را پوست بکنند گرد و غبارى دیدند و از بیم گریختند و شتر را به همان حال باز گذاشتند.
چون صبح برآمد، پیامبر (ص) فرمود: امروز بهترین سوار کار ما ابو قتاده است و بهترین پیاده ما سلمه. و رسول خدا (ص) مرا سهم پیاده و سوار پرداخت فرمود و در پشت خویش بر ناقه خود غضباء [۱] نشانید و به مدینه بازگردیدیم و چون تا مدینه نیم روزه راه شد، مردى از انصار که در دویدن همتا نداشت چند بار آواز داد که: آیا کسى حاضر است از این جا تا مدینه را با من مسابقه دهد؟ من همچنان که پشت سر رسول خدا (ص) سوار بودم گفتم: گویى هم اکنون از هیچ کس بیمى ندارى؟ گفت: مگر از رسول خدا (ص). پیامبر را گفتم: پدر و مادرم فداى تو باد، دستورى ده تا با این مرد مسابقه بدهم. فرمود: باشد، آن کن که مىخواهى. من آن مرد را گفتم: آماده باش. او از ناقهاش پیاده شد و دوید و من هم به زیر پریدم و اندکى ایستادم، به قدر یکى دو نفس کشیدن، سپس دویدم و به او رسیدم و به میان شانههایش زده گفتم: به خدا سوگند پیروز شدم و ثواب مژده دادن به مردم مدینه از من است- یا چیزى نزدیک به این گفتم. آن مرد خندیده گفت: هرگز گمان نمىکنم مگر وقتى که به مدینه برسیم.
__________________________________________________
[۱]. غضباء، نام شتر پیامبر بود که به خاطر رفتار ملایم آن بدین نام نامیده شده بود. غضباء در لغت چارپایى را گویند که گوشش چاک خورده باشد.- م.
نتیجهگیری
این غزوه را میتوان ازجمله غزوههایی دانست که نه با انگیزههای دینی بلکه به سبب خوی غارتگری عرب جاهلی رخ داده است. تعدادی از مشرکان شتران پیامبر (ص) را به غارت میبرند و مسلمانان متوجه میشوند و آنها را مورد تعقیب قرار میدهند و موفق میشوند حدود ده شتر را بازپس بگیرند. اما از جمله نکات مهم این غزوه، استفادهی مورخان از آن جهت بیان اخباری پیشگویانه از پیامبر (ص) و نشان دادن نبوت آن حضرت است، که مورد توجه شماری از مورخان واقع شده است. هرچند که مورخان از این جنگ با نام غزوه تعبیر کردهاند، ولی از روایات چنین برمیآید که خود پیامبر (ص) حتی به مشرکان نرسیدند و تنها هشت نفر از سوارکاران مسلمان به فرماندهی سعد بن زید اشهلی و یک نفر پیاده به نام سلمه بن اکوع در این «سریه» (به تعبیر خود ابنسعد، در داخل متن) با مشرکان درگیر شدند. در این غزوه حداقل چهار نفر از مشرکان و یک نفر از مسلمانان کشته شدند: مسعده بن حکمه، حبیب بن عیینه بن حصن، اوثار [اوبار] و عمرو بن اوثار و قرفه بن مالک بن حذیفه بن بدر از میان مشرکان که البته برخی اوثار و فرزندش را یک نفر دانستهاند و از قرفه بهعنوان همسر مسعده یاد کردهاند، محرز بن نضله، ذر بن ابیذر، هشام بن صبابه و وقاص بن مجزز مدلجی نیز از مسلمانان کشته شده در این واقعه هستند، که تنها دربارهی نفر اول بین مورخان اجماع وجود دارد.
گزارش این واقعه در دیگر منابع
۱- المغازی
مهمترین منبع جهت بررسی این واقعه مغازی واقدی است، که منبع اکثر مآخذ تاریخی دیگر است. وی به نحوی دقیق و مفصل به توصیف این واقعه پرداخته و از افراد مختلفی به ذکر این روایت پرداخته است که البته همین امر موجب پراکندهگویی شده و انسجام خود را تا حدی از دست داده است. وی به شکلی آگاهانه در ابتدا به ذکر روایاتی پیشگویانه پرداخته و سپس ماوقع را از زبان شاهدان واقعه نقل کرده است؛ این روایات پیشگویانه هم در ارتباط با ابوذر و مقداد میباشند، که هر دو از شیعیان علی (ع) بودهاند.
۲- السیرهالنبویه
ابنهشام روایات موجود در این زمینه را با هم تلفیق کرده و در گزارشی نسبتاً مفصل و منسجم به بیان این غزوه تحت عنوان غزوه-ی ذیقرد پرداخته است و در بیان زد و خوردها و تعقیب و گریزها در این غزوه به جزئیات توجه دارد. (السیرهالنبویه/ترجمه، ج۲، صص۱۹۱-۱۹۴).
۳- التنبیه و الإشراف
مسعودی صرفاً به غارت شتران پیامبر (ص) توسط عیینه و بازپس گیری قسمتی از آنها توسط پیامبر (ص) اشاره کرده است و هیچ نامی از اصحاب پیامبر (ص) نبرده است و محوریت در ذکر واقعه با شخص پیامبر (ص) است (التنبیه و الإشراف/ترجمه، متن، ص۲۳۱).
۴- البدایه و النهایه
در میان منابع و مآخذ مورد بررسی یکی از کاملترین و مفصلترین آثار در این زمینه، این اثر ابنکثیر است و در واقع، اثر وی را تا حد زیادی میتوان جامع روایات منقول منابع دیگر دانست (البدایه و النهایه، ج۴، صص۱۵۰-۱۵۵).
۵- دلائلالنبوه
این اثر بیهقی نیز همچون البدایه و النهایه از شمولیت خاصی برخوردار است و روایاتی از موسی بن عقبه را شامل است که در دیگر منابع مشاهده نشد (دلائلالنبوه، ج۴، ص۱۷۸-۱۹۳).
۶- سبلالهدی
در این اثر به اکثر منابع گذشته توجه شده و منابع مشترک در ذکر یک روایت واحد بیان شدهاند. نویسنده اشعار شاعران را آورده، و شاید قابل توجهترین بخش آن قسمت مربوط به شرح لغات و مصطلاحات باشد (سبلالهدی، ج۵، صص۹۵-۱۱۴).
