بسم الله الرحمن الرحیم
پنج شنبه ۶ دی ۱۴۰۳ العربیة

نگاهی دوباره به معراج پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله

#نشست_علمی

🔹️ انجمن علمی علوم قرآن دانشگاه مذاهب اسلامی به مناسبت عید مبعث پیامبر اکرم (ص) برگزار می کند:

🔅نشست علمی_تخصصی

👤سخنران: جناب آقای دکتر عبدالله فرهی
(عضو هیئت علمی دانشگاه مذاهب اسلامی)

🔸️موضوع: نگاهی دوباره به معراج پیامبر اکرم (ص)

📆تاریخ برگزاری: دوشنبه ۱۴۰۰/۱۲/۹

🕖 ساعت ۲۰ الی ۲۱:۳۰

🌐لینک نشست در بستر اسکای روم انجمن علمی به عنوان میهمان:
https://online.mazaheb.ac.ir/ch/anjomanquran

✅ انجمن علمی علوم قرآن دانشگاه مذاهب اسلامی

 

 

معراج

معراج از ریشه‌ی ع‌رج به معنای جایی که شخص از آن بالا می‌رود و یا ابزار بالارفتن و فرارفتن است؛ رفتن به دوردست‌ترین زمان و مکان، فرارفتن از فرش به عرش، فرارفتن از مُلک به ملکوت، فرارفتن از ملکوت به جبروت، فرارفتن از مُلک به ملکوت، فرارفتن از زمان به لازمان، فرارفتن از مکان به لامکان، فرارفتن از عرض به جوهر، فرارفتن از ممکن به واجب، فرارفتن از سدرهالمنتهی، فرارفتن از کثرت به وحدت، فرارفتن از واحدیت به احدیت،… غرق احدیت شدن.
احد در میم احمد گشت ظاهر در این دور اول آمد عین آخر
احد با کاف و نون از ذات باری به میم اوّل احمد زد تجلّی
به اذن ذات باری، حیّ سرمد به میم دوّم احمد شد محمد ۶

سوره‌ی معارج: تعرج الملائکه …
فرشتگان و روح در روز که مقدارش ۵۰ هزار سال بود، به‌سوی او بالا می‌روند.
عروج و بالارفتن برای انبیا و اولیا به کرّات رخ داده است که البته نمونه‌ی اتمّ و اکمل آن که منحصر به‌فرد است، تنها برای پیامبر خدا، حضرت محمد مصطفی۶ رخ داده است. اولیا و انبیای الهی به کرّات وارد عالَم ملکوت شده و بلکه حتی شماری در سفر روحانی خود تا سدرهالمنتهی به پیش رفته‌اند. اما محمد بن عبدالله۶ به پای بندگی در سفری جسمانی و روحانی در حالت بیداری از سدرهالمنتهی هم گذشت و به جایی راه یافت، که هیچ مخلوقی از جن و انس و مَلَک بدان راه نیافته است. حضرت محمد۶ با نهایت خشوع و بندگی به نهایت جایی راه یافت که مخلوق می‌تواند به قرب الهی راه یابد.
نیستم نیست که هستی همه در نیستی است هیچم و هیچ در هیچ نظر فرمایی

پیامبر خدا
حضرت محمد بن عبدالله ۶ (۵۳پ‌ه‍-۱۱ه‍)

