بسم الله الرحمن الرحیم
جمعه ۳۰ آذر ۱۴۰۳ العربیة

چکیده‌ای از کتاب تاریخ اسلام از منظر قرآن

مؤلف: یعقوب جعفری

تلخیص: عبدالله فرهی

مقدمه

مورخ در نگاه به تاریخ باید همواره به دنبال گردآوری اسناد و منابع معتبر درزمینه بحث موردنظر خود باشد تا اساس کار پژوهشی خود را بر پایه آن داده‌ها استوار سازد، که هر چه این داده‌ها از میزان اعتبار و ارزش بیشتری برخوردار باشد، مورخ بهتر می‌تواند به ارائه تصویری صحیح و واقعی از رویداد موردنظر خود بپردازد؛ که مهمترین منبع ما در نگاه به تاریخ اسلام، مسلماً قرآن کریم است. با نگاهی به تاریخ کتابت قرآن کریم می‌توان به‌خوبی دریافت که مسلمانان و به‌ویژه کاتبان وحی، از همان زمان پیامبر اسلام، تلاش ویژه‌ای در جهت صیانت، حفظ و نگهداری قرآن کریم از هرگونه لغزش، خطا و یا تحریفی مبذول داشته‌اند. ازجمله ویژگی‌های بارز این منبع وحی الهی در نگاه به وقایع تاریخی می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:

۱- واقعی بودن نقلها و تحلیل‌ها ۲- برخورد اصلاحی با تحریف‌های راه‌یافته در تاریخ و زندگی انبیا و اولیا ۳- گزیده گویی در نقل رخدادها ۴- توجه به همه استعدادها و امکانات موجود در نظام هستی و نقش هر یک در حرکت تاریخ ۵- دنبال نمودن اهداف تربیتی در حوادث تاریخی مانند زندگی پیامبران و امت‌های پیشین و حوادث عصر پیامبر.

شاید بتوان گفت که با عنایت نسبت به چنین نگرش و چنین موضوعاتی بود که مؤلف محترم به ارائه تصویری از تاریخ صدر اسلام بر پایه اطلاعات و داده‌های تاریخی قرآن کریم پرداخته است و درواقع، می‌توان گفت که مؤلف محترم در این کتاب، به دنبال استخراج حوادث تاریخی عصر پیامبر از آیات قرآن و اصالت دادن به آن است. هرچند لازم به ذکر است که قرآن کتابی تاریخی نیست. قرآن در بیان رخدادها شیوه خاصی دارد و اجمال و تفصیل، آغاز و انجام مطلب و استخدام واژه‌ها همگی تابع هدفی خاص است. ازاین‌رو، گاهی ترتیب تاریخی حوادث رعایت نمی‌شود و گاه یک حادثه که ازنظر مورخ، حادثه کم‌اهمیتی است، به‌تفصیل مورد بحث قرار می‌گیرد و با تحلیل‌های خاصی از زاویه‌های گوناگون بررسی می‌شود. در مقابل، گاهی یک حادثه طولانی فقط با یک اشاره گذرا مورد توجه قرار می‌گیرد و چه بسا برخی از حوادث که در کتاب‌های سیره به‌طور مفصل آمده، در قرآن هیچ از آن یاد نشده است. همچنین، قرآن در بیان حوادث تاریخی به انگیزه‌ها و پیامدهای مادی آن بسنده نمی‌کند، بلکه به آثار معنوی و اخروی نیز اشاره میکند.

به‌طورکلی، مؤلف محترم علاوه بر قرآن کریم، که اساس کار خود را بر آن قرارداده است، از ۱۰۷ منبع و مأخذ دیگر نیز در جهت تکمیل و توضیح وقایع مربوط به صدر اسلام بهره برده است و با استفاده از تفاسیر و کتب روایی و تاریخی گوناگون و شأن نزول آیات- با توجه به سیر تاریخی نزول آیات وحی الهی و همگام با وحی- به ارائه تصویری هرچه دقیق‌تر و روشن‌تر از وقایع عصر جاهلیت و عصر نبوت در ضمن پاسخگویی به برخی مسائل و شبهات قابل‌طرح در این دوران مهم از حیات اسلام پرداخته است. این کتاب درمجموع، دارای یک مقدمه، پنج فصل و یک خاتمه است. فصل یکم به موضوع فلسفه تاریخ و سنت‌های حاکم بر آن اختصاص یافته است. در فصل دوم، موضوع جاهلیت و ابعاد و نشانه‌های آن موردبررسی قرارگرفته است. فصل سوم به مهمترین حوادث دوران ولادت پیامبر اکرم (ص) تا بعثت آن حضرت پرداخته و در فصل چهارم رخدادهای دوران بعثت تا هجرت مورد تجزیه و تحلیل قرارگرفته است. در فصل پنجم نیز پدیده‌های مهم و عبرت‌انگیز یازده سال هجرت پیامبر تا رحلت آن حضرت آمده است. در خاتمه نیز به‌اختصار، به موضوع آینده بشریت ازنظر قرآن توجه شده است.

 

فصل یکم

فلسفه تاریخ و سنّت‌های حاکم بر آن

مؤلف محترم در این فصل از کتاب خود، به ذکر کلیاتی در باب فلسفه تاریخ و سنت‌های حاکم بر آن پرداخته است. وی با تکیه بر منابع تاریخی و جامعه‌شناسی، ضمن اشاره به نظریه‌های مشهور در باب جامعه‌شناسی تاریخی و بحث فلسفه تاریخ، با استناد به آیات وحی الهی به مباحث بنیادی در عرصه تاریخ حیات بشر و فلسفه تاریخ از منظر قرآن می‌پردازد.

به عقیده نگارنده محترم، در مورد فلسفه تاریخ و سنت‌های حاکم بر آن دو عقیده رایج وجود دارد: ۱- اتفاقی بودن حوادث تاریخی و عدم تبعیت تاریخ از قانون؛ ۲- قانونمند بودن حوادث تاریخی و حکومت قانون بر تاریخ.

اگر تاریخ از یک سلسله امور جزئی تشکیل‌شده و هیچ عاملی این امور را به هم نپیوندد و همه رویدادها برحسب اتفاق و تصادف به وجود آمده باشد، جستجوی یک قانون کلی برای حوادث تاریخی کار بیهوده‌ای است. بنا به تصور نویسنده، منشأ پیدایش این نظریه که تاریخ هیچگونه نظام و قانونی ندارد، نظریه‌های غلط و یکبعدی در تفسیر حرکت تاریخ، مانند نظریه حرکت دورهای و دایرهای تاریخ است، که بر طبق آن تاریخ همیشه تکرار می‌شود. محققان و مورخان متعددی در طول تاریخ درصدد توجیه علت این تکرار برآمده‌اند: «توسیدید» تاریخ‌شناس یونانی، از تباهی قدرت یاد میکند و می‌گوید قدرت مطلق همیشه موجبات تباهی و فساد خود را فراهم می‌آورد. «ابنخلدون» عامل عصبیت و غرور قومی و ملّی را برمی‌شمرد. «ویلفرد وپارتو» مبارزه جناح‌های مرتجع و پیشرو، و «سوروکین» تغییر مداوم بنیادهای فرهنگی جامعه را مطرح می‌کنند. «تاینبی» پس از مقایسه تطبیقی تمدن‌های گوناگون بشری معتقد است که همیشه قدرتمندان حالت تهاجمی به خود می‌گیرند و ستمدیدگان به دفاع برمی‌خیزند و همین هجوم و دفاع عامل محرک تاریخ است. کسانی مانند «اگوستین» و «ویکو» اراده الهی، و «هگل» روح حاکم بر تاریخ را عامل این تغییرهای بنیادی می-دانند و «مارکس» و همفکرانش تکامل ابزار تولید را عامل برمی‌شمرند.

اما ذکر نکاتی چند در این زمینه، صحت چنین نظریه‌ای را به‌طورکلی، زیر سؤال می‌برد، که با توجه به قرآن می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:

۱- هدفمند بودن حرکت تاریخ؛ ۲- آزادی انسان در سازندگی جامعه؛ ۳- پیامبران، معماران بزرگ تاریخ.

قرآن کریم هرگونه تغییر و تحوّل جوامع بشری را به سنت‌های الهی نسبت می‌دهد و تأکید میکند که هیچگونه تحوّلی فراسوی این سنّتها اتفاق نمی‌افتد و سنت‌های الهی تغییرناپذیر است و بر سراسر تاریخ بشری- درگذشته، حال و آینده- حاکمیت دارد (احزاب/ ۶۲ و فاطر/ ۴۳). برای مثال، وجود ظلم و تجاوز در هیأت حاکمه یک جامعه، سقوط آن را در پی خواهد داشت و گسترش راحت‌طلبی و رفاه در زندگی، قدرت دفاعی مردم را در مقابل دشمن تضعیف خواهد نمود و در صورت حمله دشمن توان مقابله نخواهند داشت و یا اختلافات طبقاتی جامعه اگر سبب قوی‌تر شدن ثروتمندان و گرسنه‌تر شدن محرومان باشد، انقلاب داخلی در پی خواهد داشت.

همچنین لازم به ذکراست که یکی از ویژگی‌های خاص سنت‌های الهی که همواره باید مورد توجه باشد، تخلف‌ناپذیری و حتمیت وقوع آنهاست. این سنّتها از مقوله علّت و معلول است و البته، قانون علّیت هرگز استثناپذیر نیست. لذا شایسته نیست که هیچ قوم و ملّتی خود را نسبت به اقوام دیگر برتر دانسته، بپندارد که آنان از سنت‌های الهی در امانند؛ همچنانکه قوم یهود دچار چنین تصور نادرستی شدند (نک. بقره/۸۰، فاطر/۴۳ و انعام/۳۴).

 

فصل دوم

جاهلیت، ابعاد و نشانه‌ها

مردم عرب عصر جاهلیت برای مدتهای مدیدی تا قبل از ظهور اسلام از وجود پیامبری بیم دهنده بی-بهره بودند (سجده/۳ و یس/۶)، و فرهنگ عرب عصر جاهلی آمیزه‌ای از شرک، جهل، خرافات، جنگ و خونریزی بود.

شاید بدترین نوع انحراف فکری در عصر جاهلی، شرک و بت‌پرستی بود. مشرکان بت‌ها را واسطه‌ای میان خود و خدا می‌شمردند و در عبادت این بت‌ها خود را ناگزیر می‌دیدند و در این زمینه، به‌نوعی جبر قائل بودند (انعام/۱۴۸ و زمر/۳). خرافه‌ها و بدعتهای فراوانی نیز بین آنها رواج داشت، که ازجمله آنها می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:

مؤثر دانستن اجرام فلکی در مرگ و زندگی، مراجعه به کاهن‌ها و جادوگرها، آویختن استخوان‌های مردگان بر بیماران، فال بد زدن از پرواز پرندگان، افروختن آتش برای طلب باران، دفن شتر در کنار قبر اشراف و گره زدن دو گیاه برای کشف خیانت همسر. آنها برخی از حیوانات را نامگذاری می‌کردند و برای آنها حکمی در نظر می‌گرفتند. آنها «بحیره» را شتری می‌نامیدند که پنج شکم زاییده بود و پنجمی نر بود. «سائبه» شتری بود که صاحب آن نذر می‌کرد که اگر حاجتش روا شود، او را آزاد کند. «وصیله» گوسفندی بود که هفت شکم زاییده بود. «حامیه» شتر نری بود که از آن ده بار در تلقیح شتر استفاده‌شده بود (مائده/۱۰۳). عربها گاهی خوردن از گوشت حیوانی و یا از محصول کشتزاری را مخصوص افراد ویژه‌ای می‌شمردند و استفاده از آن را برای دیگران ممنوع می‌دانستند و این را به خدا نسبت می‌دادند (انعام/۱۳۸). آنها از حیوانات و کشتزارها، سهمی را برای خدا و سهمی را برای بت‌ها قرار می‌دادند (انعام/۱۳۶ و نحل/۵۶). آنان معتقد بودند که اگر نوزاد حیوانی زنده به دنیا آمد، مخصوص مردان است و زنان نباید از آن بخورند و اگر مرده به دنیا آمد، آنها هم می‌توانند بخورند (انعام/۱۳۹).آنها از طرفی خوردن گوشت برخی از حیوانات حلال‌گوشت را بر خود حرام کرده بودند، ولی از طرف دیگر، خون و مردار برخی از حیوانات حرام‌گوشت را می‌خوردند و خوردن آن را حلال می‌دانستند (مائده/۳). عربهای عصر جاهلی گاهی در طواف خانه خدا به‌صورت عریان طواف می‌کردند و دعا و نمازشان در کنار کعبه، جز سوت کشیدن و کف زدن نبود (اعراف/۳۱-۳۳ و انفال/۳۵). به‌زعم آنها، فرشتگان الهی دختران خدا، و جن و پریان خویشاوندان خدا بودند (صافات/۱۴۹-۱۵۹).