۷- تاریخ ابنخلدون
ابنخلدون سعی در تلفیق روایات و تکمیل آنها با توجه به روایات مشابه داشته و گزارشی مختصر و ناقص از این واقعه ارائه کرده است. (تاریخ ابنخلدون، ترجمه متن، ج۱، صص۴۲۸-۴۲۹).
۸- تاریخ گزیده
حمدالله مستوفی به اشاره این ماجرا را ذکر کرده است و تنها از عیینه بن حصن بهعنوان سرکردهی دزدان شتران و از سلمه بهعنوان باز پس گیرندهی شتران پیامبر نام برده است (تاریخ گزیده، متن، ص۱۴۸).
پی نوشت
– ابنهشام، طبری، ابنحبیب، ابناثیر و ابنکثیر از این غزوه با نام غزوهی ذیقرد یاد کردهاند (السیرهالنبویه، ج۲، ص۲۸۱؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۹۶؛ المحبر، ص۱۱۴؛ الکامل، ج۲، ص۱۸۸)؛ حمدالله مستوفی نیز از این غزوه با نام غابه یاد کرده است (تاریخ گزیده، متن، ص۱۴۸)؛ بلاذری، مسعودی، مقریزی، ذهبی، ابنخلدون و یاقوت حموی از این غزوه با هر دو نام غابه و ذیقرد یاد کردهاند (انسابالأشراف، ج۱، صص۳۴۸و۳۴۹و۳۷۶ [«قرد» نیز گفتهاند]؛ التنبیه و الإشراف/ترجمه، متن، صص۲۳۰و۲۳۱ [هر دو نام]؛ آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۷۰۳ [غابه]؛ إمتاعالأسماع، ج۱، ص۲۵۹ [«ذیقره» نیز گفتهاند]؛ تاریخالإسلام، ج۲، ص۳۳۳؛ تاریخ ابن-خلدون، ج۲، ص۴۴۵؛ معجمالبلدان، ج۴، ص۱۸۲). واقدی، ابنسعد به تبعیت واقدی، و همچنین ابنعبدالبر علاوه بر غابه از این غزوه با نامهای غزوه ذیقرده و یوم سرح نیز اسم برده است (المغازی/ترجمه، متن، صص۴۰۷و۴۱۲؛ طبقاتالکبری، ج۳، ص۸۳؛ الإستیعاب، ذیل محرز بن نضله، ج۳، ص۱۳۶۵)؛ بیهقی نیز در دو جا از غزوهی ذیقرد نام برده است؛ او در یک جا آن را همان سریه قرده یا ذیالقصه به فرماندهی زید بن حارثه دانسته و در جای دیگر همین غزوهی مذکور را بیان کرده است (دلائلالنبوه، ج۳، ص۱۷۰ و ج۴، ص۱۷۸).
– ابنسعد این غزوه را پس از غزوهی پیامبر (ص) با بنیلحیان، که آغاز ماه ربیعالأول ششم هجرت روی داده، دانسته است (طبقات-الکبری، ج۲، ص۶۰؛ نیز نک. المغازی/ترجمه، متن، ص۳؛ السیرهالنبویه، ج۲، ص۲۷۹؛ أنسابالأشراف، ج۱، ص۳۷۶؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۹۵؛ المحبر، ص۱۱۴؛ مروجالذهب، ج۲، ص۲۸۱؛ التنبیه و الإشراف/ترجمه، متن، ص۲۳۰؛ آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۷۰۳؛ الکامل، ج۲، ص۱۸۸؛ إمتاعالأسماع، ج۱، ص۲۵۹). اما مستوفی پس از غزوهی بنیمصطلق از آن یاد کرده است (تاریخ گزیده، متن، ص۱۴۸) و بیهقی آن را بدون شک پس از صلح حدیبیه دانسته است (دلائلالنبوه، ج۳، ص۳۶۸)؛ ابنسعد این غزوه را پیش از سریهی عکاشه بن محصن به غمر، که در ماه ربیعالأول ششم هجرت روی داده، دانسته است (طبقاتالکبری، ج۲، ص۶۵؛ نیز نک. المغازی/ترجمه، متن، ص۳؛ آفرینش و تاریخ، ج۲، صص۷۰۳-۷۰۴). ابنهشام، طبری و مسعودی در مروج پیش از غزوهی بنیمصطلق، مسعودی در تنبیه پیش از سریهی سعد بن عباده خزرجی به غمیم و مقریزی به گفتهی بخاری و مسلم پیش از غزوهی خیبر و ابنسیدالناس پیش از سریهی سعید بن زیر به عرنیین از آن یاد کردهاند (السیرهالنبویه، ج۲، ص۲۸۹؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۰۴؛ مروجالذهب، ج۲، ص۲۸۱؛ التنبیه و الإشراف/ترجمه، متن، ص۲۳۱؛ إمتاعالأسماع، ج۱، صص۲۵۹و۲۶۵؛ عیونالأثر، ج۲، ص۱۲۵).
– غابه آب و یا بیشهزاری به فاصلهی یک منزل و یا بیشتر، از مدینه بود (انسابالأشراف، ج۱، ص۳۴۸؛ التنبیه و الإشراف/ترجمه، متن، ص۲۳۱؛ إمتاعالأسماع، ج۱، ص۲۵۹؛ المنتظم، ج۳، ص۲۵۱). مستوفی: «از مدینه تا غابه یک بریده راه است، یعنی دوازده میل» (تاریخ گزیده، متن، ص۱۴۸). یاقوت نیز فاصلهی غابه تا مدینه را یک منزل و تا سلع را هشت میل دانسته است و میگوید منبر پیامبر (ص) را با استفاده از چوب آنجا ساختند (معجمالبلدان، ج۴، ص۱۸۲)؛ به گفتهی ابنسعد و یاقوت حموی، زبیر بن عوام غابه را به یکصد و هفتاد هزار درم خریده بود و عبد الله بن زبیر آن را به یک میلیون و ششصد هزار درهم فروخت و ظاهراً محل نگهداری شماری از اموال و داراییهای مردم مدینه بوده است (طبقاتالکبری، ج۳، ص۹۴؛ معجمالبلدان، ج۴، ص۱۸۲).
– نک. إمتاعالأسماع، ج۱، ص۲۵۹؛ واقدی زمان این غزوه را ربیع الآخر سال ششم دانسته است (المغازی/ترجمه، متن، صص۳و۴۰۷)؛ بلاذری نیز علاوه بر ربیعالاول میگوید ربیعالآخر نیز گفته شده است (أنسابالأشراف، ج۱، ص۳۴۹)؛ جمادی الأولی یا جمادیالثانی، و شعبان (به نقل از ابناسحاق) نیز منقول است (سبلالهدی، ج۵، ص۱۰۶؛ مجمل التواریخ و القصص، متن، ص۲۴۸).