معراج
میم= مقام رسول نزد ملک اعلی عین= عزت رسول راء= رفعت رسول نزد خالق
الف= انبساط رسول با عالم سرّ جیم= جاه رسول در ملکوت اعلی
«انا لله و انا الیه راجعون»
انسان ناگزیر از رجوع است. پس چه خوب است که انسان پیش از رجوع عروج کند! و این تعبیر دیگری از همان روایت معروف «موتوا قبل ان تموتوا» است. نه‌تنها انسان عروج دارد، بلکه همه‌ی اعمال و نیات انسان هم بالا می‌روند و تجسم دارند. عروج روحی در آسمان دنیا به‌عنوان پرواز روح چیزی عادی است که نه‌تنها در خواب، بلکه در بیداری هم رخ می‌دهد. تجربه‌های نزدیک به مرگ هم که امروزه به‌صورت روزانه به کرّات در دنیا گزارش می‌شود، به قدری است که هیچ تردیدی برای انسان- و به‌ویژه انسان تجربه‌گرای غربی که تنها به علم تجربی بها می‌دهد- باقی نمی‌گذارد که انسان تنها همین جسم نیست. بلکه این جسم تنها به‌سان پوسته‌ای است که انسان با مرگ از این لباس سنگین، ضمخت و پولادین رهایی می‌یابد و با تولدی دوباره وارد بهشت و دوزخ برزخی می‌شود. انسان با عبور از جسم مادی به‌هنگام مرگ تازه مقداری اندک از عظمت روحی خود را درک خواهد کرد و به حکمت آنچه در این دنیای مادی رخ می‌دهد، پی خواهد برد؛ چراکه برزخ بر دنیا احاطه دارد. تجربه‌های فراوان تجربه‌گران نزدیک به مرگ هم دالّ بر صحت این موضوع است. کتاب‌هایی چون آن‌سوی مرگ، سه دقیقه در قیامت، شنود، بازگشت و تقاص ازجمله کتاب‌هایی هستند که نشانگر این حقیقت‌اند. اما این تجربه‌گران تنها راوی تجاربی ضعیف در این باره‌اند و تجربه‌های برتر به انبیا و اولیای الهی تعلق دارد. به حضرت ابراهیم علیه‌السلام که خداوند تبارک و تعالی ملکوت آسمان‌ها و زمین را به او نشان داد؛ به حضرت موسی علیه‌السلام که خداوند مستقیماً با او سخن گفت؛ به حضرت عیسی علیه‌السلام که مرده زنده می‌کرد و خداوند او را به‌سوی خود بالا برد.
مطابق روایات پیامبران الهی همگی به معراج رفته‌اند و مؤمنان و اولیای الهی عروج دارند. مسلمانان اولین کسانى نیستند که درباره پیغمبر خود چنین اعتقادى دارند؛ بلکه این عقیده به صورت بسیار غلیظ‌تر در میان مسیحیان جهان عموماً وجود دارد؛ زیرا آنها طبق تصریح انجیل «مرقس» و انجیل «لوقا» و انجیل «یوحنا» معتقدند «حضرت مسیح(علیه السلام) پس از اینکه سه روز از مرگ و دفن او گذشته بود؛ از میان مردگان برخاست و پس از چهل روز زندگی در میان دوستان خود، در حضور شاگردانش به آسمان صعود کرد و الان هم نزد «خداى پدر»! زیست مى‌کند». یعنى اگر مسلمانان معراج را در حیات پیامبر و آن هم براى یک مدت کاملاً محدود مى‌دانند مسیحیان پس از زنده شدن بعد از مرگ و براى یک مدت نامحدود معتقدند.
بر اساس شماری از روایات، پیامبر حدود ۱۲۰ بار به معراج رفته‌اند (تفسیر برهان، ج۲، ص۳۹۴؛ خصال، ج۲، ص۶۰۰-۶۰۱؛ نیز ن.ک: محسن ادیب‌بهروز، معراج از دیدگاه قرآن و روایات، تهران: شرکت چاپ و نشر بین‌الملل سازمان تبلیغات اسلامی وابسته به مؤسسه انتشارات امیرکبیر، زمستان ۱۳۸۱ش، صص۵۸-۵۹) که اینها می‌توانند شماری از تجربه‌های روحانی برتر پیامبر خدا برای سیر در عالَم ملکوت باشند و در بین آنها، دو معراج ظاهراً برتر بوده‌اند. البته پیامبر فراوان به معراج رفته‌اند و هر نماز پیامبر معراجی بوده است.
اما منظور ما در اینجا از اسراء و معراج: «سیری شبانه و عروجی ملکوتی با جسم و روح به قصد رؤیت آیات الهی است که با مرکب‌ براق سیر از مسجدالحرام آغاز می‌شود و با گذر از مسجدالأقصی با مرکب رفرف عروج به سوی سدرهالمنتهی و فراتر از آن ادامه می‌یابد.» (نیز ن.ک: محسن ادیب‌بهروز، معراج از دیدگاه قرآن و روایات، تهران: شرکت چاپ و نشر بین‌الملل سازمان تبلیغات اسلامی وابسته به مؤسسه انتشارات امیرکبیر، زمستان ۱۳۸۱ش، ص۲۳)
نخستین و معتبرترین سند اسراء و معراج «قرآن کریم» است که در دو سوره‌ی اسراء (آیه‌ی اول) و نجم (آیات ۵ تا ۱۸) به آن اشاره شده است. (برخی آیات ۱۹ تا ۲۵ سوره‌ی تکویر را هم به معراج مرتبط می‌دانند.) همچنین گفته می‌شود که در آیه چهل و پنجم سوره زخرف به یکی از وقایع معراج، که روبه رو شدن پیامبر با پیامبران پیشین و پرسش از آنان است، می پردازد: (وَ اسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَهً یُعْبَدُونَ). (ر.ک: غلامعلی عزیزی‌کیا، «تأملی در روایات معراج»، معرفت، شماره‌ی۹۶، ۱۳۸۴ش)
سند اسراء و معراج از جهت روایات شیعه و اهل‌سنت هم متواتر است و ائمه‌ی معصومین، اصحاب رسول‌الله و امهات‌المؤمنین (زنان پیامبر خدا) آن را گزارش کرده‌اند. (طبرسی، مجمع‌البیان، ۱۳۷۲ش، ج۶، ص۶۰۹؛ علامه طباطبایی؛ آیت‌الله جوادی آملی)
عن الرّضا (علیه‌السّلام) انّه قال: «من کذّب بالمعراج فقد کذب رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم).» امام رضا (علیه‌السّلام) فرمود: «کسی که داستان معراج را انکار کند، در واقع پیامبر را تکذیب کرده است.»
راویان: عبدالله بن مسعود (نخستین راوی به گفته‌ی ابن‌هشام)، امّ‌هانی بنت ابی‌طالب، علی بن ابی‌طالب، ابوسعید خُدری (منبع اکثر معراج‌نامه‌های منظوم و منثور)، عبدالله بن عباس، جابر بن عبدالله انصاری، امامین صادقین (امام محمد باقر و امام جعفر صادق)، حسن بصری، انس بن مالک، ابن‌شهاب زهری، عایشه (مجعول)، معاویه بن ابی‌سفیان (مجعول) (برای کسب اطلاعات بیشتر ر.ک: نجیب مایل هروی، «مقدمه مصحح» بر معراج‌نامه، نویسنده: ابوعلی سینا، به انضمام تحریر آن از شمس‌الدین ابراهیم ابرقوهی، مقدمه، تصحیح و تعلیق: نجیب مایل هروی، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش، صص۲۲-۴۲)
آثار
تاریخ‌نگاری‌ها (سیره‌نگاری‌ها): السیرهالنبویه ابن‌هشام، السیرهالحلبیه، دلائل‌النبوه بیهقی، تاریخ و زمانی که اسراء و معراج پیامبر رخ داده است حسین مؤنس (مترجم: خدامراد خدادادیان)، موسوعه التاریخ الاسلامی یوسفی غروی و الصحیح من سیره النبی الاعظم سیدجعفر مرتضی عاملی
تفاسیر: جامع‌البیان فی تفسیر آی القرآن طبری، تفسیر قمی، نورالثقلین، التبیان فی تفسیر القرآن طوسی، مجمع‌البیان طبرسی، تفسیرکبیر فخررازی، الدرالمنثور سیوطی، تفسیر ابوالفتوح رازی، تفسیر جلالین، فی ظلال القرآن سیدقطب، المیزان علامه طباطبایی، تفسیر نمونه مکارم شیرازی،
مجامع حدیثی و روایی: فتح‌الباری ابن‌حجر، الجواهرالسنیّه شیخ حرّ عاملی، بحارالانوار علامه مجلسی،
سید مرتضی در تنزیه الانبیاء، ابن‌شهرآشوب در مناقب، بیضاوی در انوارالتنزیل،
ظهورالحقائق سلطان‌العلماء