برخی از هنجارهای اجتماعی و اقتصادی جامعه عرب در عصر جاهلیت عبارتند از: ۱- توهین و ستم به زنان: وادار کردن کنیزان پاکدامن به زنا (نور/۳۳)، به ارث رسیدن همسر پدر (نامادری) به پسر بزرگ خانواده پس از مرگ پدر و ازدواج با وی در صورت تمایل، و یا به ازدواج درآوردن وی با دیگری و گرفتن مهریه وی (نساء/۲۲)، طلاق دادن همسر و در عین حال، عدم اجازه دادن به وی در ازدواج با دیگری (بقره/۲۳۱) ۲- زنده به گور کردن دختران (نحل/ ۵۸ و ۵۹). ۳- رباخواری، میگساری، قماربازی و برده‌داری (مائده/۹۰، بقره/۲۷۵ و اعراف/۳۳). ۴- انجام عمل نسیء: در آن عصر، یکی از کارهای ناپسند این بود که به خاطر منافع خودشان، ترتیب ماههای حرام را به هم میزدند و گاهی حرمت یک ماه را به تأخیر می‌انداختند و ماه دیگری را به‌جای آن حرام اعلام می‌کردند و این هرساله طی مراسمی پس‌ازآنجام مناسک حج اعلام میشد و به آن نسیء می‌گفتند (توبه/۳۷).

 

نظام‌های حکومتی

در میان عرب عصر جاهلی، جز نظام قبیلگی، نظام حکومتی دیگری شناخته‌شده نیست. هر قبیله برای خود رئیس، آداب‌ورسومی داشت و در شهر مکه و اطراف آن قبایل مختلف با حفظ فرهنگ خاص در نظام هماهنگی زندگی می‌کردند و بزرگانشان در محلی به نام دارالندوه با یکدیگر مشورت می‌کردند و کارهای مهم نیز بر عهده قبیله‌ها و افراد خاصی بود و این مناصب به ارث به آنان می-رسید؛ مانند مباشرت در امر «نسیء»، کلیدداری کعبه، خدمت به زائران، آب‌رسانی به آنان و تعمیر مسجدالحرام. آنان به این مناصب افتخار می‌کردند و آن را بالاترین ارزش می‌دانستند. قرآن کریم ایمان به خدا و جهاد را ارزشهایی بسیار بالاتر از اینگونه مناصب معرفی میکند (توبه/۱۹).

در پایان این فصل لازم به ذکر است که کلمه «جاهلیت» چهار بار در قرآن بکار رفته که در آنها به داوری‌ها، باورهای غلط، خودنمایی‌ها و تعصبات جاهلی اشاره‌شده است (آلعمران/۱۵۴، مائده/۵۰، احزاب/۳۳ و فتح/۲۶).

 

فصل سوم

از ولادت تا بعثت پیامبر اکرم (ص)

پیامبر اکرم (ص) دوازدهم یا هفدهم ربیع‌الاول سال عام‌الفیل در شهر مکه متولد شد و از ولادت تا زمان بعثت آن حضرت چهل سال به طول انجامید. سال میلاد پیامبر اکرم (ص) به سال عام‌الفیل مشهور است، چراکه گفته می‌شود در این سال، ابرهه با سپاهیان و پیلسواران خود، قصد حمله به شهر مکه و ویران کردن کعبه را داشت که سپاه او در نزدیکی مکه به عذاب الهی از بین رفت و موفق به ویران ساختن کعبه نشد.

به گفته مورخان، پیش از ورود ابرهه از حبشه به یمن، در آنجا پادشاهی از آلحمیر به نام ذونواس حکومت می‌کرد که مردم را از کیش نصرانی به دین یهود دعوت می‌کرد. مسیحیان نجران از پذیرش آن سرباز زدند و ذونواس دستور داد آنان را در آتش سوزانیدند. این رویداد که به رویداد اصحاب اخدود معروف است، در سوره بروج، آیات ۴-۸ نقل‌شده است. پس از این واقعه، مسیحیان حبشه به یمن لشکرکشی کردند و حکومت ذونواس را برچیدند و پس از درگیری‌هایی که میان دو فرمانده سپاه فاتح به نامه‌ای «ارباط» و «ابرهه» رخ داد، ابرهه بر رقیب خود پیروز شد و حکومت یمن را در دست گرفت. ابرهه با استفاده از سنگ‌های قصر بلقیس کلیسایی در شهر صنعا ساخت تا حجاج عرب را به زیارت آن وادار سازد. اما به دنبال اهانت و بی‌احترامی به‌ کلیسا توسط یکی از افراد قبیله بنیکنانه، تصمیم به تخریب خانه خدا، یعنی کعبه را گرفت. اما هنگامی‌که وی به نزدیکی خانه خدا رسید، دچار عذاب الهی شد و پرندگان سنگریزه‌هایی بر سر آنان فروریختند که دارای میکروب بیماری آبله بود (فیل/۱-۵، کتاب کافی و تفسیر قمی). این واقعه، یکی از ارهاصات ولادت آن حضرت بود. منظور از ارهاصات، وقایعی غیرعادی است که همزمان با تولد پیامبر اتفاق افتاد؛ مانند خاموش شدن آتشکده فارس، شکستن کنگره‌های ایوان مداین و مانند آن.

نامها و لقب‌های پیامبر اکرم (ص)

در قرآن کریم از پیامبر اکرم (ص) با دو نام محمد و احمد و چندین صفت یا لقب یاد شده است: رسول، نبی، خاتم‌النبیین، داعی، شاهد، سراج، مدثر، مزمل، بشیر، نذیر و غیره. نام محمد (ص) در چهار آیه از آیات قرآن کریم ذکرشده است: احزاب/۴۰، آلعمران/۱۴۴، محمد/۲ و فتح/۲۹٫ بر اساس روایات، انتخاب این نام برای پیامبر اکرم (ص)توسط آمنه بنت وهب، مادر پیامبر اکرم (ص)، امری الهی بود و در روایتی از پیامبر خدا (ص) درباره دو نام محمد و احمد نقل‌شده که فرمود: بدان سبب محمد نامیده شدم که در زمین ستوده‌ام؛ اما احمد، چون در آسمان پسندیده‌ام. شاید منظور از اینکه آن حضرت در آسمان احمد نام دارد، این باشد که این نام در وحی الهی بر پیامبران پیشین آمده است؛ همانگونه که در قرآن کریم نام احمد برای پیامبر اسلام در یک مورد از زبان عیسی بن مریم نقل‌شده و آن هنگامی بود که مسیح آمدن پیامبری پس از خود را به نام احمد به حواریون مژده داد (صف/۶، انجیل یوحنا، باب ۱۴، جمله ۱۶ و باب ۱۵، جمله ۲۶ و غیره).

 

دوران کودکی پیامبر اسلام (ص)

پیامبر اکرم (ص) از همان دوران کودکی طعم یتیمی را چشید و از نعمت پدر و مادر محروم شد و خداوند خود، سرپرستی او را به عهده گرفت و او را از سرگشتگی به هدایت راهنمایی فرمود و پس از تنگدستی، بی‌نیاز ساخت (ضحی/۶-۸).

 

پیامبر درس نیاموخته

در چندین آیه از آیات قرآن کریم، از پیامبر خدا به امی تعبیر شده است و او کسی است که درس نخوانده و از کتاب و قلم بیگانه است. «امی» برگرفته از «ام» به معنای مادر است؛ یعنی بر اصل ولادت خود از مادر باقی‌مانده و چیزی نیاموخته است. به اعتقاد برخی نیز برگرفته از «امت» است؛ یعنی مردم عادی که خواندن و نوشتن نمی‌دانند (اعراف/۱۵۸ و جمعه/۲). اما بعضی گفته‌اند امّی نه به معنای درس نیاموخته، بلکه به معنای اهل مکه است. چون یکی از نامه‌ای مکه «ام‌القری» است و در نسبت به آن امی گفته می‌شود؛ ولی این سخن نادرست است؛ زیرا اولاً بر طبق یک قاعده ادبی در نسبت به یک اسم علَم مرکب که از دو کلمه تشکیل‌شده، کلمه دوم در نظر گرفته می‌شود و بنابراین در نسبت به ام‌القری باید قروی گفته شود. ثانیاً در قرآن به کسانی از یهود که سواد نداشتند نیز امی گفته‌شده است، درحالی‌که آنان اهل مکه نبودند (بقره/۷۸). ازنظر تاریخی نیز هرگز رخ نداد که پیامبر در طول عمر خود چیزی بنویسد. او برای نوشتن قرآن یا نامه‌ها و پیام‌های خود نویسندگانی ویژه داشت. حتی در مواردی نقل‌شده که کاتب آن حضرت چیزی را نوشته و کلمه‌ای مورد اختلاف واقع‌شده و حضرت می‌فرمود دست مرا روی آن کلمه بگذارید، که این خود دال بر امی بودن پیامبر اکرم (ص) است.

 

دیدار با بحیرای راهب

پیامبر اکرم (ص) در سن نه یا سیزده سالگی در سفری تجاری به همراه عمویش، ابوطالب، در محلی به نام بصرا، با راهبی به نام بحیرا دیدار میکند و بحیرا نشانه‌های نبوت را در وی میجوید. همچنین، در سنین جوانی نیز به همراه کاروان تجاری خدیجه و در کنار میسره، غلام خدیجه، با راهبی از بصرا دیدار میکند. این ملاقاتها بعدها بهانه‌ای شد که بعضی از معاندان و مخالفان اسلام پس از بعثت پیامبر و نزول آیات قرآنی، پیامبر را متهم کنند که او مطالب خود را از راهبان دیر بصرا فراگرفته است. رویداد ملاقات پیامبر با راهب، در قرآن ذکر نشده، ولی تهمت‌های دشمنان اسلام و موضوع تعیین معلّم برای پیامبر اکرم (ص)در قرآن کریم یاد شده است (نحل/۱۰۳ و فرقان/۴).

 

دین پیامبر اکرم (ص) پیش از بعثت

در این باره چند فرضیه وجود دارد: ۱- آن حضرت به پیروی از هیچ دینی تکلیف نداشت و فقط به یافته‌های عقلی خود عمل می‌کرد. ۲- آن حضرت از یکی از پیامبران الهی مانند نوح، ابراهیم، موسی و یا عیسی علیهم‌السلام پیروی می‌کرد. ۳- آن حضرت به شرع خود عمل می‌کرد و پیش از بعثت هم به او وحی میشد؛ ولی تا چهل‌سالگی مأمور تبلیغ نبود.

به نظر می‌رسد که پیامبر در دوران پیش از بعثت از شریعت حضرت ابراهیم (ع) پیروی می‌کرد و در آن زمان افرادی که در مکه خداشناس بودند، خود را حنیف و پیرو آیین ابراهیم می‌دانستند (نحل/۱۲۳، انعام/۱۶۱ و حج/۷۸).

 

یهود و پیامبر موعود

دانشمندان یهود، با استناد به کتاب‌های خود، نزدیک بودن بعثت پیامبری را در سرزمین حجاز پیش-بینی می‌کردند و در انتظار ظهور پیامبر موعود به سر میبردند. یکی از این دانشمندان یهود، فردی بود به نام ابنهیبان که دو سال پیش از بعثت پیامبر از شام به مدینه آمد، چراکه می‌دانست این شهر محل هجرت پیامبر موعود است. مدت‌ها پس از درگذشت وی، به هنگام محاصره یهود بنیقریظه توسط سپاهیان اسلام، عده‌ای از جوانان بنیقریظه به یاد سخنان ابنهیبان افتادند و مسلمان شدند.

 

کهانت و پایان یافتن آن با بعثت پیامبر

پیش از بعثت پیامبر اکرم (ص) کسانی به‌عنوان کاهن، جادوگر و غیبگو بودند که مردم در مشکلات خود به آنها مراجعه می‌کردند و از آنها راهنمایی می‌خواستند. هرکدام از این کاهنان، جن مخصوصی داشت که به او تابع جنی می‌گفتند. این جن اخبار را از آسمان‌ها شنود می‌کرد و در اختیار کاهن قرار میداد. دو تن از این کاهنان عصر جاهلیت، «سطیح» و «شقّ» نام داشتند که از همه معروفترند. اما پس از بعثت پیامبر اسلام، هرگاه یکی از جنیان به آسمان نزدیک میشد تا شنود کند، شهاب‌هایی از آسمان به‌سوی آنها پرتاب میشد و آنها نمی‌توانستند به آسمان نزدیک شوند (جن/۶-۱۰، حجر/۱۶-۱۸ و صافات/۶-۱۰). مشرکان مکه باوجود اینکه با سخنان کاهنان آشنایی داشتند، به پیامبر تهمت کهانت زدند و او را گاهی شاعر و گاهی کاهن می‌نامیدند (حاقه/۴۱ و ۴۲).

 

فصل چهارم

از بعثت تا هجرت پیامبر اسلام (ص)

این دوره از تاریخ حیات پیامبر اسلام (ص) سیزده سال به طول انجامید و رویدادهای گوناگونی در طی این دوران به وقوع پیوست، که در قرآن کریم به برخی از آنها اشاره‌شده است. نویسنده محترم نیز ضمن بیان این رخدادها، از یادکرد رخدادهایی که در قرآن به آنها اشاره نشده، خودداری نموده است.

 

آغاز وحی

محمد (ص) گهگاه در غاری به نام غار حرا به عبادت خدا می‌پرداخت، تا اینکه در شبی مبارک در سن چهل‌سالگی از جانب خداوند تبارک‌وتعالی به پیامبری برگزیده شد و برای نخستین بار فرشته وحی، پیام الهی را به او ابلاغ کرد. بعثت پیامبر اسلام (ص) با نزول پنج آیه نخستین سوره علق آغاز شد، و خدیجه، همسر پیامبر، نخستین کسی بود که پیامبر موضوع بعثت و رسالت خود را با او در میان نهاد و او بلافاصله به پیامبر اسلام (ص) ایمان آورد.