– تنها ابنحبیب آن را در سال پنجم دانسته است (المحبر، ص۱۱۴).
– به گفتهی واقدی این بیست شتر از غنایم غزوهی ذاتالرقاع و محمد بن مسلمه از نجد بودند که در ابتدا آنها را در منطقهی بیضا به چرا میبردند؛ ولی به علت خشکی منطقه آنها را به غابه بردند (المغازی/ترجمه، متن، ص۴۰۷)؛ ابنسعد: ماده شتران شیرده رسول خدا (ص) واقدى از معاویه بن عبدالله بن عبیدالله بن ابورافع نقل مىکند که مىگفته است پیامبر (ص) تعدادى ماده شتر شیرده داشت که یک مرتبه هم در منطقه غابه هدف غارت دشمن قرار گرفت. گوید، تعداد آنها بیست شتر بود و خانواده پیامبر (ص) از شیر آنها تغذیه مىکردند و همه شب دو مشک بزرگ شیر مىآوردند، برخى از آنها بسیار پر شیر و دوشا بودند از جمله حنّاء، سمراء، عریس سعدیّه، بغوم، یسیره و دبّاء- نامهاى ناقههاست. محمد بن عمر واقدى از هارون بن محمد از پدرش، از نهبان آزاد کرده ام سلمه نقل مىکرد که ام سلمه مىفرموده است بیشتر بلکه تمام خوراک ما در خدمت رسول خدا (ص) شیر بود، رسول خدا (ص) چند ناقه دوشا داشت که در منطقه غابه- بیشه نزدیک مدینه- بودند و هر یک از آنها را به یکى از زنان خود اختصاص داده بود، ناقهیى که نامش عریس بود به من تعلق داشت و آنچه شیر مىخواستیم فراهم بود، براى عایشه هم ناقه سمرا اختصاص داشت که اگر چه پر شیر بود ولى به اندازه ناقه من شیر نداشت، ساربان آنها را به چراگاه جوانیه مىبرد و شامگاه بر در خانه مىآورد و آنها را مىدوشیدند، ناقه مخصوص پیامبر (ص) هم پر شیر بود و به اندازه ناقه من بلکه بیشتر شیر مىداد. واقدى از موسى بن عبیده، از ثابت آزاد کرده ام سلمه، از ام سلمه نقل مىکند که مىگفته است ضحاک بن سفیان کلابى ناقهیى دوشا به رسول خدا (ص) تقدیم کرد که نامش برده بود، گوید شترى بهتر از آن ندیده بودم به اندازه دو شتر شیر مىداد و شامگاه آن را بر در خانه ما مىآوردند، هند و اسماء آن را به چرا مىبردند، گاهى در احد و گاهى در جماء. و آن را که به خانه مىآوردند به اندازه یک چادر هم برگ و شاخه برایش مىآوردند و آن تمام شب را در علف به صبح مىآورد، پیامبر (ص) غالبا آن را براى میهمانان خود مىدوشید و آنان همگى کاملا سیر مىشدند و اضافه آن را هم میان ما تقسیم مىفرمود، صبحها هم شیر خوبى مىداد. واقدى از عبدالسلام بن جبیر، از پدرش نقل مىکند که مىگفته است پیامبر (ص) هفت ماده شتر دوشا در ناحیه ذى الجدر داشت، در ناحیه جماء هم چند شتر شیرى داشت و شیر آنها را براى ما مىآوردند، ناقهیى به نام مهره دیگرى به نام شقراء و دیگرى به نام دبّاء. مهره را سعد بن عباده از میان شتران بنى عقیل برگزیده و فرستاده بود، شقراء و دباء را پیامبر (ص) در بازار نبط از بنى عامر خریده بودند، برده، سمراء، عریس، یسیره و حناء را همه شب مىدوشیدند، و شیر آنها را مىآوردند. یسار غلام پیامبر (ص) ساربان آنها بود که کشتندش- در شبیخون و غارت دشمن کشته شده است. واقدى از سلیمان بن بلال، از یحیى بن سعید، از سعید بن مسیب نقل مىکند در شبى که یسار کشته شده بود و شیر براى پیامبر نیاوردند، آن حضرت فرمود: خداوند کسانى را که امشب خاندان محمد (ص) را تشنه گذاشتند، تشنه کناد (الطبقاتالکبرى/ترجمه،ج۱، صص۴۶۴-۴۶۵).
– واقدی در روایتی پیشگویانه مینویسد: «ابوذر از پیامبر (ص) اجازه مىخواست که از شتران ماده آن حضرت مواظبت کند. پیامبر (ص) به او گفتند: مىترسم که از اطراف بر تو غارت آورند و ما از عیینه بن حصن و وابستگان او در امان نیستیم، و منطقه ما هم نزدیک به محل آنهاست. ابوذر اصرار ورزید و گفت: اى رسول خدا (ص) به من اجازه فرماى. پس از اصرار، پیامبر (ص) به او فرمودند: گویى تو را مىبینم در حالى که پسرت کشته، و همسرت اسیر گردیده، و در حالى که به عصاى خود تکیه زده باشى خواهى آمد. ابوذر بعدها مىگفت: شگفتا! پیامبر (ص)، چنان مىفرمود، و من پافشارى و اصرار مىکردم، و به خدا سوگند همچنان شد که رسول خدا (ص) فرموده بود» (المغازی/ترجمه، متن، ص۴۰۷؛ نیز نک. إمتاعالأسماع، ج۱، ص۲۵۹؛ سبلالهدی، ج۵، ص۹۵)؛ البته واقدی در ادامه به کشته شدن پسر ابوذر و نجات همسر پسر ابوذر از دست غارتگران اشاره کرده است و هیچ نامی از همسر ابوذر نیست (المغازی/ترجمه، متن، ص۴۰۸). واقدی به این روایت پیشگویانه اکتفا نکرده و نوشته است که در آن شب حتی اسب مادیان مقداد نیز آرام و قرار نداشت (المغازی/ترجمه، متن، صص۴۰۷-۴۰۸؛ نیز نک. إمتاعالأسماع، ج۱، صص۲۵۹-۲۶۰)؛ بلعمی از رباح، غلام سیاه پیامبر (ص) بهعنوان چوپان شتران نام برده است (تاریخنامه طبری، ج۳، ص۲۰۹).