آثار تخصصی
المعراج (معراج نامه)، نوشته ابوعلی سینا (م ۴۲۸)
معراج النبی، علی بن محمّد صمری محلّی (م ۸۴۱)
الآیات العظیمه الباهره فی معراج سیّد اهل الدنیا و الاخره، محمّدبن یوسف بن علی دمشقی صالحی (م ۹۴۲) ـ نام دیگر این کتاب الفصل الفائق فی معراج خیرالخلائق است.
المعراج الجسمانی، سید صدرالدین محمّدبن محمّد باقر رضوی (شارح وافیه م ۱۱۶۰)
الرقّ المنشور فی معراج نبینا المنصور، سید جعفر دارابی، معروف به «کشفی» (م ۱۲۶۷)
جوامع الاسرار فی معراج الرسول المختار، سیدحسین بن مرتضی طباطبائی حائری یزدی (م ۱۳۱۵)
التاج منصور علی ناصف (از علمای الأزهر و استاد دانشگاه زینبیه مصر)
اسراء و معراج سلطان‌العلماء شیخ محمد خالدی
و هو بالافق الأعلی السید محمد بن علوی المالکی الحسنی
الإسراء و المعراج محی‌الدین الطعمی
کشف الحق فی مسائل المعراج سید کاظم رشتی
معراج‌نامه آقامیرزا مهدی مدرس آشتیانی