 

مراحل سه‌گانه دعوت

پیامبر اسلام (ص) پس از بعثت مأموریت خود را به تدریج و در سه مرحله انجام داد:

الف) دعوت پنهانی: پیامبر تا سه سال، دعوت خود را آشکار نکرد و به‌طورخفیانه به ترویج اسلام می-پرداخت. ازجمله نخستین ایمان آورندگان به پیامبر اسلام (ص) درطی این دوره سه‌ساله می‌توان به خدیجه (س)، علی (ع) و زید بن حارثه اشاره نمود.

ب) دعوت خویشاوندان: پس از سه سال دعوت مخفیانه، پیامبر اسلام (ص) به وحی الهی مأمور به انذار خویشاوندان و نزدیکان خود شد (شعراء/۲۱۴ و ۲۱۵). وی حدود چهل نفر از بستگان و خویشاوندان نزدیک خود را به خانه خود دعوت نمود و آنها را به پرستش خدای یگانه فراخواند و به آنها فرمود که هرکسی از شما مرا در این کار یاری دهد، بردار، وصی و جانشین من در میان شما خواهد بود، اما از میان جمع کسی جز علی (ع) به این دعوت لبیک نگفت. پس، پیامبر دست علی (ع) را گرفت و فرمود: «این برادر، وصی و جانشین من در میان شماست. پس به او گوش دهید و از او اطاعت کنید». این رویداد که به حدیث «یوم الإنذار» معروف است، در بسیاری از منابع شیعه و اهل سنت با تفاوت‌های اندکی نقل‌شده است و می‌توان آن را حدیث مستفیض دانست که از قوت و اعتبار کافی برخوردار است.

ج) دعوت عمومی: پس‌ازآنذار خویشاوندان نزدیک، پیامبر اسلام (ص) مأموریت یافت تا همگان را به اسلام دعوت کند و از مشرکان اعراض نماید (حجر/۹۴و۹۵). او بر فراز کوه صفا فریاد یا صباحاه برآورد و قریش را از عذاب الهی بیم داد، که ابولهب عموی پیامبر دهان به اعتراض گشود و سوره تبت در ذم وی نازل شد.

 

انقطاع وحی

پس از گذشت مدتی از آغاز نزول وحی به پیامبر اسلام (ص) برای مدتی نزول وحی قطع شد و این باعث شد که بعضی، مثل خدیجه (س) در این باره از پیامبر سؤال کنند و برخی، همچون مشرکان به او طعنه زنند.

گفته می‌شود موضوع انقطاع وحی پس از نزول آیه انذار خویشاوندان بود و به گفته ابن عباس پانزده روز به طول انجامید. مشرکان می‌گفتند که خدای محمد (ص) او را رها کرده است؛ ولی پس از چند روز فاصله، سرانجام فرشته وحی بار دیگر بر پیامبر نازل شد و سوره «والضحی» را فرود آورد که در آن از پیامبر دلجویی شده است.

 

آزار پیامبر و یاران او از سوی مشرکان

به دنبال اظهار علنی دعوت، پیامبر اسلام (ص) شروع به انتقاد از بت‌پرستی نمود و درنتیجه، مشرکان در برابر دعوت پیامبر از خود واکنش نشان دادند و با توجه به نوپا بودن اسلام و کمی تعداد مسلمانان، به آزار و اذیت پیامبر و نومسلمانان پرداختند. خداوند ضمن دلداری به پیامبر اسلام (ص) به او یادآور می‌شود که پیامبران همواره در طول تاریخ از سوی قوم خود مورد آزار، اذیت و تکذیب قرارگرفته‌اند؛ ولی سرانجام یاری خداوند نصیب آنان شده و پیروز گشته‌اند (انعام/۳۴). البته لازم به ذکر است که هرچند همه پیامبران از قوم خودآزار دیده‌اند، اما هیچ پیامبری مانند پیامبر اسلام (ص) مورد آزار و اذیت قرار نگرفت و تنها به دنبال اعلام حمایت دو عموی بزرگوار آن حضرت، یعنی ابوطالب و حمزه بود که آزار و اذیت مشرکان مقداری کاهش یافت. هرچند که آزار و اذیت مسلمانان بی‌پناه به‌شدت ادامه یافت و بالأخره آنها مجبور به هجرت شدند. هشتادوسه نفر از مسلمانان به سرپرستی جعفر بن ابیطالب، به دستور پیامبر، از مکه به حبشه هجرت کردند (آلعمران/۱۹۵).

 

اظهارنظر مشرکان درباره قرآن

مشکل بزرگ مشرکان مکه، جذابیت و حلاوت قرآن بود که مردم را به‌سوی خود جذب می‌کرد. درماندگی آنها به حدی بود که برای جلوگیری از نفوذ قرآن، تهمت‌های گوناگونی به پیامبر اسلام می-زدند و او را متهم به دیوانگی، ساحری، کهانت، شاعری و یا دروغگویی می‌کردند (ص/۴، حاقه/۴۱و۴۲ و حجر/۶). مشرکان جهت اتخاذ موضعی واحد، در محلی به نام «دارالندوه» جمع شدند و به پیشنهاد ولید بن مغیره، سرکرده آنها، تصمیم گرفتند که به پیامبر تهمت ساحری بزنند، و گوش سپردن به قرآن را تحریم کردند. هرچند که حتی خود مشرکان هم به سخنان خود اعتقادی نداشتند و به اینگونه سخنان خود پایبند نماندند و کذب سخنان و تهمت‌های آنان به‌زودی بر همگان آشکار شد.

 

دیگر تهمت‌های مشرکان

الف) معلم داشتن پیامبر: مشرکان قرآن را همان افسانه‌های پیشینیان و یا افترا بر خدا می‌دانستند و معتقد بودن که افرادی محمد (ص) را در این زمینه یاری کرده‌اند (فرقان/۴و۵). آنها از افرادی همچون بحیرای راهب، بلعام رومی، سلمان فارسی، یعیش، یسار حضرمی و عداس رومی به‌عنوان معلمان پیامبر یاد می‌کردند. اینها اغلب افرادی غیر عرب بودند که عربها زبان آنها را نمی‌فهمیدند و تصور می‌کردند که آنها از دانش بسیاری برخوردارند. حال‌آنکه این افراد خود، به پیامبری محمد (ص) اذعان داشته و به او ایمان آورده بودند (نحل/۱۰۳). علاوه بر اینها، قرآن کریم همواره معارضان را به تحدی فرامی‌خواند و قرآن را کتابی آسمانی و متضمن دانشی فراتر از احاطه علمی بشر معرفی میکند (یونس/۳۸و۳۹). ب) تهمت جادوگری: مشرکان تهمت سحر و جادوگری را به‌عنوان تهمتی فراگیر در تمام مکه شایع نمودند و تهمت سحر را بهترین روش مقابله با آن حضرت می‌دانستند (ص/۴ و زخرف/۳۰). ج) تهمت دیوانگی (قلم/۵۱و۵۲، سبأ/۸، اعراف/۱۸۴ و ذاریات/۵۲و۵۳). د)تهمت شاعر یا کاهن بودن (حاقه/۳۸-۴۳). ﻫ) تهمت دروغگویی (مؤمنون/۳۸ و حاقه/۴۴-۴۷).

 

بهانه‌جویی‌های مشرکان

شماری از بهانه‌های مشرکان مکه به‌قرار زیر است:

الف) اگر ما اسلام را بپذیریم، مشرکان دیگر ما را مورد آزار و اذیت قرار خواهند داد و از سرزمینمان بیرون خواهند کرد. قرآن در پاسخ به آنها، مکه را حرم امن الهی معرفی میکند که انواع نعمت‌ها به‌سوی آن سرازیر است (قصص/۵۷). ب) چرا این قرآن بر مرد بزرگی از مکه یا طائف نازل نشده است (زخرف/۳۱). ج) اگر مسلمان شویم مال و فرزندانمان کم خواهد شد (مریم/۷۷ و۷۸ و سبأ/۳۵-۳۷). د) آنچه از پدرانمان به ما رسیده، ما را بس است و ما نمی‌توانیم از آیین پدرانمان دست‌برداریم (مائده/۱۰۴). ﻫ) چرا فرشته‌ای همراه محمد (ص) نیست و چرا گنجی به او نرسیده است (فرقان/۷و۸). و) اگر خدا می‌خواست ما مشرک نبودیم (جبریون) (انعام/۱۴۸).

 

پیشنهادهای مشرکان

به دنبال گسترش روزافزون اسلام و مبارزه پیامبر با شرک و بت‌پرستی، مشرکان درصدد بهانه‌جویی برآمدند و لحن خود را تغییر دادند. آنها با لحنی همراه با نرمش و ملاطفت، ایمان آوردن خود را به انجام پیشنهادهایی منوط دانستند.

الف) درخواست انجام معجزه‌هایی خاص: همه پیامبران برای اثبات حقانیت خود معجزه‌ای می‌آوردند که ارتباط خاص آنها را با عالم غیب اثبات می‌کرد؛ ولی چنین نبود که پیامبر هر امر خارق‌العاده‌ای را که از وی خواسته میشد، عملی سازد. بر طبق یک سنت الهی اگر کسی معجزه‌ای درخواست کند و پیامبر آن معجزه را انجام دهد و او ایمان نیاورد، دچار عذاب الهی می‌شود؛ لذا عملی ساختن چنین درخواست‌هایی چه بسا به ضرر درخواست‌کننده باشد و او را در معرض عذاب و بلای الهی قرار دهد. بخشی از درخواست‌های مشرکان از پیامبر اسلام (ص) به‌موجب وضع جغرافیایی مکه بود. آنها خواستار جاری شدن چشمه‌ها و نهرها و ایجاد باغهایی مانند باغهای شام و فلسطین در مکه بودند. بخشی دیگر از درخواست‌های آنان به سبب فقیر بودن پیامبر بود که از او خانه‌ای پر از طلا می-خواستند. بخشی دیگر برگرفته از عناد آنها بود که می‌خواستند پیامبر اگر راست می‌گوید بر آنها عذاب نازل کند و… (اسراء/۹۰-۹۳).

ب) طرد مسلمانان فقیر: برخی از سران مشرکان، شرط ایمان آوردن خود را طرد فقیران و بردگان مسلمان از سوی پیامبر قرار داده بودند. ولی هدف اصلی آنها چیز دیگری بود. آنها قصد داشتند تا از این طریق، گروه اندک ایمان آورندگان به پیامبر را نیز از گرد ایشان پراکنده کنند (انعام/۵۲).

ج) درخواست تشریک بت‌ها در عبادت: برخی از سران مشرکان مثل اسود بن مطلب، ولید بن مغیره، امیه بن خلف و عاص بن وائل، به پیامبر پیشنهاد دادند که یک سال تو خدایان ما را پرستش کن و یک سال ما خدای تو را. اما پیامبر خدا در پاسخ به آنان فرمود: «به خدا پناه میبرم از اینکه جز او را شریک او قرار دهم» و در همین حال، سوره کافرون نازل شد.

د) درخواست تغییر برخی از آیات قرآنی: برخی از مشرکان مانند عبدالله بن امیه، ولید بن مغیره و مکرز بن حفص پیشنهادهایی به پیامبر دادند مبنی بر اینکه یا قرآن دیگری بیاور و یا آن را تغییر بده و آیاتی را که در آنها عبادت بت‌ها منع شده، از آن بردار (یونس/۱۵).

 

دیدار مشرکان با ابوطالب

بر اساس نوشته‌های شماری از مفسران و مورخان، ۲۵ نفر از اشراف قریش، ازجمله ولید بن مغیره، ابوجهل، امیه و ابی (پسران خلف)، عتبه و شیبه (پسران ربیعه) و نضر بن حارث نزد ابوطالب آمدند و ناراحتی خود را نسبت به سخنان پیامبر و مخالفت او با بت‌پرستی ابراز کردند. ابوطالب هم پیامبر را فراخواند و پیامبر هم آنها را دعوت به توحید و یکتاپرستی کرد؛ ولی آنها بازهم بر حفظ دین پدران خود اصرار نمودند و جلسه را رها کردند (ص/۴-۶). مشرکان در اقدامی دیگر، زیباترین جوان قریش، عماره بن ولید، را به نزد ابوطالب بردند تا او هم در عوض، محمد (ص) را به آنها واگذار کند که با واکنش تند ابوطالب مواجه شدند و ابوطالب آنها را از خود به‌شدت طرد نمود.

 

مشورت مشرکان با یهود درباره پیامبر

بنا به روایت علی بن ابراهیم با سندی معتبر از امام صادق (ع) قریش سه تن را به نجران فرستادند تا از یهود و نصاری مسائلی بیاموزند تا آنها را از پیامبر خدا (ص) بپرسند. آنها به نجران رفتند و با دانشمندان یهود دیدار کردند و از آنها نظر خواستند. علمای یهود گفتند: «از او سه مسئله بپرسید، اگر چنانکه ما می‌دانیم پاسخ داد، بدانید که او راستگوست. آنگاه از وی یک مسئله بپرسید، اگر ادعا کرد که آن را می‌داند، او دروغگوست». آن سه مسئله عبارت بودند از داستان اصحاب کهف، داستان موسی و خضر (ع) و سد یأجوج و مأجوج، و مسئله چهارم نیز پرسش از زمان وقوع قیامت بود. پیامبر پس از چهل روز با نزول آیاتی از سوره کهف پاسخ سه پرسش نخست آنها را داد. اما مسئله چهارم آنها که پرسش از زمان وقوع قیامت بود، در سوره اعراف آمده است: «از تو درباره قیامت میپرسند [که] وقوع آنچه وقت است؟ بگو: علم آن نزد پروردگار من است» (اعراف/۱۸۷). این ماجرا در سیره ابن هشام همراه با تفاوت‌هایی نقل‌شده است، ازجمله اینکه آنها نزد یهود مدینه رفتند و نه یهود نجران، و پرسش‌های آنها در مورد اصحاب کهف و ذوالقرنین (سوره کهف) و روح (اسراء/۸۵) بود.