– نک. السیرهالنبویه/ترجمه، ج۲، ص۱۹۱؛ أنسابالأشراف، ج۱، ص۳۴۸؛ تاریخ خلیفه، ص۳۴؛ التنبیه و الإشراف/ترجمه، متن، ص۲۳۱ [عیینه بن حصن بن حذیفه بن بدر فزاری]؛ البدایه و النهایه، ج۴، ص۱۵۰؛ المنتظم، ج۳، ص۲۵۱؛ تاریخ گزیده، متن، ص۱۴۸؛ مقریزی نام این فرد را عبدالرحمن بن عیینه و یا به قول ابنکلبی عبدالله بن عیینه ثبت کرده است (إمتاعالأسماع، ج۱، ص۲۶۰)؛ علاوه بر این دو عیینه بن بدر نیز گفته شده است (سبلالهدی، ج۵، ص۱۰۷).
– واقدی: شب چهارشنبه، سومین شب ربیعالآخر (المغازی/ترجمه، متن، ص۴۰۷؛ إمتاعالأسماع، ج۱، ص۲۶۴).
– نک. المغازی/ترجمه، متن، ص۴۰۸؛ إمتاعالأسماع، ج۱، ص۲۶۰٫
– نک. المغازی/ترجمه، متن، ص۴۰۸؛ ابنهشام میگوید مردی از بنیغفار را، که نگهبان شتران بود، کشتند و زنش را نیز به اسارت بردند (السیرهالنبویه، ج۲، ص۲۸۱؛ نیز نک. تاریخ ابنخلدون، ج۲، ص۴۴۵)؛ ابنحجر به نقل از السیرهالنبویه دمیاطی نام وی را ذر بن ابیذر آورده و به اسارت همسرش اشاره کرده است (الإصابه، ج۲، ص۳۳۷)؛ ذهبی نیز از قتل دو پسر ابوذر در این غزوه خبر داده است (تاریخالإسلام، ج۳، ص۳۴۸).
– بهنظر میرسد که این فرد خود ابوذر غفاری و یا رباح غلام پیامبر (ص) و یا خود پیامبر (ص) و یا سلمه بن عمرو بوده است: به گفتهی واقدی ابوذر پس از رفتن غارتگران به نزد پیامبر رفت و او را باخبر ساخت و پیامبر لبخند زد (المغازی/ترجمه، متن، ص۴۰۸؛ إمتاعالأسماع، ج۱، ص۲۶۰)؛ اما سلمه کسی بود که سحرگاهان از قضیه با خبر شد و بر دروازهی ثنیهالوداع سه مرتبه اعلام خطر کرد و سه مرتبه «الفزع، الفزع» گفت و همهی مردم شنیدند (المغازی/ترجمه، متن، ص۴۰۸؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۰۱؛ دلائلالنبوه، ج۴، ص۱۸۷؛ إمتاعالأسماع، ج۱، ص۲۶۰)؛ به گفتهی ابنهشام و ابنکثیر پیامبر (ص) این ندای الفزع را در مدینه سرداد (السیرهالنبویه، ج۲، ص۲۸۲؛ البدایه و النهایه، ج۴، ص۱۵۰)؛ نیز گفته میشود پس از ربودن شتران، «سلمه بن عمرو بن الاکواع الاسلمى که مىآمد آنان را دید، بر کوه وداع برآمد و با صداى بلند ندا [یا صباحاه] درداد و مردم را آگاه ساخت و خود از پى آنان روان شد، و هر چه برده بودند باز پس گرفت. چون صدا در مدینه پیچید، رسول خدا از پىشان بر نشست و روان شد» (تاریخ ابنخلدون، ج۲، ص۴۴۵؛ تاریخ ابنخلدون، ترجمه متن، ج۱، ص۴۲۸؛ دلائلالنبوه، ج۴، ص۱۸۰)؛ اما ابنهشام مینویسد: سلمه خود را بجاى بلندى از کوه سلع (که در کنار مدینه قرار دارد) رسانید و با فریادهاى «وا صباحاه» مردم مدینه را از جریان مطلع ساخت (السیرهالنبویه، ج۲، ص۲۸۱) و این با روایت دوم طبقات همخوانی دارد. به گفتهی ابنسعد، سلمه چنان برای کمک بانگ برداشت که صدای خود را از میان دو دره شنید (الطبقاتالکبرى/ترجمه،ج۴، ص۲۷۷).
– نک. أنسابالأشراف، ج۱، ص۳۴۹؛ بیهقی به نقل از ابناسحاق این فرد را پیامبر (ص) ذکر کرده است: دلائلالنبوه، ج۴، ص۱۸۷٫
– مسعودی: چهارشنبه، ۴ربیعالأول (التنبیه و الإشراف/ترجمه، متن، ص۲۳۱).
– نک. المغازی/ترجمه، متن، ص۴۰۸؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۰۱؛ البدایه و النهایه، ج۴، ص۱۵۰؛ إمتاعالأسماع، ج۱، ص۲۶۱؛ ابنهشام نیز مینویسد: «نخستین کسى که (از مهاجرین) خود را به در خانه آن حضرت رساند مقداد بود و پس از او از انصار عباد بن بشر و سعد بن زید بن ظهیر و محرز بن نضله و دیگران بودند که اسبهاى تند رو خود را سوار شده حاضر شدند. رسول خدا صلى الله علیه و آله سعد بن زید را بر آنان امیر ساخته فرمود: شما بتعقیب دشمن بروید تا من نیز از دنبال به شما برسم» (السیرهالنبویه، ج۲، ص۲۸۲؛ السیرهالنبویه/ترجمه، ج۲، ص۱۹۲).
– نک. المغازی/ترجمه، متن، ص۴۰۷؛ السیرهالنبویه، ج۲، ص۲۸۴؛ أنسابالأشراف، ج۱، ص۳۴۹؛ التنبیه و الإشراف/ترجمه، متن، ص۲۳۱؛ المنتظم، ج۳، ص۲۵۲٫
– نک. المغازی/ترجمه، متن، ص۴۰۹؛ إمتاعالأسماع، ج۱، ص۲۶۱؛ ابنسعد تنها روایت اول واقدی را آورده و روایت طولانی دوم را که به نقل از خود ابوقتاده است، فروگذارده است (المغازی/ترجمه، متن، صص۴۱۱-۴۱۲)؛ بلاذری به ماجرای ابوقتاده و عبدالله بن مسعده بن حکمه بن مالک بن حذیفه نزد معاویه اشاره کرده است (أنسابالأشراف، ج۱، ص۳۴۹)؛ بیهقی به نقل از موسی بن عقبه، مسعده را رئیس قوم معرفی کرده است (دلائلالنبوه، ج۴، ص۱۹۰).