افق اعلی سیدعلی رضوی کشمیری با پیشگفتاری از آیت‌الله سبحانی
معراج در آینه استدلال عبدالعلی محمدی شاهرودی
رجعت و معراج، ابوالحسن رفیعی قزوینی (معاصر)
معراج از دیدگاه قرآن و روایات محسن ادیب‌بهروز
سیمای معراج پیامبر از دیدگاه‌های گوناگون محمد محمدی اشتهاردی
اندیشمندان غربی و مستشرقان: دانته (کمدی الهی)، میگل آسین پلاسیوس، آنه ماری شیمل، کنستان ویرژیل گئورگیو (پیامبری که از نو باید شناخت)، مایکل سلز، ام. ساواری (محمد ستاره‌ای که در مکه درخشید)، ماری رز سگای (سفر معجزه‌آسای پیامبر)
Colby, Narrating Muhammad’s Night Journey
Neuwirth, “From the Sacred Mosque to the Remote Temple”
Sells, The Encyclopaedia of the Qur’an
Moezzi and Gruber, “Me’raj”, Encyclopaedia Iranica
Schrieke and Horovtz, “Mi’rajd”, The Encyclopaedia of Islam

(برای کسب اطلاعات بیشتر ر.ک: مهدی ایزدی و باب‌الله محمدی، «تحلیل و بررسی تطبیقی معراج پیامبر(ص) از دیدگاه «مایکل سلز» و «آنه ماری شیمل» با نگاه درون مذهبی»، الهیات تطبیقی، سال۶، شماره‌ی۱۳، بهار و تابستان۱۳۹۴ش، صص۴۳-۵۸)

جعل روایت
روایاتی درباره‌ی معراج نبی نقل شده است که با آیات قرآن و عقل تصدیق نمی‌شوند و بهتر است که آنها را رها کنیم. مثل روایاتی که از آنها تشبیه و جسمانیت خداوند تبارک و تعالی حاصل می‌شود. البته انکار تمثلات روحی درست نیست و تجسم اعمال با آیات و روایات مطابقت دارد. مثلاً بر اساس آیه‌ی «ان الذین یأکلون اموالَ الیتمی ظلماً إنما یأکلون فی بطونهم ناراً»، تمثل خوردن مال یتیم آتش است و رباخوار هم‌اکنون در آتش جهنم است؛ هرچند که مانند کسی است که بی‌هوش شده است و با وجود اینکه بدنش را با تیغ جراحی می‌بُرند، ولی دردی احساس نمی‌کند. یا مثلاً علّامه طباطبائی روایات بیانگر شکافته شدن سینه پیامبر و شست‌وشوی آن با آب زمزم و پر کردن آن از ایمان و حکمت را تمثّل برزخی دانسته است. (برای کسب اطلاعات بیشتر درباره‌ی احادیث مرفوعه ر.ک: غلامعلی عزیزی‌کیا، «تأملی در روایات معراج»، معرفت، شماره‌ی۹۶، ۱۳۸۴ش)
مشهورترین طبقه‌بندی روایات در این باره متعلق است به مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع‌البیان که احادیث مربوط به معراج را در چهار دسته تقسیم‌بندی کرده است:
۱- روایاتى که به حکم تواتر قطعى است (مانند اصل موضوع معراج).
۲- احادیثى که قبول آنها هیچ گونه مانع عقلى و نقلى ندارد (مانند مشاهده بسیارى از آیات عظمت خداوند در آسمانها.
۳- روایاتى که ظاهر آن زننده است ولى مى‌توان آنها را توجیه و تفسیر نمود.
۴- روایاتى که مشتمل بر یک سلسله امور نامعقول و باطل‌ بوده و قرائن روشنى گواه بر ساختگى و مجعول بودن آنها در دست مى‌باشد.

