بسم الله الرحمن الرحیم
یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۳ العربیة

کتاب هدایت به بهشت؛ نویسنده: محسن فرهی

 

هدایت به بهشت

نویسنده:

محسن فرهی

 

ناظر:

عبدالله فرهی

۱۴۰۱

  • بکره جواب
  • امام
  • مقاومت
  • توبه
  • نفس
  • پل صراط
  • مرد فقیر ناگهان پولدار
  • ماشین خراب
  • مرد پولدار اسرافکار
  • شهید
  • سه زندگی

۱

 بُکره جواب!

خورشید می گوید: بکره جواب! خورشید چهل روز طول می‌کشد تا این را بگوید. خداوند چیزی را الکی نیافریده است. سوسک، عنکبوت، زحل، هیچ چیزی را الکی نیافریده است.

 

۲

امام

آمریکا و دشمنان و خوبها چرا با یکدیگر دشمن هستند؟ شاید برای این که هرکی کشوری را دوست دارد. جنگ شد و بعضی از آنها امام داشتند و دل آنها می‌سوخت که امام ندارند و دل آنها می‌سوخت که امام دارند؛ چون باید همیشه زیارت کنند.

 

۳

مقاومت

در زمان‌های قدیم در شهر دزفول جنگ بود و هواپیماها تیر می زدند و ساختمان‌ها را با موشک منفجر و خراب می کردند.

مردم دزفول مقاومت می‌کردند و دل آنها می‌شکست و ناراحت بودند. ولی آنها یک روز پیروز شدند و با خوشی زندگی کردند.

 

۴

توبه

مردم بعضی‌هاشون خوب و بعضی‌هاشون بد هستند. ولی ما تو تیم خوبها هستیم و سعی می‌کنیم خوب باشیم و خدا ما را دوست داشته باشد. ولی ما اگر کار بد کنیم، نمی‌دانیم خدا چه تنبیهی برای ما دارد. ولی اگر دوست دارید خدا شما را ببخشد توبه کنید. خدا هم شما را می‌بخشد.

توبه توبه توووبببه! نماز نماز نماااااااازززز!

 

 

 

۵

نفس

ما یک دوست داریم. ولی بعضی موقع ها بد می شود. اگر کار بد کنید دوست بد است. ولی اگر خوب باشید، دوست خوب است و اگر تا ابد خوب بمانید، دوست خوب است. منظورم از دوست، نفسمان است. شاید می پرسید: نفس چیست؟ نفس یک چیزی است که هم خوب دارد و هم بد. ما باید سعی کنیم نفس بد را بکشیم.

 

۶

پل صراط

یک چیزی شبیه به پلی است و وقتی مردیم و روز قیامت از زیر خاک درمی آییم

و به سمت پلی حرکت می کنیم و آن هایی که دوست ندارند به طرف پل حرکت نمی کنند و با سرعت فرشتگان می برند آن ها را و روی پل حرکت می کنند و اگرخوب بود نمی افتد و اگر بد بود می افتد و سعی کنید خوب باشید که نیفتید.

اما اگر دوست دارید در جهنم نیفتید، خوب باشید.

به امید خدا

 

۷

مرد فقیر ناگهان پولدار

مردی بود فقیر، بی‌کس و بی‌پول. بعد روی زمین یک اسکناس دو هزار تومانی دید و رفت پفیلا خرید و آن را پنج هزار تومان فروخت. دوباره رفت پفیلای دو هزار تومانی خرید و دوباره پنج هزار تومان فروخت وهمین طور ادامه پیدا کرد و پولدار شد. او به فقیرها هم کمک می‌کرد و به خوبی و خوشی زندگی می‌کرد.

 

۸

ماشین خراب

یک ماشینی بود و یک آدم چاق سوار آن شد و گیر کرد. ماشین قوی بود و در چاله، آشغال‌ها و بعد، آب افتاد تا اینکه شب شد و بعد پکید. مرد باید می مرد؛ ولی چون که چاق بود، نمرد و تنها لاغر شد.

 

۹

مرد پولدار اسرافکار

مردی بود پولدار ثروتمند که همیشه اسراف می کرد و چیزهایش را دور می‌انداخت. مثلاً یک بار کلاهش کثیف شد و گفت: «وای نه! حالا چه کنم؟ فهمیدم تمیزش کنم. ولی نه! حوصله ندارم. کلاه را پرت می کنم تو آشغال‌ها و بعد می‌روم یک کلاه دیگر می‌خرم». یک بار رفت توی بیابان و کفشش توی خارها گیر کرد و روی زمین افتاد. بعد وسایلش را هم گم کرد. خیلی گریه کرد و قول داد که دیگر چیزهایش را دور نیاندازد. ناگهان یک شهر دید و نجات پیدا کرد.

 

۱۰

شهید

یک مرد ۳۰ ساله آرزو داشت جنگ کنه. چون خدا او را دوست داشت، آرزوشو برآورده کرد و رفت جنگ! خدا آنقدر او را دوست داشت که اون مرد کلی از دشمنان را زخمی کرد و شهید شد. بعد رفت تو بغل خدا و کلی آرزو کرد و گفت: آبشار شیر موز با بارون پفک می‌خوام! بعد هم رفت بغل امام حسین و تو بهشت پرواز کرد. ما هم باید تلاش کنیم مثل اون باشیم.

 

۱۱

سه زندگی

مردم سه بار زندگی می‌کنند؛ مرحله‌ی اول: در شکم مادر؛ شما در این مرحله خیلی کوچک هستید. وقتی به اندازه‌ی کافی بزرگ شدید، از شکم مادر در می‌آیید. مرحله‌ی دوم: زندگی روی کره‌ی زمین؛ شما در این مرحله باید زندگی کنید، برای بچه‌های خود غذا بخرید، به مردم کمک کنید و خوب زندگی کنید. مرحله‌ی سوم: زندگی در بهشت؛ شما در این مرحله می‌روید پیش خدا؛ ولی مرحله‌ی سوم هیچ‌وقت تمام نمی‌شود. چون در بهشتید.

 

خدانگهدار!

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

, ۱۶ مرداد ۱۴۰۳ساعت: ۹:۵۵ بعد از ظهر۵۳ بازدید