– أثار، اوثار، آثار، اوبار و آبار همه یک نفر هستند (برای مثال نک. عیونالأثر، ج۲، ص۱۲۲)؛ واقدی از قتل اوثار و عمرو بن اوثار به دست عکاشه خبر داده است، و عبارت منقول در متن اشتباه است (المغازی/ترجمه، متن، ص۴۱۱)؛ واقدی در نقلی دیگر عباد بن بشر را کشندهی اوثار دانسته است (المغازی/ترجمه، متن، ص۴۱۱)؛ ابنهشام، طبری و ذهبی معتقدند که عکاشه پدر و پسری با نام-های اوبار و عمرو بن اوبار را به قتل رسانده است (السیرهالنبویه، ج۲، ص۲۸۵؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۰۳؛ تاریخالإسلام، ج۲، ص۳۳۵)؛ اما مقریزی عباد بن بشر و یا عکاشه را قاتل اوبار بن عمرو بن اوبار دانسته است (إمتاعالأسماع، ج۱، صص۲۶۲-۲۶۳).
– در روایتی از واقدی قاتل حبیب، ابوقتاده است (المغازی/ترجمه، متن، ص۴۱۳) ابنهشام، طبری، ابنحزم و ذهبی نیز قاتل حبیب را ابوقتاده دانستهاند (السیرهالنبویه، ج۲، ص۲۸۴؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۰۳؛ جمهره أنساب العرب، متن، ص۲۵۷؛ تاریخ-الإسلام، ج۲، ص۳۳۵)، که با روایت دوم طبقات همخوانی دارد؛ مقریزی نیز هر دو نقل را آورده است (إمتاعالأسماع، ج۱، ص۲۶۳).
– اما در روایتی قرفه همسر مسعده معرفی شده که ابوقتاده او را کشت (دلائلالنبوه، ج۴، ص۱۹۰)؛ عین عبارت بالا دربارهی کشته شدگان این جنگ را ابنسعد به نقل از واقدی آورده است (المغازی/ترجمه، متن، صص۴۱۵)؛
– ابنسعد در شرح حال این فرد به نقل از واقدی (المغازی/ترجمه، متن، ص۴۱۱) مینویسد: محرز بن نضله مىگفته است در خواب دیدم آسمان براى من گشوده شد و داخل آن شدم و به آسمان هفتم و سدره المنتهى رسیدم و به من گفته شد اینجا خانه تو است. گوید خواب خود را بر ابو بکر صدیق که از همگان بهتر تعبیر مىکرد گفتم، او گفت: تو را به شهادت مژده باد. محرز بن نضله یک روز پس از این خواب در حالى که همراه پیامبر (ص) به غزوه غابه که آن را روز سرح و جنگ ذى قرده هم مىگویند بیرون آمده بود شهید شد، این جنگ در سال ششم هجرت بود و مسعده بن حکمه او را شهید کرد (طبقاتالکبری، ج۳، ص۸۳؛ نیز نک. أنساب-الأشراف، ج۱۱، ص۱۹۵)؛ به گفتهی ابناثیر و ابنعبدالبر تنها موسی بن عقبه، نام وی را محرز بن وهب ثبت کرده است (أسدالغابه، ذیل محرز بن نضله، ج۴، ص۲۹۷؛ الإستیعاب، ذیل محرز بن نضله، ج۳، ص۱۳۶۵)؛ ابنهشام، طبری و ابنکثیر او را اولین سوارکاری میدانند که خود را به دشمن رساند، به او قمیر و اخرم نیز گفته میشد (السیرهالنبویه، ج۲، ص۲۸۳؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۰۲؛ البدایه و النهایه، ج۴، صص۱۵۰-۱۵۱).
– نک. مسعده بن حکمه (طبقاتالکبری، ج۳، ص۸۳)؛ إمتاعالأسماع، ج۱، ص۲۶۲؛ واقدی دو روایت آورده است: ۱- محرز بر ذواللمه اسب تازهنفس محمد بن مسلمه سوار شد و از همگان جلو افتاد و خود را به دشمن رسانید و مسعده او را کشت؛ ۲- محرز بر جناح یکی از اسبان عکاشه بن محصن سوار شد و اوثار او را کشت. (المغازی/ترجمه، متن، صص۴۱۰-۴۱۱؛ نیز نک. تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، صص۶۰۲-۶۰۳؛ دلائلالنبوه، ج۴، ص۱۹۰؛ عیونالأثر، ج۲، ص۱۲۲)؛ ابنخلدون مینویسد محرز به دست عبدالرحمن بن عیینه کشته شد (تاریخ ابنخلدون، ج۲، ص۴۴۵؛)؛ به گفتهی زرکلی محرز را که همان اخرم اسدی است، عبدالرحمن بن عیینه فزاری کشت (الأعلام، ج۵، ص۲۸۴).
مهمترین روایت منطبق با متن بالا روایت واقدی به نقل از موسی بن محمد بن ابراهیم از قول پدرش است (المغازی/ترجمه، متن، ص۴۱۳؛ نیز نک. أنسابالأشراف، ج۱، ص۳۴۹)؛ ابناثیر و ابنعبدالبر در عباراتی همانند از مسلمانی به نام هشام بن صبابه، برادر مقیس بن صبابه لیثی نام میبرند که در این جنگ به اشتباه توسط فردی از انصار کشته شد (أسدالغابه، ذیل هشام بن صبابه اللیثی، ج۴، ص۶۲۵؛ الإستیعاب، ذیل هشام بن صبابه اللیثی، ج۴، ص۱۵۳۹؛ نیز نک. سبلالهدی، ج۵، ص۲۲۵)؛ همانها و همچنین ابنکثیر، ذهبی و ابنحجر میگویند وقاص بن مجزز مدلجی نیز به گفتهی ابنهشام به همراه محرز در همین جنگ کشته شد؛ ولی ابناسحاق تنها مسلمان کشته شده را محرز دانسته است (السیرهالنبویه، ج۲، ص۲۸۳؛ أسدالغابه، ذیل وقاص بن مجزز المدلجی، ج۴، ص۶۷۳؛ الإستیعاب، ذیل وقاص بن مجزز المدلجی، ج۴، ص۱۵۶۷؛ البدایه و النهایه، ج۴، ص۱۵۱؛ تاریخالإسلام، ج۲، ص۳۳۵؛ الإصابه، ج۶، ص۴۷۹).