 

استهزاء کنندگان پیامبر خدا (ص)

برخی از سران قریش همچون ولید بن مغیره، اسود بن مطلب، حارث بن طلاطله و عاص بن وائل در شمار مسخره کنندگان پیامبر قرار داشتند، که هرکدام در دنیا به بلایی گرفتار آمدند که تا پایان عمر با آنان بود. یکی از آنان عاص بن وائل بود که پیامبر را «ابتر» خواند و سوره «کوثر» نازل گردید. یکی دیگر، امیه بن خلف بود که با اشاره چشم و ابرو به پیامبر طعنه میزد و دشنام میداد که خداوند در رد او سوره «همزه» را نازل کرد. آنها علاوه بر پیامبر، یاران او را نیز مورد استهزاء و تمسخر قرار می‌دادند (بقره/۲۱۲).

 

رنجهای پیامبر خدا (ص)

با بررسی آیات مشخص می‌شود که رنج و اندوه پیامبر (ص) نسبت به مشرکان به‌طورکلی، از سه چیز بوده است: الف) توطئه‌های کافران (نحل/۱۲۷) ب) سخنان زشت (انعام/۳۳) ج) هدایت نشدن مخالفان، که مهمترین عامل نگرانی و اندوه پیامبر شمرده میشد (کهف/۶، فاطر/۸ و طه/۲). به‌عنوان یک نمونه بارز در این زمینه، می‌توان به سفر پیامبر به طائف پس از وفات ابوطالب و خدیجه اشاره نمود، که هر چه آن حضرت سران آن شهر را به‌سوی خدا و اسلام دعوت کرد، آنها نپذیرفتند.

 

معراج پیامبر

سیر معراج پیامبر به آسمان‌ها دو مرحله داشت: مرحله اول از مکه به مسجدالأقصی (اسراء/۱) و مرحله دوم، از مسجدالأقصی به آسمان‌ها (نجم/۱-۱۸). گفته می‌شود این سفر در شب ۲۷ ربیع‌الثانی، یک سال پیش از هجرت، انجام‌یافته و پیامبر در آن شب در خانه ام‌هانی، خواهر امام علی (ع) و همسر هبیره بن ابیوهب بود و از همانجا به مسجدالأقصی برده شد و مسجدالحرام مورداشاره آیه، شامل همه شهر مکه می‌شود. پیامبر نماز عشا را در مکه خواند و برای نماز صبح به همانجا مراجعت نمود.

 

دیدار مسیحیان حبشه با پیامبر خدا (ص)

به دنبال هجرت ۸۳ نفر از مسلمانان به حبشه و با توجه به زمینه فکری مسیحیان حبشه که مشخصات پیامبر اسلام را در کتاب‌های خود خوانده بودند، هیأتی را برای بررسی و تحقیق به مکه فرستادند تا از نزدیک با پیامبر گفتگو کنند و بتوانند با قاطعیت درباره او داوری نمایند. این بود که بیست نفر از دانشمندان آنان به مکه آمدند و در مسجدالحرام با او به گفتگو نشستند. وقتی پرسش‌های آنان تمام شد، پیامبر خدا آنان را به‌سوی خدا دعوت کرد و بر آنان قرآن تلاوت نمود. زمانی که آنها آیات قرآن را شنیدند، اشک از دیدگانشان سرازیر شد. گفته می‌شود پس از مراجعت این هیأت به حبشه، نجاشی و بعضی از مسیحیان حبشه مسلمان شدند. البته اینها غیرازآن گروه ۶۲نفری مسیحیان حبشه است که در سال هفتم هجری همراه با جعفر بن ابیطالب در مدینه به خدمت پیامبر رسیدند و سلام و ارادت نجاشی را به آن حضرت ابلاغ کردند و آن حضرت هم آیاتی از سوره یس را بر آنان تلاوت فرمود، که چنان تأثیری بر آنها گذاشت که اشک از دیدگانشان جاری شد و آیه ۸۳ سوره مائده در حق آنان نازل گردید.

 

نزول برخی آیات درباره موضوعات مختلف

در دوران مکی، پیامبر خدا (ص) بیشتر به فرهنگسازی و تقویت بنیادهای فکری و عقیدتی می-پرداخت و آیاتی که بر آن حضرت نازل میشد، نیز در همین زمینه بود و بیشتر به تحکیم مبانی توحید و مبارزه با شرک و بت‌پرستی و مظاهر آن و پاسخگویی به اعتراض‌های مشرکان و مقابله با توطئه‌ها و بهانه‌جویی‌های آنان اختصاص داشت. در اینجا برای نمونه، به برخی از این آیات اشاره می-شود:

» ۱- و لا تسبو الذین من دون الله»: بعضی از مشرکان، مانند ابوجهل، به پیامبر گفتند: اگر شما دشنام دادن به خدایان ما را ترک نکنید، ما نیز به خدای شما دشنام خواهیم داد، و در این هنگام آیه ۱۰۸ سوره انعام نازل شد.

» ۲- و ان کادوا لیفتنوک»: یکی از پیشنهادهای قریش به پیامبر خدا (ص) این بود که اگر می-خواهی حجرالأسود را استلام کنی باید به بت‌های ما هم دست بکشی، و یا اینکه: وقتی ما نزد تو هستیم برده‌هایی را که مسلمان شده‌اند بیرون کن. بنیثقیف پیشنهاد کردند که ما مسلمان می‌شویم، ولی باید به ما اجازه دهی که تا یک سال بت خود را نگه‌داریم، که با نزول آیات ۷۳ تا ۷۵ سوره اسراء پیامبر این پیشنهاد را رد نمود.

» ۳- قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن»: مشرکان مکه خدا را با نام «الله» می‌شناختند و برای تقرب به او بت‌ها را می‌پرستیدند، ولی با نام «رحمان» آشنایی نداشتند و گمان می‌کردند که پیامبر از دو خدا سخن می‌گوید (اسراء/۱۱۰).

» ۴- افرأیت الذی کفر»: گفته می‌شود که عاص بن وائل به خبّاب بن ارتّ که از مسلمانان بود، مبلغی بدهی داشت. وقتی خبّاب آن بدهی را از عاص طلب کرد، او به مسخره گفت: در قیامت که مال و فرزند خواهم داشت بدهی تو را می‌دهم؛ و آیات ۷۷ و ۷۸ سوره مریم نازل شد.

» ۵- یوم یعض الظالم علی یدیه»: گاهی عقبه بن ابیمعیط در مجلس پیامبر حاضر میشد و به سخنان او گوش میداد، وقتی‌که دوست وی، ابیّ بن خلف، از این موضوع آگاه شد، از او خواست که به خاطر حفظ دوستی میان آنها، به پیامبر توهین کند و او چنین کرد (فرقان/۲۷و۲۸).

» ۶- و إن جاهداک لتشرک بی ما لیس لک به علم»: عیاش بن ابیربیعه مسلمانی بود که به خاطر مادر خود، اسماء بنت مخزومه، و به اصرار برادرانش از اسلام دست برداشت و مشرک شد. به دنبال این واقعه، آیه ۸ سوره عنکبوت نازل شد.

» ۷- و ضرب لنا مثلاً و نسی خلقه»: ابی بن خلف روزی استخوان پوسیده‌ای را به دست گرفت و آن را خرد کرد و غبار آن را به‌سوی پیامبر فوت کرد. به دنبال این ماجرا، آیات ۷۸ و ۷۹ سوره یس نازل شد.

» ۸- ویل لکل افاک أثیم»: نضر بن حارث، یکی از مشرکان بود که با داستان‌سرایی و گفتن داستان‌هایی از پادشاهان فارس و اساطیر ایرانی سعی در پراکنده کردن مسلمانان از گرد پیامبر داشت، که آیات ۷ و ۸ سوره جاثیه بر پیامبر نازل شد.

» ۹- إن شجره الزقوم طعام الأثیم»: روزی ابوجهل مسخره کنان درخت «زقوم» را همان خرمای یثرب دانست که با کره خورده میشد. در این هنگام آیات ۴۳ تا ۴۶ سوره دخان نازل شد.

» ۱۰- اقتربت الساعه و انشق القمر»: شقالقمر (دونیم شدن قرص ماه) یکی از معجزات پیغمبر بود که در برابر دیدگان مشرکان قریش صورت گرفت، ولی مشرکان آن را سحر دانستند (قمر/۱و۲).

 

توطئه مشرکان برای کشتن پیامبر خدا (ص)

باوجود تلاش‌های مشرکان در مخالفت با اسلام، دین اسلام همچنان در حال گسترش بود. پیامبر اسلام از هر فرصتی، به‌ویژه موسم حج، جهت معرفی این آیین جدید استفاده می‌کرد. پیامبر خدا (ص) یک سال به هنگام موسم حج با گروهی از قبیله خزرج که از یثرب (مدینه فعلی) آمده بودند، ملاقات کرد و آنان را به دین اسلام دعوت نمود و آنان نیز دعوت پیامبر را پذیرفتند. سال بعد دوازده نفر از مسلمانان یثرب در موسم حج با پیامبر ملاقات کردند. این نخستین بیعت در اسلام بود. پس از این بیعت، پیامبر مصعب بن عمیر را به‌عنوان نماینده خود با آنها به یثرب اعزام کرد. یک سال پس‌ازآن، باز در موسم حج ۷۳ نفر از مسلمانان یثرب در کنار عقبه با پیامبر بیعت کردند (بیعت دوم عقبه). آنان پس از موسم به یثرب برگشتند و گروهی از مسلمانان مکه نیز به آن شهر هجرت کردند و بدین گونه زمینه برای هجرت پیامبر به یثرب فراهم شد.

مشرکان بااطلاع از این برنامه‌ها در «دارالندوه» باهم به مشورت پرداختند و در آنجا تصمیم به قتل پیامبر اسلام (ص) گرفتند. ولی پیامبر به وحی الهی از مکر آنان آگاه شد و علی (ع) در شب لیلهالمبیت در بستر پیامبر خوابید (بقره/۲۰۷) و پیامبر شبانه از خانه بیرون رفت. پیامبر خدا (ص) به همراه ابوبکر به درون غار ثور پناه برد و در برابر بیتابی ابوبکر، پیامبر به او دلداری داد (توبه/۴۰). بر اساس برخی روایات، پیامبر خدا سه روز در غار ماند و مشرکان به‌کلی از پیدا کردن ایشان ناامید شدند. سپس آن حضرت در شب پنجشنبه، اول ربیع‌الاول از غار خارج گردید و در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه وارد شهر یثرب شد. البته پیامبر اسلام، پیش از ورود به شهر یثرب به قبا رفت و نخستین مسجد را در آنجا بنا نهاد (توبه/۱۰۸). علی (ع) به همراه تعداد دیگری از مسلمانان نیز در آنجا به پیامبر ملحق شدند و سپس به‌سوی یثرب حرکت کردند. پس از ورود به یثرب، این شهر «مدینهالرسول» نام گرفت و این ورود باشکوه، به مبدأ تاریخ اسلام تبدیل شد.

 

فصل پنجم

از هجرت تا رحلت پیامبر گرامی اسلام (ص)

این بخش از تاریخ حیات پیامبر اسلام را شاید بتوان مهمترین و پرمخاطره‌ترین بخش از مراحل مختلف زندگی نبی مکرم اسلام دانست. حکومت مدینه در همین دوره شکل گرفت و پیامبر توان یافت که مخالفان اسلام را فرونشاند و دعوت خود را در شبه‌جزیره گسترش دهد و با نوشتن نامه‌ها و اعزام سفیرانی به بیشتر کشورهای هم‌جوار، آنان را به اسلام دعوت کند. در این مدت دشمنان اسلام (مشرکان، یهودیان، نصارا و منافقان) برای براندازی و نابودی حکومت اسلامی تلاش‌های بسیاری کردند، ولی پیامبر با بهره‌مندی از لطف الهی و کمک‌های غیبی باقدرت تمام در برابر آنان ایستاد و نتیجه آن، وقوع نبردهای بسیاری شد که تعداد آن را ۸۳ نبرد نوشته‌اند، که در ۲۷ نبرد آن پیامبر خود حضور داشت (غزوه) و در بقیه (سریه) حضور نداشت. همچنین، در این دوره قبایل و وفدهای گوناگونی نیز به مدینه آمدند و مسلمان شدند.

پیش از هجرت پیامبر به مدینه، میان دو قبیله اوس و خزرج پیوسته جنگ و درگیری وجود داشت؛ ولی به دنبال حضور پیامبر در مدینه، هر دو قبیله جنگ و درگیری را کنار گذاشتند و باهمدیگر برادر شدند (آلعمران/۱۰۳).

 

سال اول هجرت

بعد از ورود پیامبر به مدینه، هرکسی می‌خواست افتخار حضور پیامبر را در منزل خود بیابد؛ ولی پیامبر فرمود که شتر را رها کنند و هر جا که به زمین نشست، پیامبر همانجا ساکن خواهد شد و شتر در کنار زمینی بر در خانه ابوایوب انصاری نشست و پیامبر تا هفت ماه در آن خانه اقامت گزید.