زمان معراج
اقوال مختلفی در این باره وجود دارد:
۱- شب هفدهم ربیع الاول (طبقات‌الکبری ابن‌سعد)؛ شب بیست و هفتم رجب (منهج‌الصادقین ملا فتح‌الله کاشانی)؛ ۳- شب هفدهم رمضان (طبقات‌الکبری ابن‌سعد)؛ ۴- شبی از شوال یا ربیع الثانی (منهج‌الصادقین ملا فتح‌الله کاشانی).
۱- یک سال پیش از بعثت (انس بن مالک و حسین: فخررازی، زمخشری)؛ ۲- سال دوم بعثت (ابن‌عباس: مجلسی)؛ ۳- سال سوم بعثت (علی بن ابی‌طالب۷: مجلسی)؛ ۴- دعوت آشکار به اسلام بین قبایل (ابن‌اسحاق، ابن‌هشام، مسلم)؛ ۵- سال پنجم بعثت (زهری: مسلم)؛ ۶- پیش از مرگ ابوطالب (یعقوبی)؛ ۷- سال دهم بعثت (ابن‌اسحاق، ابن‌هشام و شیخ جعفر سبحانی)؛ ۸- سال یازدهم بعثت (احمد زینی دحلان)؛ ۹- هجده ماه پیش از هجرت (ابن‌سعد)؛ ۱۰- شانزده ماه پیش از هجرت (اسماعیل سدی)؛ ۱۱- یک سال پیش از هجرت (ابن‌عباس، عبدالله بن عمر، امّ‌سلمه، امّ‌هانی، عایشه، ابن‌حزم: ملافتح‌الله کاشانی، طبرسی)؛ ۱۲- شش ماه پیش از هجرت (ابن‌شهاب زهری: سیوطی، مجلسی)؛ ۱۳- به‌هنگام هجرت به طائف (حلبی).

مکان معراج
۱- خانه‌ی امّ‌هانی بنت ابی‌طالب (ابن‌اسحاق، یعقوبی، واقدی، سدی)؛ ۲- مسجدالحرام (شیخ طوسی، زمخشری، فخررازی، سیدقطب، علامه طباطبایی)؛ ۳- شعب ابی‌طالب (حلبی، سیوطی)؛ ۴- ابطح (مجلسی).

روحانی و جسمانی بودن معراج در بیداری
اکثر قریب به اتفاق: روحانی و جسمانی در بیداری
در خواب و رؤیا: روایاتی منسوب به ام‌المؤمنین عایشه، معاویه بن ابی‌سفیان و حسن بصری
میان خواب و بیداری: سید قطب (فی ظلال‌القرآن)
تعبیر به عبد در این آیه تعبیری برای جسم و روح است و دلالت بر جسمانی و روحانی بودن اسراء و معراج دارد.
برخی اندیشمندان اسراء را جسمانی و روحانی و معراج را فقط روحانی دانسته‌اند. (آلوسی)
جهمیه و معتزله بر این باور بودند که روحانى و بلکه به صورت رؤیا بوده است. خوارج آن را انکار و مشبهه در جسمانی بودن معراج افراط کرده‌اند .
عده اى دیگر گفته اند: از اول تا به آخر حتى آسمان ها را هم با جسد و روح خود معراج کرده است، و این معنى از ابن عباس و ابن مسعود، و جابر، و حذیفه و انس و ام هانى روایت شده است.
امام خمینی معراج را از امور مورد اتفاق میان مسلمانان می‌داند و با تأکید بر جسمانی بودن معراج و اینکه بدون اثبات تجرد نفس نمی‌تواند به آسانی معراج جسمانی را اثبات کرد، در تقریر معنای جسمانی بودن معراج معتقد است که روح مجرد تام پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هنگامی که خواست تمام عوالم را سیر کند، جسم آن حضرت مجذوب روح شریف ایشان بود و به تبعیت و جذبه آن روح، معراج جسمانی اتفاق افتاد؛ البته مراد از معراج این نبود که پیامبر، عالم اجسام علوی و کُرات جسمانی را ببینند بلکه نظر به عوالم، تجرد و عقول قادسه بوده است و مرکب براق پیامبر هم یک مرکب مادی و معمولی نبود بلکه از موجودات مجرد بوده که از بهشت نازل شده بود.