– وی نخستین کسی بود که خود را با پای پیاده به دشمن رساند (تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۰۲؛ السیرهالنبویه، ج۲، ص۲۸۳؛ البدایه و النهایه، ج۴، ص۱۵۰؛ تاریخالإسلام، ج۲، ص۳۳۴)؛ به گفتهی بلعمی او همچون آهو میدوید. بلعمی تمام این غزوه را با محوریت جنگ و گریز سلمه بیان میکند و میگوید که سلمه نگذاشت شتران را ببرند و سه اسب و مقدار سلاح نیز غنیمت گرفت (تاریخنامه طبری، ج۳، ص۲۰۹).
– نک. السیرهالنبویه، ج۲، ص۲۸۲؛ البدایه و النهایه، ج۴، ص۱۵۰؛
– ذیقرد نام آبی و یا کوهی در بین مدینه و خیبر؛ به گفتهی مسعودی ذیقرد بر راه خیبر است و از ذیقرد تا مدینه یک (معجمالبلدان، ج۴، ص۳۲۲) یا دو (معجمالبلدان، ج۴، ص۳۲۱؛ التنبیه و الإشراف/ترجمه، متن، صص۲۳۰و۲۳۱) و یا سه روز (المحبر، ص۱۱۴) راه است؛ از ذیقرد به سمت غطفان نیز یک منزل و مسافت یک روز و تا خیبر سه روز راه است و قرد به معنای صوف [پشم] آمده است (سبلالهدی، ج۵، ص۱۰۶).
– عین همین روایت دربارهی سلمه در مغازی آمده است: المغازی/ترجمه، متن، صص۴۰۹-۴۱۰؛ اما ابنهشام مینویسد که پیامبر (ص) در پاسخ، به سلمه فرمود: آنها هم اکنون به میان قبیله غطفان رسیده و مشغول نوشیدن شیر شتران هستند (یعنى دیگر شما به آنها نخواهید رسید) (السیرهالنبویه، ج۲، ص۲۸۵؛ السیرهالنبویه/ترجمه، ج۲، ص۱۹۴؛ نیز نک. تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۰۳؛ دلائلالنبوه، ج۴، ص۱۸۲).
– واقدی علاوه بر این مطالب، آمدن بنیعمرو بن عوف را به دنبال ذکر خبری پیشگویانه دربارهی ابوعیاش آورده است؛ پیامبر او را از اسبسواری نهی کرد، اما او نپذیرفت و سوار اسب شد، اما طولی نکشید که از اسب به زمین افتاد (المغازی/ترجمه، متن، ص۴۱۰).
– نک. السیرهالنبویه/ترجمه، ج۲، ص۱۹۳؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۰۳؛ أنسابالأشراف، ج۱، ص۳۴۹؛ ابنخلدون مینویسد که پیامبر (ص) یک شب و دو روز در آنجا ماند (تاریخ ابنخلدون، ج۲، ص۴۴۵؛ تاریخ ابنخلدون، ترجمه متن، ج۱، ص۴۲۸)، که ناشی از اختلاف نسخ است و درست نیست.
– نک. تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۰۳؛ ابنخلدون تنها به قربانی یک شتر از شتران بازپس گرفته شده اشاره کرده است (تاریخ ابنخلدون، ج۲، ص۴۴۵).
– نک. المغازی/ترجمه، متن، ص۴۱۲؛ السیرهالنبویه/ترجمه، ج۲، ص۱۹۲؛ أنسابالأشراف، ج۱، ص۳۴۸؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۰۱؛ البدایه و النهایه، ج۴، ص۱۵۰؛ تاریخالإسلام، ج۲، ص۳۳۴؛ إمتاعالأسماع، ج۱، صص۲۶۳و۲۶۴؛ تاریخ ابنخلدون، ج۲، ص۴۴۵؛ عین متن بالا (نماز خوف پیامبر تا فرماندهی سعد بن زید) را به تفصیل بیشتر واقدی آورده و به تمجید خاندان سعد بن عباده و نقلی دایر بر فرماندهی مقداد از قول پیامبر پرداخته است (المغازی/ترجمه، متن، صص۴۱۳-۴۱۴). مقریزی نیز مقداد را امیر اسبسواران گفته است (إمتاعالأسماع، ج۱، ص۲۶۲).
– نک. المغازی/ترجمه، متن، ص۴۱۴؛ ابنهشام مینویسد: «درباره جنگ ذى قرد حسان بن ثابت و کعب بن مالک و شداد بن عارض اشعارى سرودهاند، و بخاطر یکى از اشعار حسان میان او و سعد بن زید کدورتى ایجاد شد که حسان ناچار شد شعر دیگرى در مدح سعد بگوید ولى کدورت او رفع نشد» (السیرهالنبویه، ج۲، صص۲۸۵-۲۸۷؛ السیرهالنبویه/ترجمه، ج۲، ص۱۹۴؛ نیز نک. البدایه و النهایه، ج۴، صص۱۵۴و۱۵۵و همچنین ج۵، ص۳۶).
– به گزارش واقدی، ابنسعد، طبری و مسعودی (به نقل از واقدی) در این غزوه پیامبر (ص) با مشرکان جنگید و طبری اضافه میکند که پیامبر (ص) شماری را نیز به قتل رسانید [احتمالاً اشتباه در ترجمه] (المغازی/ترجمه، متن، ص۵؛ الطبقاتالکبرى/ترجمه،ج۲، ص۲؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۵۴؛ التنبیه و الإشراف/ترجمه، متن، ص۲۵۶؛ مروجالذهب/ترجمه، ج۱، ص۶۳۷)؛ در ترجمهی مروج آمده که پیامبر شش نفر را به قتل رسانید و در همین روز بود که محرز بن نضله را کشت» (مروجالذهب/ترجمه، ج۱، ص۶۳۷)، که با توجه به مغازی واقدی بهنظر میرسد درست آن چنین است: پیامبر (ص) « در غابه هم جنگ کردند که از مسلمانان محرز بن نضله و از دشمن شش نفر کشته شدند» (المغازی/ترجمه، متن، ص۵).