 

شکل‌گیری دو مفهوم مهاجر و انصار

پس از هجرت مسلمانان مکه به مدینه، به مسلمانان مکه «مهاجر» و به مسلمانان مدینه «انصار» گفته شد و کینه و دشمنی میان اوس و خزرج در مدینه به دوستی و محبت میان مهاجر و انصار تبدیل شد. در دو آیه از قرآن نیز اصطلاح مهاجر و انصار در کنار هم بکار رفته است (توبه/۱۰۰و۱۱۷).

 

ایجاد برادری میان مسلمانان

پیامبر اسلام (ص) پس از استقرار در مدینه، در اولین گام به ساختن مسجد مبادرت نمود. سپس پیمان‌هایی میان مسلمانان و یهودیان بست و مهاجر و انصار را برادر نامید و البته، پیامبر اسلام (ص) علی (ع) را به برادری برگزید. بر طبق برخی روایات، این پیمان برادری تا آنجا بود که دو نفر از یکدیگر ارث میبردند و این کار در آن زمان برای محکم کردن پیوندها لازم بود؛ ولی با نزول آیه ارث خویشاوندان، توارث میان دو برادر دینی برداشته شد. همچنین بر طبق برخی از روایات، پیامبر میان بعضی از زنان نیز پیمان خواهری برقرار کرد.

 

مقابله با یهود و منافقان

الف) یهود

پس از خروج بختنصر در شام و فلسطین و کشتار یهود و آوارگی آنها، برخی از قبایل یهود به یثرب مهاجرت کردند. وضع اقتصادی آنها در یثرب مناسب بود. ولی به دنبال هجرت پیامبر به مدینه و اتحاد میان اوس و خزرج، منافع خود را در مدینه درخطر دیدند و به توطئه و تبلیغ بر ضد اسلام پرداختند. ازجمله توطئه‌های فرهنگی آنها، پنهان کردن حقایق آشکار ظهور پیامبر اسلام (در کتاب‌های خود بود. آنها پیامبر را همچون فرزندانشان می‌شناختند ولی بازهم حقیقت را پنهان می‌کردند (بقره/۸۹و۱۴۶). آنها گاه به تمسخر پیامبر و اصحابش می‌پرداختند و مثلاً پیامبر و یارانش را با لفظ «راعن» (احمق)، که در زبان عبری نیز معنای فحش و ناسزا داشت، مورد خطاب قرار می‌دادند. گروهی از آنان در توطئه‌ای دیگر تصمیم گرفتند تا به‌صورت دسته‌جمعی به هنگام صبح ادعای ایمان کنند و شبانگاه دوباره از اسلام برگردند (آلعمران/۷۲). برخی نیز همچون شاس بن قیس، از پیرمردان یهود ساکن در مدینه، به دنبال احیای اختلافات قبیله‌ای بین دو قبیله اوس و خزرج بودند (آلعمران/۹۹). شماری نیز تلاش داشتند تا انصار را به بهانه تنگدستی از مهاجرین جدا کنند (نساء/۳۷).

ب)منافقان

شاید بتوان گفت که خطرناک‌ترین دشمن اسلام، همین منافقان بوده و هستند. چراکه آنها به‌ظاهر، تظاهر به اسلام می‌کنند، ولی در خلوت خود بر ضد اسلام توطئه می‌چینند. سرکرده منافقان مدینه، عبدالله بن ابیّ بود که تا پیش از ورود پیامبر به مدینه، در آرزوی رسیدن به سیادت و رهبری بر اهل یثرب بود.

در قرآن کریم آیات بسیاری درباره منافقان وجود دارد و حتی یک سوره کامل به نام آنها نازل‌شده است و به گفته ابن هشام، آیات نخست سوره بقره (آیات هشتم الی بیستم) نیز درباره منافقان اوس و خزرج نازل‌شده است.

 

سال دوم هجرت

تغییر قبله

از آغاز بعثت تا سال دوم هجرت، مسلمانان به‌سوی بیت‌المقدس نماز می‌خواندند. اما در این سال، زمانی که پیامبر در میان قبیله بنی سالم مهمان بود، در خانه‌ای که بعدها به مسجد بنی-سالم یا «مسجد ذوقبلتین» شهرت یافت، نماز ظهر را اقامه نمود و در حین نماز پس از قرائت دو رکعت از نماز ظهر به‌سوی بیت‌المقدس، دو رکعت بعدی را به‌سوی کعبه اقامه نمود و با این فرمان الهی قبله مسلمانان از بیت‌المقدس به مسجدالحرام تغییر یافت (بقره/۱۴۴). همین موضوع موجب اعتراض برخی از یهودیان ساکن مدینه شد، که در مقابل اعتراض آنان، آیه ۱۴۲ سوره بقره نازل شد.

 

تشریع جهاد

به دنبال هجرت مسلمانان به مدینه و مسلمان شدن مردم این شهر و تشکیل حکومت اسلامی، مسلمانان از توان کافی جهت دفاع از خود در برابر دشمن برخوردار شدند و در این هنگام بود که جهاد با دشمن تشریع شد و مسلمان اجازه یافتند که در صورت لزوم و به اقتضای مصلحت جامعه اسلامی با دشمن بجنگند (حج/۳۹و۴۰). البته لازم به ذکر است که اسلام دین صلح است و صلح را بهتر از جنگ می‌داند، اما در صورت فتنه‌انگیزی دشمن نیز ساکت نمی‌ماند و به جهاد با آنها فرمان می‌دهد (انفال/۳۹، ۶۰ و ۶۱). همچنین، اسلام از هر فرصتی برای جلوگیری از وقوع جنگ استفاده میکند. مثلاً در چهار ماه از سال (ماههای حرام: رجب، ذیقعده، ذیحجه و محرم) که عرب در طول آنها از جنگ اجتناب می‌کرد، اسلام نیز جنگ را حرام می‌داند و این سنت را که به نفع صلح است، محترم می‌شمارد.

 

جنگ بدر

مهمترین جنگی که به دنبال تشریع حکم جهاد در سال دوم هجری بین مسلمانان و کافران درگرفت، جنگ بدر بود. البته پیش از جنگ بدر، در هشت مورد گروه‌هایی از مسلمانان به‌فرماندهی پیامبر یا کارگزاران آن حضرت آماده جنگ شدند که جز در یک مورد کار به درگیری نکشید. در چهار مورد پیامبر خود فرماندهی را به عهده داشت: غزوه ابوا، بواط، عشیره و غزوه بدر اولی، که در هیچکدام درگیری رخ نداد و چهار مورد دیگر به‌فرماندهی عبیده بن حارث، حمزه بن عبدالمطلب، سعد بن ابیوقاص و عبدالله بن جحش بود، که تنها در سریه عبدالله بن جحش کار به درگیری کشید. عبدالله بن جحش همراه با هشت نفر از مهاجران در ماه رجب (ماه حرام) بدون دستور پیامبر با یک قافله از قریش روبه‌رو شد و بزرگ آنها، عمرو حضرمی، را کشت و همراه با دو اسیر و اموال قافله به مدینه بازگشت. اما این کار عبدالله بن جحش مورد رضایت پیامبر قرار نگرفت و پیامبر از پذیرفتن اموال مصادره شده آن قافله خودداری کرد و فرمود: من شمارا به جنگ در ماه حرام دستور نداده بودم. بعدها مسلمانان و هم کفار قریش که ازاین‌رویداد باخبر شدند، کار عبدالله را که در ماه حرام واقع‌شده بود موردانتقاد قراردادند و مشرکان از آن بهره‌برداری تبلیغاتی کردند، تا اینکه آیه ۲۱۷ سوره بقره نازل شد و پیامبر پس از نزول این آیه و بزرگ‌تر دانستن فتنه از جنگ و قتال، غنائم را پذیرفت و میان مسلمانان تقسیم کرد.

در همین سال به مدینه گزارش رسید که یک کاروان تجاری به سرپرستی ابوسفیان از شام عازم مکه است. پیامبر دو نفر را برای کسب اطلاع از مسیر کاروان، تعداد نگهبانان و نوع کالاهای همراه آن اعزام کرد و پس از کسب اطلاع، در هشتم رمضان به همراه ۳۱۳ نفر برای حمله به آن کاروان تجاری از مدینه بیرون آمد. کفار قریش تمام ثروت مسلمانان مهاجر را که در مکه برجای گذاشته بودند، مصادره کرده بودند و مسلمانان جهت احقاق حق خود چاره‌ای به‌جز حمله به این کاروان و ضبط کالاهای آن نداشتند.

ابوسفیان پس از آگاهی از حرکت مسلمانان، از قریش ساکن در مکه طلب یاری و کمک نمود. مردم مکه با تجهیز یک سپاه تقریباً هزارنفری به یاری ابوسفیان شتافتند و به‌سوی مدینه حرکت کردند. پیامبر پس از آگاهی از حرکت سپاهیان قریش، به دستور الهی با مسلمانان مشورت نمود و آنها حمایت و اطاعت کامل خود را از پیامبر و دستورات او اعلام کردند و درنتیجه، پیامبر نیز دستور حرکت را صادر کرد. هرچند مسلمانان تمایل داشتند با کاروان تجاری که نیرو و اسلحه کمتری داشت، روبه‌رو شوند، ولی اراده الهی چیز دیگری بود (انفال/۷).

دو سپاه در منطقه‌ای به نام بدر روبه‌روی هم قرار گرفتند و مسلمانان در قسمت پایین و سپاه قریش در قسمت بالا قرار داشتند (انفال/۴۲). دشمن در یک زمین سفت و کنار آب، و مسلمانان در یک زمین شنزار و دور از آب بودند. ولی خدا مقرر کرده بود که سپاه اسلام در موقعیت دشوار باشد و بااین‌حال بر دشمن پیروز گردد. کم جلوه کردن دشمن در چشم مسلمانان باعث تقویت روحی مسلمانان شد و کم جلوه کردن مسلمانان در چشم دشمن سبب شد که آنها مسلمانان را دستکم بگیرند و از تمام توان خود استفاده نکنند (انفال/۴۴). ولی پس از شروع جنگ، خداوند سپاه مسلمانان را در چشم دشمن انبوه جلوه‌گر ساخت و آنها گمان کردند که مسلمانان دو برابر آنها هستند (آلعمران/۱۳). از دیگر امدادهای غیبی نیز این بود که دو شب قبل از جنگ، خداوند آرامش خاصی به مسلمانان عطا کرد و بارانی بارید و تشنگی مسلمانان رفع شد و با آن خود را شست‌وشو دادند و وسوسه‌های شیطان از آنها زدوده شد (انفال/۱۱). در روز جنگ، یعنی جمعه هفدهم رمضان، پس از جنگ تن‌به‌تن، حمله عمومی از سوی دو سپاه آغاز شد. مسلمانان در این جنگ از روحیه بسیار بالایی برخوردار بودند و خداوند مسلمانان را یاری کرد و هزار فرشته برای کمک به آنها فرستاد (انفال/۹و۱۰). در این نبرد، از مسلمانان فقط چهارده نفر شهید شدند، ولی تلفات سپاه قریش به هفتاد نفر می‌رسید، که چند تن از سران قریش هم در میان آنان بودند. همچنین هفتاد نفر از آنان نیز اسیر شدند. پس از پایان جنگ، پیامبر اعلام نمود که اگر کسی برای اسیران فدیه بدهد، می‌تواند آنها را آزاد کند. هر یک از اسیران باسواد نیز، با سوادآموزی به ده نفر از کودکان مسلمان می‌توانند آزاد شوند. در این جنگ غنائم بسیاری به دست مسلمانان افتاد، ولی آنها در تقسیم غنائم با یکدیگر اختلاف پیدا کردند، که با دخالت پیامبر مسئله حل شد. پیامبر بر طبق آیه خمس، یک‌پنجم غنائم را در مقام حاکم اسلامی برای خود برداشت و بقیه را میان رزمندگان تقسیم کرد.

 

بیرون کردن یهود بنیقینقاع از مدینه

به دنبال برخی کارشکنی‌های یهود در جنگ بدر و اظهارات ناشی از عداوت و پیمان‌شکنی آنها با پیامبر خدا (ص)، روزی زنی از مسلمانان به بازار بنیقینقاع رفت و نزد زرگری نشست تا زیورآلات او را تعمیر کند. در همین حال، مردی از یهود دامن او را به بالای پیراهنش سنجاق کرد و هنگامی‌که او بلند شد بدن او دیده شد و یهودیان خندیدند و این بر مسلمانی که آنجا بود گران آمد و آن یهودی را که چنین کرده بود، کشت و یهودیان دیگر نیز آن مسلمان را کشتند. پیامبر پس از اطلاع از ماجرا، سپاه اسلام را آماده کرد و پرچم را به حمزه بن عبدالمطلب سپرد و خانه‌ها و دژهای بنیقینقاع را محاصره نمود. این محاصره تا پانزده روز به طول انجامید. ولی سرانجام یهودیان به‌ناچار به‌حکم پیامبر گردن نهادند و پیامبر دستور داد تا آنها از مدینه و جزیره‌العرب اخراج شوند و اجرای این حکم را بر عهده عباده بن صامت نهاد. آنان از مدینه اخراج شدند و در منطقه شام در محلی به نام «اذرعات» سکونت کردند.