– نک. المغازی/ترجمه، متن، ص۴۰۷؛ مسعودی: غیبت پیامبر از مدینه ۱۴ روز بود (التنبیه و الإشراف/ترجمه، متن، ص۲۳۱).
– این روایت را طبری، ابناثیر، ابنکثیر، بیهقی و ذهبی نیز آوردهاند: تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، صص۵۹۶-۶۰۰؛ الکامل، ج۲، صص۱۸۹-۱۹۱؛ البدایه و النهایه، ج۴، صص۱۵۲-۱۵۳؛ دلائلالنبوه، ج۴، صص۱۸۲-۱۸۶؛ تاریخالإسلام، ج۲، صص۳۳۶-۳۳۹٫
– حمدالله مستوفی از سلمه بهعنوان باز پس گیرندهی شتران پیامبر نام برده است (تاریخ گزیده، متن، ص۱۴۸)؛ اما ابنهشام از عکاشه وابوقتاده بهعنوان بازپس گیرندهی قسمتی از شتران پیامبر (ص) نام برده است (السیرهالنبویه/ترجمه، ج۲، ص۱۹۳).
– به گفتهی ابنهشام نخستین کسى که خود را به آنها رساند محرز بن نضله بود که «قمیر» نیز نامیده میشد (السیرهالنبویه/ترجمه، ج۲، ص۱۹۲)؛ که به گفتهی زرکلی همان اخرم اسدی است (الأعلام، ج۵، ص۲۸۴).
– نک. السیرهالنبویه/ترجمه، ج۲، ص۱۹۳٫
– ابناثیر نیز این عبارت را در وصف سلمه آورده است (أسدالغابه، ذیل سلمه بن اکوع، ج۲، ص۲۷۱).
– در ترجمهی السیره النبویه آمده است: «آن زن غفارى که بدست دشمن اسیر شده بود توانست از چنگال آنها فرار کند و بوسیله یکى از شتران رسول خدا صلى الله علیه و آله بنام «عضباء» خود را بمدینه برساند، و چون بدانجا رسید بنزد رسول خدا صلى الله علیه و آله رفته عرض کرد: یا رسول الله من نذر کردهام اگر خدا بوسیله این شتر مرا نجات داد آنرا در راه خدا بکشم! حضرت تبسمى کرده فرمود: بد پاداشى براى این حیوانى که نجاتت داد در نظر گرفتهاى، بدانکه نذر در مورد معصیت و هم چنین در مورد چیزى که مالک آن نیستى صحیح نیست، این شتر مال من است (و تو نمىتوانى در مورد شترى که از من است نذر کنى) برو در پناه خدا.» (السیرهالنبویه، ج۲، ص۲۸۵؛ السیرهالنبویه/ترجمه، ج۲، ص۱۹۴؛ البدایه و النهایه، ج۴، ص۱۵۴؛ دلائلالنبوه، ج۴، ص۱۸۸)؛ واقدی و مقریزی نیز به این ماجرا اشاره کرده و آن زن را همسر ابوذر و آن شتر را قصواء دانستهاند (المغازی/ترجمه، متن، صص۴۱۴-۴۱۵؛ إمتاعالأسماع، ج۱، ص۲۶۴).
– طبری این روایت را ادامه داده و از سلمه آورده که ما سه روز در آنجا بودیم و سپس به سمت خیبر رفتیم (تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۰۰؛ نیز نک. دلائلالنبوه، ج۴، ص۱۸۶). همین روایت موجب تصور برخی مبنی بر وقوع این خزوه پیش از غزوهی خیبر شده است.
– به گفتهی واقدی، سواران در این جنگ هشت نفر بودند: مقداد، ابو قتاده، معاذ بن ماعص، سعد بن زید، ابو عیّاش زرقىّ، محرز بن نضله، عکّاشه بن محصن و ربیعه بن اکثم. از مهاجران سه سوار بودند: مقداد، محرز بن نضله، عکّاشه بن محصن. و از انصار: سعد بن زید که فرمانده سواران هم بود، و ابو عیّاش زرقىّ که بر اسب خود جلوه سوار بود. و عبّاد بن بشر و اسید بن حضیر و ابوقتاده؛ ابن-خلدون از میان افرادی که بهدنبال پیامبر (ص) رفتند به مقداد بن الاسود و عباد بن بشر و سعد بن زید- از بنى عبد الاشهل- و عکاشه بن محصن و محرز بن نضله الاسرى و ابوقتاده از بنىسلمه اشاره کرده است (نک. المغازی/ترجمه، متن، ص۴۱۲؛ السیرهالنبویه/ترجمه، ج۲، ص۱۹۲؛ أنسابالأشراف، ج۱، ص۳۴۸؛ البدایه و النهایه، ج۴، ص۱۵۰؛ إمتاعالأسماع، ج۱، صص۲۶۳و۲۶۴؛ تاریخ ابنخلدون، ج۲، ص۴۴۵).
منابع و مآخذ
۱٫ ابن خلدون؛ العبر، تاریخ ابن خلدون؛ ترجمهی عبدالمحمد آیتى، چاپ اول، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، ۱۳۶۳ش.
۲٫ ابنأثیر، أبوالحسن على بن محمد الجزرى(م.۶۳۰ق.)؛ أسدالغابه فى معرفه الصحابه؛ بیروت: دارالفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹٫
۳٫ ابنالأثیر، عزالدین أبوالحسن على بن ابىالکرم (م ۶۳۰)؛ الکامل فی التاریخ؛ بیروت: دارصادر – دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵٫
۴٫ ابنالجوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن على بن محمد ابن الجوزى (م ۵۹۷)؛ المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک؛ تحقیق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، الطبعه الأولى، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲/۱۹۹۲٫
۵٫ ابنحبیب، ابوجعفر محمد بن حبیب بن امیه الهاشمى البغدادی(م ۲۴۵)؛ کتاب المحبر؛ تحقیق: ایلزه لیختن شتیتر، بیروت: دار الآفاق الجدیده، بىتا.
۶٫ ابنحزم (م.۴۵۶ق.)؛ جمهره أنساب العرب؛ تحقیق: لجنه من العلماء، الطبعه الأولى، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۳/۱۹۸۳٫
۷٫ ابنخلدون، عبدالرحمن بن محمد بن خلدون (م.۸۰۸ق.)؛ دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر [تاریخ ابنخلدون]؛ تحقیق خلیل شحاده، الطبعه الثانیه، بیروت: دارالفکر، ۱۴۰۸/۱۹۸۸٫
۸٫ ابنسعد کاتب واقدى (م.۲۳۰ق.)؛ طبقات؛ ترجمهی محمود مهدوى دامغانى، تهران: انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴ش.