 

سال سوم هجرت

غزوه غطفان

بیست‌وپنج ماه پس از هجرت، به پیامبر اسلام (ص) خبر رسید که گروهی از دو قبیله ثعلبه و محارب همدست شده‌اند و به‌فرماندهی دعثور بن حارث قصد حمله به اطراف مدینه را دارند. پیامبر برای مقابله با آنان نیروهای خود را بسیج کرد و با ۴۵۰ نفر به‌سوی قرارگاه آنها حرکت کرد. اما پیامبر در آنجا به دنبال رفع حاجتی، به دور از سپاهیان خود به‌تنهایی با دعثور روبه‌رو شد و دعثور مغرورانه به او گفت: ای محمد، اکنون کیست که تو را از دست من نجات دهد؟ پیامبر فرمود: خدا! و در همین حال پای دعثور لغزید و شمشیر از دستش افتاد و پیامبر آن شمشیر را برداشت و فرمود: اکنون چه کسی تو را نجات خواهد داد؟ گفت: هیچکس! و در همان حال مسلمان شد و جنگ بدون هیچگونه درگیری به پایان رسید. درباره این حادثه و محافظت خداوند از جان پیامبر آیه ۱۱ سوره مائده نازل شد.

 

جنگ احد

مشرکان برای انتقام جنگ بدر، در این سال هزینه جنگی تازه را فراهم کردند و به تجهیز سه هزار مرد جنگی پرداختند. آنان ضمن تهیه هفتصد زره، دویست اسب و سه هزار شتر، پانزده نفر از زنان، ازجمله هند (همسر ابوسفیان) را نیز همراه خود به این جنگ آوردند.

پیامبر خدا (ص) پس از اطلاع از موضوع، درباره چگونگی جنگ و دفاع از مدینه با اصحاب خود به مشورت پرداخت. نظر پیامبر و برخی از بزرگان مهاجر و انصار، ماندن در مدینه و دفاع از شهر بود ولی اکثر مسلمانان، به‌ویژه جوانان، با این نظر مخالف بودند و می‌گفتند که بهتر است به سراغ دشمن برویم تا خیال نکنند که از آنها می‌ترسیم. پیامبر نیز نظر اکثریت را پذیرفت و سپاه حرکت کرد. اما منافقان در محلی به نام شوط (بین مدینه و احد) به سرکردگی عبدالله بن ابیّ از سپاه جدا شدند، اینها که در حدود یک‌سوم سپاه را تشکیل می‌دادند، به بهانه اینکه محمد (ص) سخن جوانان را پذیرفته و از مدینه بیرون رفته است، ازآنجا برگشتند. صبح روز بعد، پیامبر در دامنه کوه احد صف‌آرایی کرد و عبدالله بن جبیر را به همراه پنجاه نفر تیرانداز بر شکاف کوه عینین گذاشت. دو لشکر در دامنه کوه احد درگیر شدند و مسلمانان توانستند یازده نفر از پرچمداران قریش را بکشند و این موجب عقب‌نشینی سپاه قریش شد. مسلمانانی که در تنگه کوه قرار داشتند، تصور کردند که جنگ پایان پذیرفته است و به‌جز عبدالله بن جبیر و ده نفر از تیراندازان، بقیه برای جمع‌آوری غنائم تنگه را رها کردند. خالد بن ولید و عکرمه بن ابیجهل با جمعی از سپاه قریش کوه را دور زدند و از آن تنگه وارد شدند و سرنوشت جنگ عوض شد (آلعمران/۱۵۲). در این میان مصعب بن عمیر که شباهتی به پیامبر داشت، نیز به شهادت رسید و شایعه کشته شدن پیامبر موجب فرار بسیاری از مسلمانان شد (آلعمران/۱۴۴) و تنها امام علی (ع) و شماری از مسلمانان در دفاع از پیامبر استوار ماندند. جان‌فشانی امام علی (ع) در روز احد چنان بود که این صدا همه‌جا طنین‌انداز شد: «لا سیف الا ذوالفقار، لا فتی الا علی». در این جنگ حدود هفتاد نفر از مسلمانان، ازجمله حمزه، عموی پیامبر، به شهادت رسیدند.

تحلیل قرآن از جنگ احد و پیامدهای آن

۱- پس از پایان جنگ، گروه جان‌فشان و آنان که توبه کرده بودند، به آرامش روحی لذت‌بخشی نائل آمدند. ولی در مقابل، افراد سست ایمان آرامش نداشتند و درباره خدا بدگمان بودند (آلعمران/۱۵۴).

۲- ارتکاب گناه، موجب ارتکاب گناهان بیشتر و تسلّط شیطان بر انسان می‌شود و کمکم شیطان انسان را به هر گناهی وادار می‌سازد (آلعمران/۱۵۵).

۳- پس از پایان جنگ، مسلمانان به سبب فرار و سستی در جنگ انتظار داشتند که پیامبر بر آنها خشم گیرد، ولی دیدند که پیامبر با ملایمت و مهربانی با آنها روبه‌رو شد (آل-عمران/۱۵۹).

۴- یادآوری سنّت «مداوله»، به‌عنوان یکی از سنت‌های الهی حاکم بر تاریخ و تقویت روحیه مؤمنان برای کسب پیروزی پس از شکست (الهزیمه جسر الإنتصار) (آل-عمران/۱۳۹-۱۴۱). شکست و پیروزی در طی «ایام» (حوادث مهم) همواره در میان اقوام و ملل مختلف در حال گردش است و پیروزی در ملک هیچکس نیست. اما هدف از این کار چیست و چرا هر قومی باید روزی طعم تلخ شکست را بچشد؟

الف) آشکار شدن ایمان مؤمنان ب) ظهور گواهان ج) از بین بردن ناخالصی مؤمنان د) نابودی تدریجی کافران، که نتیجه نهایی مداوله و شکست و پیروزی‌های متناوب است.

۵- شهیدان زنده‌اند و تا ابد در نزد پروردگارشان متنعم خواهند بود (آلعمران/۱۶۹و۱۷۰)

 

سال چهارم هجرت

بیرون کردن یهود بنینضیر از مدینه

پس از حادثه کشتار تعدادی از مسلمانان در محلی به نام بئر معونه دو نفر از کسانی که از این حادثه جان سالم به در برده بودند، هنگام بازگشت به مدینه دو تن از افراد قبیله بنی عامر را کشتند. چراکه قبیله بنی عامر باعث به وجود آمدن حادثه بئرمعونه شده بودند. اینان نمی‌دانستند که پیامبر خدا (ص) این دو نفر را پناه داده است. پیامبر پس از اطلاع از این واقعه، به سراغ یهود بنینضیر، هم‌پیمان قبیله بنی عامر، رفت تا برای پرداخت دیه آن دو نفر از آنها کمک بگیرد. آنها قول مساعدت دادند، ولی در نهان توطئه‌ای برای قتل پیامبر طرح‌ریزی کردند. پیامبر متوجه نقشه آنها شد و فوری محل را ترک کرد و به مدینه بازگشت. این توطئه در کنار کارشکنی‌های دیگر و تبادل نامه با مشرکان، موجب نقض پیمان آنها با پیامبر شد و حضور آنها در مدینه ممکن بود برای مسلمانان خطرساز باشد.

منافقان نیز به سرکردگی عبدالله بن ابیّ، یهود را به مقابله با پیامبر تحریک می‌کردند و به آنها قول یاری می‌دادند (حشر/۱۱و۱۲). پیامبر با لشکر خود به آنها حمله کرد و پانزده روز آنها را محاصره نمود و نه‌تنها منافقان بلکه حتی یهود بنیقریظه هم آنها را یاری نکردند. بافرمان قطع درختان (حشر/۵) و تخریب خانه‌ها از سوی پیامبر، یهود بنینضیر به‌کلی از ماندن در مدینه ناامید شدند و دریافتند که تصمیم پیامبر در اخراج آنها کاملاً جدی است. این بود که پیشنهاد کوچ اجباری را پذیرفتند (حشر/۲) و درنتیجه، اموال و زمین‌های کشاورزی آنها بدون جنگ در اختیار پیامبر قرار گرفت (فیء) (حشر/۶) و پیامبر خدا این اموال را میان مهاجران قسمت کرد.

 

غزوه ذاتالرقاع

دو ماه بعد از اخراج بنینضیر، پیامبر باخبر شد که دو طایفه بنی محارب وبنیثعلبه قصد حمله به مدینه را دارند. او به همراه شماری از مسلمانان تا محلی به نام «نخل» و تا کنار درختی به نام «ذات-الرقاع» در آن محل، به‌پیش رفت؛ ولی جنگی رخ نداد. پیامبر در آنجا به سبب دلهره مسلمانان از حمله ناگهانی دشمن نماز خوف خواند (نساء/۱۰۲).

 

غزوه بدرالموعد

پس از پایان یافتن جنگ احد، ابوسفیان مسلمانان را تهدید کرده بود که سال دیگر در همین موقع دوباره به جنگ مسلمانان خواهد آمد. پیامبر خدا (ص) تصمیم گرفت پیش‌دستی کند و پیش از آمدن ابوسفیان به وعده‌گاهشان بدر برود. یکی از مسلمانان به نام نعیم بن مسعود به تحریک ابوسفیان سعی کرد تا مسلمانان را از حرکت بازدارد. ولی با دستور پیامبر به حرکت، وحشت از مسلمانان زدوده شد و سپاه حرکت کرد (آلعمران/۱۷۳و۱۷۴).

 

سال پنجم هجرت

جنگ احزاب

در طی این سال کمکم اتحادی بر ضد مسلمانان شکل گرفت که یهود بنینضیر در ایجاد آن، پیش‌قدم بودند و نقشی اساسی در این زمینه ایفا نمودند. آنها حتی برای جلب رضایت مشرکان قریش، دین آنها را بهتر از دین محمد (ص) دانستند (نساء/۵۱و۵۲). دشمنان اسلام پس از جلب موافقت عیینه بن حصین (رئیس قبیله بزرگ غطفان) برای جنگ به‌سوی مدینه حرکت کردند. مورخان تعداد سپاه نیروهای ائتلاف را در حدود ده هزار نفر تخمین زده‌اند.

به پیشنهاد سلمان فارسی، مسلمانان در قسمت شمالی مدینه، خندقی حفر کردند. خندق در مدت شش روز به عمق قامت انسان کنده شد و پیامبر روز هشتم ماه ذیقعده سپاه خود را در کنار خندق آماده کرد. در این میان یهود بنیقریظه نیز با تحریک حیی بن اخطب پیمان خود را با پیامبر شکستند و تبلیغات منافقان نیز موجب تضعیف روحیه بیش از پیش مسلمانان شده بود (احزاب/۱۰-۱۴). البته در این میان، مؤمنان هرگز لحظه‌ای در راست بودن وعده پیروزی و نصرت از جانب پروردگار تردید نکردند و دیدن آن سپاه بزرگ نه‌تنها موجب شک و تردید آنها نشد، بلکه بر ایمان و اراده آنها افزود. سپاه دشمن در برابر خندق زمین‌گیر شد و معدود افرادی نیز که موفق به عبور از خندق شدند، توسط مسلمانان از بین رفتند و جلوی آنها گرفته شد. یکی از این افراد، عمرو بن عبدود بود که توسط امام علی (ع) به هلاکت رسید. پس از کشته شدن عمرو بن عبدود، در آن شب توفان شدیدی شروع به وزیدن گرفت و کمکم اتحاد میان مشرکان و یهود بنیقریظه نیز پس از مسلمان شدن فردی به نام نعیم بن مسعود و ایجاد اختلاف میان آنها از بین رفت. این عوامل موجب شد که مشرکان از محاصره مدینه دست‌بردارند و پس از گذشت ۱۵ الی ۲۰ روز از محاصره مدینه، به مکه بازگردند (احزاب/ ۹و۲۵).

 

جنگ بنیقریظه

پس از جنگ احزاب، مسلمانان به سمت قلاع بنیقریظه حرکت کردند و آنها را محاصره نمودند و پس از گذشت ۱۵ یا ۲۵ روز از محاصره آنها، سرانجام آنها اعلام کردند که تسلیم می‌شوند و حکم پیامبر را می‌پذیرند. پیامبر به اصرار قبیله اوس، حکم کردن درباره آنها را به سعد بن معاذ سپرد و سعد بن معاذ به کشتن مردان، تقسیم اموال و اسارت خانواده‌های آنها حکم داد، که ظاهراً وی این حکم را بر طبق تورات و قوانین یهود صادر کرده بود. بدین گونه آخرین پایگاه یهود در مدینه برچیده شد و مسلمانان به‌طور کامل بر مدینه مسلط شدند و اموال و زمین‌های بنیقریظه در اختیار مسلمانان قرار گرفت (احزاب/ ۲۶و۲۷).

 

سال ششم هجرت

جنگ بنیمصطلق

حارث بن ابیضرار، رئیس قبیله بنیمصطلق بود. او در اقدامی علیه مسلمانان به بسیج نیروهای قبیله خود و بعضی از قبایل دیگر پرداخت، که گزارش کار او به پیغمبر خدا رسید. پیامبر اکرم (ص) برای حمله به آنها سپاهی فراهم نمود. سپاه مسلمانان در کنار چاهی به نام «مریسع» با آنان روبه‌رو شد و آنها را به‌سختی شکست داد. پس از جنگ، بین مهاجرین و انصار اختلاف افتاد و عبدالله بن ابیّ (سرکرده منافقان) از فرصت استفاده کرد و گفت: چون به مدینه برگشتیم، عزیزان ذلیلان را از شهر بیرون کنند (منافقون/۸). زمانی که این خبر به پیامبر رسید، جهت آرام کردن اوضاع فرمان حرکت را صادر کردند. سپاه اسلام تمام‌روز را حرکت کردند و کاملاً خسته شدند و چون به مدینه رسیدند، همه از خستگی به خواب رفتند. این کار پیامبر برای آن بود که گفتگوی میان مهاجر و انصار و سخنان عبدالله بن ابیّ از یادها برود. سوره منافقون پس از همین جنگ بر پیامبر نازل شد و برای اینکه خطر منافقان همواره در یاد مسلمانان باشد، مستحب است که هر هفته دریکی از رکعت‌های نماز جمعه خوانده شود.

 

رویداد افک

پس از جنگ بنیمصطلق، بعضی از منافقان به یکی از همسران پیامبر (بر اساس منابع اهل سنت: عایشه و بر اساس منابع شیعه: ماریه قبطیه) تهمت زدند و آن را میان مردم شایع کردند. خداوند در دفاع از پاکی این همسر پیامبر و تبرئه او از این تهمت آیاتی را نازل کرد و به کسی که این شایعه را ساخته بود، وعده عذابی بزرگ داد (نور/۱۱).

 

سفر برای عمره و بیعت رضوان

پس از غزوه بنیمصطلق و انجام چند سریه، پیامبر اکرم توانست آرامش نسبی را در منطقه برقرار کند و بر منطقه تسلط پیدا کند. سپس پیامبر تصمیم گرفت که همراه با ۱۴۰۰ نفر از مسلمانان، به زیارت‌خانه خدا برود و عمره به‌جای آورد. در طی این سفر، خیلی از اعراب، از همراهی با پیامبر سرباز زدند و هرگز فکر نمی‌کردند که پیامبر و مؤمنان به خانه و کاشانه خود بازگردند (فتح/۱۱و۱۲). پیامبر اکرم تا حدیبیه به مسیر خود ادامه داد و در آنجا اقامت گزید. در آنجا مشرکان گروهی را نزد پیامبر فرستادند و از وی خواستند که بازگردد. پیامبر هم چند تن، ازجمله عثمان بن عفان، را به نزد آنان فرستاد تا به آنان پیغام دهند که برای جنگ نیامده‌اند. اما بازگشت آنان به تأخیر افتاد و شایعه شد که عثمان و دیگر فرستادگان کشته‌شده‌اند. این اخبار نگران‌کننده باعث شد که پیامبر، مسلمانان را به بیعت مجدد فرابخواند. مسلمانان نیز مجدداً با آن حضرت بیعت کردند و متعهد شدند که هرگز فرار نکنند. این بیعت در زیر درختی انجام گرفت و به همین مناسبت، به آن بیعت شجره (یا بیعت رضوان) گویند (فتح/۱۸و۱۹).

 

صلح حدیبیه

پیامبر اکرم (ص) پس از تجدید بیعت مسلمانان (بیعت رضوان)، همچنان در حدیبیه باقی ماند تا اینکه فرستادگان ایشان برگشتند و معلوم شد که قریش به‌هیچ‌وجه اجازه نمی‌دهند که مسلمانان به مکه وارد شوند. قریش سهیل بن عمرو را برای مذاکره به نزد پیغمبر فرستادند و پس از گفتگوهایی قرار شد میان مسلمانان و مشرکان مکه پیمان صلحی امضا شود و مسلمانان سال بعد به زیارت‌خانه خدا بروند. نویسنده این پیمان علی بن ابیطالب (ع) بود و به‌موجب آن، هر دو طرف متعهد شدند که تا ده سال با یکدیگر نجنگند. پیامبر با این پیمان به نتیجه‌ای رسید که با جنگ‌های متعدد به آن دست نیافته بود و به همین سبب، درباره همین واقعه سوره فتح بر پیامبر نازل شد و خداوند تبارک‌وتعالی در قرآن از آن به‌عنوان یک پیروزی آشکار (فتح مبین) یادکرده است و به گفته واقدی، در اسلام فتحی بزرگ‌تر از حدیبیه نبوده است.

 

هجرت زنان مسلمان به مدینه

یکی از مواد صلح‌نامه حدیبیه این بود که اگر کسی از مردم مکه مسلمان شود و بدون اجازه ولی خود به مدینه رود، باید پیامبر او را برگرداند و به ولیّ او تحویل دهد. پس از مدتی، چند نفر از زنان مسلمان، مانند ام‌کلثوم (دختر عقبه) از مکه به مدینه هجرت کردند و قریش کسانی نزد پیامبر فرستاد و بازگردانی آنها را خواستار شد. پیامبر در پاسخ آنان فرمود: پیمان ما در مورد مردان است، نه زنان. زن مسلمان بر شوهر کافر حرام است. بنابراین، زنان مهاجر را تحویل مشرکان نداد (ممتحنه/۱۰).

 

سال هفتم هجرت

فرستادن نامه به سران کشورهای هم‌جوار

پیامبر اکرم (ص) پس از صلح حدیبیه فرصت یافت تا پیام جهانی اسلام را به بیرون از مرزهای حجاز برساند. او برای پادشاهان مقامات مذهبی و سران قبایل بزرگ نامه نوشت و آنها را به دین اسلام و یکتاپرستی دعوت نمود، که ازجمله مهمترین این افراد می‌توان به پادشاهان ایران، روم و حبشه، حاکمان بحرین، شام، عمان و یمامه، و اسقف نجران اشاره نمود.

 

جنگ خیبر

قلاع خیبر همواره مرکز توطئه یهودیان بود. آنها با قبایلی مانند قبیله بنی سعد و غطفان بر ضد مسلمانان پیمان بسته بودند و پیامبر چاره‌ای جز جنگ با آنان نداشت. پیامبر مسلمانان را برای جنگ با یهود خیبر فراخواند و مسلمانان با رغبت این دعوت را پذیرفتند. پیامبر سپاه اسلام را به‌سوی خیبر حرکت داد و پرچم را نیز به دست علی بن ابیطالب (ع) سپرد و با رشادت‌های امام علی (ع) در این جنگ، قلاع خیبر یکی پس از دیگری سقوط نمود و به دست مسلمانان افتاد. در این جنگ غنیمت‌های بسیاری به دست مسلمانان افتاد و پیامبر آنها را میان مسلمانان تقسیم نمود و وعده الهی تحقق یافت (فتح/۲۰).

پس از تسلیم شدن یهودیان خیبر، یهود فدک نیز بدون مقاومت تسلیم شدند و سرزمین آنها به شخص پیامبر اختصاص یافت و پیامبر بعدها، آن را به دخترش، فاطمه (س) بخشید.

 

سال هشتم هجرت

در طی این سال، علاوه بر چندین سریه کوچک، شاهد وقوع جنگ موته نیز هستیم، که سه تن از سرداران اسلام، ازجمله جعفر بن ابیطالب، در طی این نبرد به شهادت رسیدند.

 

جنگ ذاتالسلاسل

بر اساس منابع اهل سنت، پیامبر فرماندهی این جنگ را به عمرو بن عاص داد و سیصد نفر از مسلمانان را به‌سوی جمعی از قبیله بلیّ و قضاعه که قصد حمله به مدینه را داشتند، فرستاد و چون این جنگ در منطقه‌ای به نام «سلاسل» رخ داد، نام این جنگ را «ذاتالسلاسل» نهادند.

اما بر اساس منابع شیعه، به دنبال اجتماع گروهی از عربها در وادی الرمل، پیامبر گروهی از مسلمانان را به‌فرماندهی ابوبکر و سپس عمر بن خطاب و بالأخره عمرو بن عاص، به جنگ آنان فرستاد؛ ولی همه آنها شکست خوردند. تا اینکه سرانجام، پیامبر (ص) علی (ع) را مأمور سرکوبی سرکشان وادی الرمل نمود و امام علی (ع) موفق به سرکوب آنان شد و سوره عادیات درباره همین جنگ نازل شد.

 

سریه اسامه بن زید

پیامبر اسلام (ص)، پس از جنگ خیبر گروهی از مسلمانان را به‌فرماندهی اسامه بن زید به‌سوی قبیله‌ای از یهود فرستاد. آنان در بین راه با مرد چوپانی به نام مرداس روبه‌رو شدند که مسلمان شده بود؛ ولی اسامه پنداشت که او دروغ می‌گوید و او را کشت و گوسفندانش را به غنیمت گرفت. چون این خبر به پیامبر رسید، سخت ناراحت شد و اسامه را بازخواست کرد (نساء/۹۴).

 

فتح مکه

پس از صلح حدیبیه، قبیله خزاعه به پیمان پیامبر، و قبیله بنی بکر به پیمان قریش درآمدند. این دو قبیله از مدت‌ها پیش باهم دشمنی داشتند؛ تا اینکه میان آنها جنگ درگرفت و افرادی از قریش به بنیبکر کمک کردند و به تصور اینکه کمک آنها به بنیبکر از پیامبر پنهان خواهد ماند، با قبیله خزاعه وارد جنگ شدند و گروهی از آنها را کشتند. به دنبال نقض صلح‌نامه از سوی قریش، پیامبر تصمیم به فتح مکه گرفت. کفار قریش از کار خود پشیمان شدند و ابوسفیان را برای تجدید پیمان به خدمت پیامبر فرستادند؛ ولی پیامبر نپذیرفت و دستور بسیج عمومی داد و باهدف فتح مکه از مدینه بیرون رفت. شب‌هنگام سپاه اسلام به نزدیکی‌های مکه رسید و به دستور پیامبر در نقاط بسیاری آتش روشن کردند. مردم مکه با دیدن این‌همه آتش در کنار شهر وحشت‌زده شدند. و بالأخره ابوسفیان به همراه عباس، به نزد پیامبر آمد و مسلمان شد. صبح روز بعد، سپاهیان اسلام از چند درگاه وارد مکه شدند و به دستور پیامبر اعلام شد که هر کس در خانه‌اش بنشیند و یا در مسجدالحرام باشد و یا به خانه ابوسفیان رود در امان است. پیامبر خدا (ص) تکبیرگویان وارد مسجدالحرام شد و پس‌ از انجام طواف به سراغ بت‌ها رفت و آنها را سرنگون کرد و سران قریش را نیز مورد عفو قرار داد و آنها را طلقا (آزادشدگان) نامید و بدین گونه مکه بدون مقاومت چندانی تسلیم شد. پس از فتح مکه، اسلام به‌سرعت در میان قبایل عرب گسترش یافت؛ ولی هرگز ایمان آنها ازنظر ارزش، باایمان کسانی که پیش از فتح مکه مسلمان شده بودند، همسنگ نبود (حدید/۱۰).

بیعت زنان

پیامبر پس از فتح مکه، پانزده یا هفده روز در مکه ماند و یکی از کارهای مهمی که در این مدت در مکه انجام گرفت، بیعت کردن مردم مکه با آن حضرت بود. گفته می‌شود که زنان با آن حضرت در کنار کوه صفا و یا در محلی به نام «قرن مسفله» بیعت کردند و بیعت زنان با آن حضرت برای جهاد نبود، بلکه برای ایمان به خدا و رعایت یک سلسله اصول اخلاقی با ایشان بیعت کردند (ممتحنه/۱۲).

 

جنگ حنین

پس از فتح مکه، دو قبیله مهم هوازن در وادی حنین و ثقیف در طائف، خود را آماده جنگ با مسلمانان کردند و پیامبر با دوازده هزار نفر از سپاهیان خود به سراغ هوازن رفت. بعضی از مسلمانان از فزونی سپاه به وجد آمدند و چنین پنداشتند که هیچ قدرتی نمی‌تواند این سپاه را شکست دهد. اما سپاه هوازن درون تنگه‌ها کمین کرده بودند و با رسیدن سپاه اسلام، از هر سوی بر مسلمانان تاختند و بسیاری از مسلمانان پا به فرار گذاشتند و تنها تعداد اندکی همراه پیامبر باقی ماندند و با پایمردی همین یاران اندک دوباره مسلمانان گریخته گروه‌گروه برگشتند و مسلمانان پیروز میدان شدند (توبه/۲۵و۲۶). مسلمانان پس از شکست قبیله هوازن به مدت پانزده روز طائف را محاصره کردند، ولی پس از چند درگیری مجدداً به مدینه برگشتند.

سال نهم هجرت

سال نهم را عام الوفود (سال آمدن هیئت‌های قبایل) نامیده‌اند و به گفته مسعودی، شمار مسلمانان در این سال بیش از یکصد هزار نفر بود و در حجاز مشرک بودن یک عیب شمرده میشد.

جنگ تبوک

به دنبال سیطره رومی‌ها بر سرزمین شامات، تحرکاتی از سوی آنها برای حمله به قلمرو مسلمانان انجام شد و بازرگانانی که میان مدینه و شام رفت‌وآمد می‌کردند به پیامبر اسلام گزارش دادند که رومیان سپاه بزرگی در شام آماده کرده‌اند و هرقل قبایل عرب ساکن در شام را هم با خود همراه کرده و خود در شهر حمص است و آنها دشمنی خوف‌انگیزتر از مسلمانان برای خود نمی‌دانند. پیامبر اصحاب خود را برای جنگ با رومیان فراخواند و این در حالی بود که هوا بسیار گرم و وقت چیدن خرما بود. ولی پیامبر برای امر جهاد بسیار جدی بود و نیروهای خود را جمع کرد و از قبایل اطراف هم کمک خواست و سپاهی برگرفته از سی هزار نفر فراهم آورد. چون فرمان حرکت داده شد گروه-هایی از منافقان و مسلمانان سست ایمان از شرکت در جهاد تخلف کردند و در مدینه ماندند. سپاه اسلام با دشواری‌های فراوان و رنج بسیار سرانجام به تبوک رسید، اما معلوم گردید که رومیان از جنگ منصرف شده‌اند و از همین رو پیامبر به مدینه بازگشت.