۹٫ ابنسیدالناس، أبوالفتح محمد بن سید الناس (م ۷۳۴)؛ عیونالأثر فى فنون المغازى و الشمائل و السیر؛ تعلیق: ابراهیم محمد رمضان، الطبعه الأولى، بیروت: دارالقلم، ۱۴۱۴/۱۹۹۳٫
۱۰٫ ابنعبدالبر، أبوعمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)؛ الاستیعاب فى معرفه الأصحاب؛ تحقیق على محمد البجاوى، الطبعه الأولى، بیروت: دارالجیل، ۱۴۱۲/۱۹۹۲٫
۱۱٫ ابنکثیر، أبوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر دمشقى (م.۷۷۴ق.)؛ البدایه و النهایه؛ بیروت: دارالفکر، ۱۴۰۷/ ۱۹۸۶٫
۱۲٫ ابنهشام (م.۲۱۸ق.)؛ زندگانى محمد(ص) پیامبر اسلام [السیرهالنبویه/ترجمه]؛ ترجمه سیدهاشم رسولى، چاپ پنجم، تهران: انتشارات کتابچى، ۱۳۷۵ش.
۱۳٫ ابنهشام، عبدالملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م ۲۱۸)؛ السیره النبویه؛ تحقیق: مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت: دارالمعرفه، بى تا.
۱۴٫ بلاذرى، أحمد بن یحیى بن جابر (م.۲۷۹ق.)؛ انساب الأشراف؛ جلد۱، تحقیق محمد حمیدالله، مصر: دارالمعارف، ۱۹۵۹٫
۱۵٫ بلاذرى، أحمد بن یحیى بن جابر (م.۲۷۹ق.)؛ کتاب جمل من انساب الأشراف؛ مجلدات ۱۰و۱۱، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، الطبعه الأولى، بیروت: دار الفکر، ۱۴۱۷/۱۹۹۶٫
۱۶٫ بلعمى [منسوب] (قرن۴)؛ تاریخنامه طبرى؛ تحقیق: محمد روشن، چاپ دوم، تهران: جلد ۱و۲ سروش، ۱۳۷۸ش، جلد ۳،۴،۵ البرز، چ ۳، ۱۳۷۳ش.
۱۷٫ البیهقى، ابوبکر احمد بن الحسین (م.۴۵۸ق.)؛ دلائل النبوه و معرفه أحوال صاحب الشریعه؛ تحقیق: عبدالمعطى قلعجى، الطبعه الأولى، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵/۱۹۸۵٫
۱۸٫ حموى، شهابالدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله (م.۶۲۶ق.)؛ معجم البلدان؛ الطبعه الثانیه، بیروت: دار صادر، ۱۹۹۵٫
۱۹٫ خلیفه بن خیاط بن أبیهبیره اللیثی العصفری الملقب بشباب (م.۲۴۰ق.)؛ تاریخ خلیفه بن خیاط؛ تحقیق فواز، الطبعه الأولى، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵/۱۹۹۵٫
۲۰٫ ذهبى، شمسالدین محمد بن احمد (م.۷۴۸ق.)؛ تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام؛ تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، الطبعه الثانیه، بیروت: دار الکتاب العربى، ۱۴۱۳/۱۹۹۳٫
۲۱٫ زرکلى، خیرالدین (م.۱۳۹۶ق.)؛ الأعلام، قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین؛ الطبعه الثامنه، بیروت: دارالعلم للملایین، ۱۹۸۹٫
۲۲٫ الصالحى الشامى، محمد بن یوسف (م.۹۴۲ق.)؛ سبلالهدى و الرشاد فى سیره خیرالعباد؛ تحقیق: عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، الطبعه الأولى، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴/۱۹۹۳٫
۲۳٫ الطبری، أبوجعفر محمد بن جریر (م.۳۱۰ق.)؛ تاریخ الأمم و الملوک؛ تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، الطبعه الثانیه، بیروت: دارالتراث، ۱۳۸۷/۱۹۶۷٫
۲۴٫ طبرى، محمد بن جریر(م.۳۱۰ق.)؛ تاریخ طبرى؛ ترجمهی ابوالقاسم پاینده، چاپ پنجم، تهران: اساطیر، ۱۳۷۵ش.
۲۵٫ عسقلانى،احمد بن على بن حجر (م ۸۵۲)؛ الإصابه فى تمییز الصحابه؛ تحقیق عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، الطبعه الأولى، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵/۱۹۹۵٫
۲۶٫ مستوفى قزوینى، حمدالله بن ابىبکر بن احمد (نوشته در۷۳۰)؛ تاریخ گزیده؛ تحقیق عبدالحسین نوایى، چاپ سوم، تهران: امیر کبیر، ۱۳۶۴ش.
۲۷٫ مسعودی، أبوالحسن على بن الحسین (م.۳۴۶ق.)؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ ترجمهی ابوالقاسم پاینده، چاپ پنجم، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۷۴ش.
۲۸٫ المسعودی، أبوالحسن على بن الحسین بن على (م ۳۴۶)؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ تحقیق اسعد داغر، چاپ دوم، قم: دارالهجره، ۱۴۰۹٫
۲۹٫ مسعودی، أبوالحسن على بن حسین (م.۳۴۵ق.)؛ التنبیه و الإشراف؛ ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم، تهران: شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۶۵ش.
۳۰٫ مقدسى، مطهر بن طاهر؛ آفرینش و تاریخ؛ ترجمهی محمد رضا شفیعى کدکنى، چاپ اول، تهران: آگه، ۱۳۷۴ش.
۳۱٫ مقریزى، تقىالدین أحمد بن على (م.۸۴۵ق.)؛ إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع؛ تحقیق محمد عبدالحمید النمیسى، الطبعه الأولى، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰/۱۹۹۹٫
۳۲٫ واقدى، محمد بن عمر(م.۲۰۷ق.)؛ مغازى، تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)؛ ترجمهی محمود مهدوى دامغانى، چاپ دوم، تهران: مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش.
۳۳٫ [مجهولالمؤلف] (نوشته در ۵۲۰)؛ مجمل التواریخ و القصص؛ تحقیق: ملک الشعراء بهار، تهران: کلاله خاور، بىتا.