تحلیل جنگ تبوک در قرآن

بر طبق آیات ۳۸، ۳۹ و ۴۱ سوره توبه، هم آنها که وابستگی زیادی ندارند و به‌آسانی می‌توانند در جهاد شرکت کنند، و هم وابستگان، وظیفه داشتند در جهاد شرکت کنند. البته در آیه ۹۱ همین سوره، به کسانی که واقعاً عذر دارند، مانند نابینایان و بیماران سخت، اجازه داده شد که در جهاد شرکت نکنند.

پیش از جنگ تبوک، شماری از منافقان با بهانه‌های واهی پیش پیامبر می‌آمدند و از او اجازه می-خواستند که در جهاد شرکت نکنند و پیامبر برای جلوگیری از فتنه‌انگیزی آنها، روا ندید که آنها در جهاد شرکت کنند. هرچند که اگر پیامبر به آنها فرمان شرکت در جنگ را میداد، بازهم آنها به جنگ نمی‌رفتند؛ چراکه اگر می‌خواستند به جهاد روند، خود را آماده می‌کردند و سازوبرگ جنگی تهیه می‌کردند. آنها با تبلیغات خود، مسلمانان ضعیف را منحرف می‌کردند و در سپاه اسلام تفرقه می‌انداختند (توبه/۴۲-۴۸).

منافقان از اینکه در جهاد شرکت نکرده‌اند خوشحال بودند. چون خوش نداشتند با مالها و جانهای خود درراه خدا جهاد کنند (توبه/۸۱ و ۸۲). پیامبر هم به سبب فتنه، آشوب و فسادی که می-آفریدند به‌فرمان الهی، آنها را برای همیشه از جهاد معاف نمود و درنتیجه، آنها را در جامعه منزوی کرد (توبه/۸۳). منافقان پس از مراجعت پیامبر، عذر و بهانه آوردند، ولی قرآن از توطئه‌ها و اسرار منافقان پرده برداشت و آنها را رسوا ساخت (توبه/۹۴). در این جنگ سه نفر از مسلمانان به نامه‌ای کعب بن مالک، مراره بن ربیع و هلال بن امیه، نیز از رفتن به جهاد تخلف کردند و درنتیجه، پیامبر، مسلمانان و حتی همسران آنها پس از جنگ تبوک از آنها دوری گزیدند و آنها در جامعه منزوی شدند. اما آنها توبه کردند و پس از گذشت ۵۰ روز، بالأخره توبه آنها پذیرفته شد (توبه/۱۱۸).

 

داستان مسجد ضرار

در آستانه جنگ تبوک دوازده نفر از منافقان با اشاره ابوعامر راهب، که دشمن سرسخت اسلام بود و در شام زندگی می‌کرد، محلی را به نام مسجد ساختند و برای آنکه رسمیت بیابد از پیامبر خواستند که به آن مسجد بیاید و در آن نماز بخواند. پیامبر آماده رفتن به جنگ تبوک بود و رفتن به آن مسجد را به بعد از جنگ موکول کرد. اما پس از بازگشت پیامبر از جنگ، با نزول آیات ۱۰۷ و ۱۰۸ سوره توبه، پرده از توطئه آنها برداشته شد و پیامبر تعدادی از اصحاب خود را فرستاد تا آن مسجد را خراب کنند و بسوزانند.

حضور هیئت‌های نمایندگی قبایل عرب در پیشگاه پیامبر

باقدرت یافتن مسلمانان در حجاز، مردم نواحی اطراف نیز در قالب هیئت‌هایی (وفود) باانگیزه‌های دینی یا سیاسی به مدینه می‌آمدند و مسلمان می‌شدند. این هیئت‌ها در محل خاصی از مسجد پیامبر در کنار ستونی به خدمت آن حضرت می‌رسیدند، که هم‌اکنون آن ستون در مسجدالنبی به ستون وفود معروف است. بیشتر این گروه‌ها که اظهار اسلام می‌کردند، درواقع چاره‌ای جز آن نداشتند، و اسلام آنها فقط به معنای تسلیم شدن بود که باایمان واقعی فاصله بسیاری دارد (حجرات/۱۴).

 

هیئت نجران و داستان مباهله

گروهی از مسیحیان نجران به همراه شماری از علما و اسقف‌های خود، مانند عاقب، سید و عبدالمسیح برای تحقیق پیرامون پیامبر اسلام و مباحثه و مناظره با او به مدینه آمدند. آنها در مناظره خود با پیامبر، عیسی را پسر خدا معرفی نمودند که به دستور الهی، پیامبر در پاسخ آنها آیه ۵۹ سوره آلعمران را تلاوت فرمود؛ ولی آنها استدلال پیامبر را نپذیرفتند و پیامبر به دستور خداوند آنها را به «مباهله» دعوت کرد (آلعمران/۶۱). آنها یک‌شب مهلت خواستند تا در این باره بیندیشند. اسقف بزرگ آنها گفت: فردا بنگرید، اگر محمد با نزدیکان و خانواده خود برای مباهله آمد، از مباهله با او خودداری کنید؛ ولی اگر با اصحاب خود آمد با او مباهله کنید.

فردای آن روز حضرت محمد (ص) را دیدند که همراه با حسن و حسین و فاطمه زهرا و علی (ع) برای مباهله می‌آید. روایت‌شده که اسقف نجران با دیدن این چهره‌ها گفت که «من چهره‌هایی را می‌بینم که اگر از خدا بخواهند که کوه را از جدای خود بکند، کوه کنده می‌شود. با آنها مباهله نکنید که هلاک می‌شوید» و چندی نگذشت که عاقب و سید به خدمت پیامبر رسیدند و مسلمان شدند و هدایایی به آن حضرت تقدیم کردند.

 

اعلام برائت از مشرکان

پس از ورود مسلمانان به مکه در موسم حج، در ابتدا هم مسلمانان و هم مشرکان شرکت می‌کردند و هرکدام مطابق باعقیده خود مراسم را به‌جای می‌آوردند. در سال نهم هجرت با نزول آیاتی از سوره توبه، پیامبر موظف به برائت از مشرکین شد. پیامبر در ابتدا ابوبکر و سپس به‌فرمان الهی، علی بن ابیطالب را مأمور اعلام برائت از مشرکان نمود و ابوبکر از نیمه‌راه دوباره به مدینه بازگشت. پیامبر به سبب پیمان‌شکنی مشرکان پیمان خود را با آنان لغو نمود و تنها قبایلی مثل بنیکنانه و بنیضمره که پیمان‌شکنی نکرده بودند، در این زمینه استثنا شدند (توبه/۱-۵).

 

سال دهم و یازدهم هجرت

حجهالوداع و رویداد غدیرخم

در سال دهم هجرت پیامبر اکرم (ص) به قصد انجام حج و آموزش مناسک درست حج به مردم به سمت مکه حرکت فرمود و در روز چهارم ذیحجه وارد مکه شد و پس از طواف، نماز و سعی بین صفا و مروه، در صبح روز نهم به صحرای عرفات رفت و خطبه خواند. سپس در روز عید قربان، در منی خطبه دیگری ایراد فرمود و از «نسیء» نهی کرد (توبه/۳۷). پس از اتمام مناسک حج در جحفه، سه منزلی مکه، در حالیکه هنوز همگی همراه پیامبر بودند، فرشته وحی نازل شد و پیامبر مأموریت یافت تا پیام مهمی را به مسلمانان ابلاغ کند (مائده/۶۷). همگی در غدیر خم توقف کردند تا آنچه را که پیامبر به‌فرمان الهی مأمور به ابلاغ آن شده بود، بشنوند. اما پیامبر از ابلاغ آن به مردم واهمه داشت. ولی با دستور مؤکد الهی به پیامبر در آیه ۶۷ سوره مائده و با اطمینان دهی خداوند به پیامبر و وعده اینکه او را از آسیب مردم حفظ خواهد کرد، پیامبر خدا برای اجرای دستور خدا فرمان داد که پس از نماز ظهر مکان بلندی از جهاز شتران فراهم آورند و سپس با صدای رسا خطبه‌ای خواند و نزدیک شدن مرگ خود را به مردم خبر داد و سفارش‌هایی کرد و آنگاه دست علی (ع) را گرفت و او را بالا برد و فرمود «من کنت مولاه فهذا علی مولاه …» در همین زمان آیه دیگری نازل شد و کامل شدن دین اسلام را اعلام نمود (مائده/۳). البته بیشتر مفسران اهل سنت روز تکمیل شدن دین و تمام شدن نعمت بر مردم را روز عرفه حجهالوداع پس از بیان حکم تحریم خوردن گوشت میته و چند چیز دیگر از احکام اسلام میدانند که با توجه به بیان احکامی مشابه در آیاتی پیش‌ازاین و بیان احکامی دیگر مثل ارث کلاله و تحریم ربا پس از این‌ روز، چنین سخنی درست به نظر نمیرسد.

 

رحلت پیامبر اسلام (ص)

پیامبر پس از بازگشت از حجهالوداع به مدینه سپاهی را به‌فرماندهی اسامه بن زید آماده کرد و همه را فرمان حرکت به‌سوی مرز روم داد، ولی برخی از اصحاب پیامبر از شرکت در سپاه اسامه سرباز زدند و کسانی در انتظار مرگ پیامبر بودند و امید داشتند که پس از وی اساس اسلام را از میان ببرند و به گذشته (جاهلیت) خود بازگردند (آلعمران/۱۴۴) و حتی جلوی وصیت کردن پیامبر را نیز گرفتند و گفتند که این مرد گرفتار تب شده است و کتاب خدا برای ما کافی است. سرانجام پیامبر خدا در میان اندوه بستگانش دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت، درحالی‌که به تحقق وعده الهی در مورد حاکمیت حق و عدالت، و انتشار اسلام در جهان کاملاً یقین داشت.

 

نتیجه‌گیری

قرآن و آینده بشریت

هر پیامبری در محدوده زمانی و مکانی خاصی مبعوث شده است و به‌نوبه خود، زمینه‌ساز ظهور پیامبر خاتم و ابلاغ دین جاودانه بشر گردیده است؛ تا اینکه بالأخره بشر به آن درجه از بلوغ فکری رسید که شایستگی دریافت این دین جاودانه و حفظ کتاب آسمانی آن از هرگونه تغییر و تحریف را پیدا کرد. با بعثت پیامبر اسلام (ص)، فصلی نو در تاریخ حیات بشریت آغاز شد که شروع آن را باید در سرزمین حجاز و به‌ویژه مکه و مدینه جستجو نمود، جایی که پیامبر اکرم (ص) مبعوث شد و پایه‌های اولیه حکومتی الهی را بر مبنای قانونی الهی و معجزه‌ای جاوید، یعنی قرآن کریم، بنیان نهاد. در این کتاب سعی شد تا بر پایه قرآن و همچنین، منابع تاریخ صدر اسلام، با مهمترین بخش از تاریخ اسلام یعنی عصر پیامبر اسلام و گذار از جامعه اسلامی به جامعه اسلامی آشنایی پیدا کنیم؛ تا بتوانیم به ارائه چهرهای درست و حقیقی از عصر جاهلیت و تاریخ صدر اسلام بپردازیم.

در پایان لازم به ذکر است که در قرآن، از میان همه پیامبران و ادیان الهی از پیغمبر اسلام به‌عنوان «خاتم‌النبیین» یاد شده است (احزاب/۴۰) و دین اسلام نیز به‌عنوان تنها دین برحق که مورد رضایت پروردگار است، معرفی‌شده است (آلعمران/۱۹)، و بالأخره اینکه در مورد آینده بشریت و پیروزی نهایی حق بر باطل، شماری از آیات به بیان پیروزی مکتب انبیا و غلبه حتمی پیامبران و پیروان آنها بر مخالفان تصریح دارند (صافات/۱۷۱-۱۷۳، غافر/۵۱ و مجادله/۲۱) و برخی دیگر از آیات به پیروزی نهایی دین اسلام بر همه ادیان و حاکمیت دین موردپسند خدا در زمین و تشکیل حکومت صالحان دلالت دارند (توبه/۳۳، نور/۵۵، اعراف/۱۳۷ و انبیاء/۱۰۵و۱۰۶)، و سرانجام نیز بر طبق روایات، فردی همنام و همکنیه پیامبر اکرم (ص)، یعنی مهدی آل محمد (ص)، حضرت حجه بن الحسن (عج) پرچم این انقلاب عظیم توحیدی را در دست می‌گیرد، و حکومتی جهانی بر مبنای عدل و داد برپا خواهد نمود.

امید است که مورخان، مفسران و عموم پژوهشگران عرصه تاریخ اسلام، با انجام تحقیقات بیشتر و گسترده‌تر در حوزه تاریخ صدر اسلام و ارائه تفاسیری ترتیبی بر مبنای وحی و همگام با وحی با رویکردی علمی و پژوهشی، خلأ موجود را در این زمینه هرچه سریعتر پر نمایند و با انتشار دایرهالمعارفهایی قرآنی و تواریخی همگام با وحی، ضمن بازنگری و بازنویسی تاریخ عصر پیامبر اسلام، به ارائه چهرهای هر چه صحیح‌تر و بی‌پیرایه‌تر از اسلام ناب به جهان امروز بپردازند.

والسلام

 

اطلاعات کتاب‌شناختی

یعقوب جعفری؛ تاریخ اسلام از منظر قرآن؛ تدوین: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها، مرکز برنامه‌ریزی و تدوین متون درسی، چاپ سوم، قم: دفتر نشر معارف، تابستان ۱۳۸۶

تلخیص: عبدالله فرهی

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ساعت: ۱:۰۲ بعد از ظهر۹۷۸ بازدید