مراحل معراج
شماری از مفسران و اکثر مستشرقان، اسراء و معراج را یکی دانسته و آن را یک تجربه‌ی صرفاً روحانی و بلکه یک رؤیا ذکر کرده‌اند. اما به باور قاطبه‌ی مسلمانان، اسراء و معراج پیامبر دو بخش بود: ۱- سیر زمینی شبانه (إسراء)؛ ۲- فرارفتن (معراج). شماری هم قائل به سه مرحله شده‌اند: ۱- اسراء: از مکه تا بیت‌المقدس؛ ۲- معراج: از بیت‌المقدس تا فلک اول؛ ۳- اعراج: از فلک اول تا قاب قوسین. (محبوب الهی (د.۷۲۵ق) در سیرالأولیاء). در ضمن، بر اساس نگاه عرفانی ارائه شده توسط آیت‌الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم، معراج در هفت مرحله به انجام رسید: ۱- سیر شبانه به‌صورت روحانی و جسمانی با همه‌ی مجاری ادراکی و تحریکی بدن (اسراء)؛ ۲- جسم مثالی و برزخی (تمثلات برزخی)؛ ۳- ادراکات عقلی؛ ۴- مکاشفات و مشاهدات قلبی؛ ۵- قرب نوافل؛ ۶- قرب فرائض؛ ۷- وحی.

۱- سیر زمینی شبانه (إسراء)
«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلا مِّنَ الْمَسْجِدِالْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِالأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ»
سوره‌ی إسراء، بنی‌اسرائیل یا سبحان هفدهمین سوره‌ی قرآن و بر اساس مشهورترین روایت، پنجاهمین سوره بر حسب ترتیب نزول است که نزدیک ۱۷ ماه پیش از هجرت در سال دوازدهم بعثت نازل شده است.
به سبب آغاز این سوره با واژه‌ی سبحان، علامه طباطبایی و مجلسی اول، این سوره را از مسبَّحات هفت‌گانه شمرده‌اند.
و خدا شنوا و بیناست. اسماء تنزیهی مثل سبحان، جهان طبیعت را به مخزن غیب الهی می‌رساند؛ پس اگر از خدای سبحان إسراء و معراج می‌خواهید او را به نام «سبّوح» بخوانید و تنزیه کنید که او شنوا و بیناست.
عبودیت هم شرط دیگر سفر سالک است تعبیر «عبده» در این آیه به عبودیت مضاف به هویت مطلق اشاره دارد که از عبودیت مضاف به مقام الوهیت یعنی «عبدالله» هم برتر است. پس این اسراء و معراج هم نیازمند سبّوحیت (مبدأ فاعلی) است و هم عبودیت (مبدأ قابلی). (برای کسب اطلاعات بیشتر ر.ک: عبدالله جوادی‌آملی، تسنیم: تفسیر قرآن کریم، جلد۴۸، قم: نشر اسراء، چاپ نخست، بهار۱۳۹۸ش، صص۵۰-۵۱٫) از ویژگی‌های منحصر به‌فرد این سفر مورد اشاره در این آیه هم آن است که نه نام مسافر در آن آمده، نه وسیله‌ی سفر و نه میزبان؛ نه نام الله آمده است و نه محمد، رسول‌الله.
واژه‌ی «لیلاً» نشانگر آن است که در پاسی از شب انجام شده است.

این سیر از مسجدالحرام در مکه آغاز می‌شود و تا رسیدن به مسجدالأقصی ادامه می‌یابد.
مبدأ و مقصد این سیر «مسجد» است.
به گفته‌ی فراء، علی بن ابراهیم قمی، شیخ طوسی، زمخشری، طبرسی، فخررازی، ابن‌کثیر، سیوطی، علامه حلّی، جعفر مرتضی عاملی، سیدقطب و علامه طباطبایی: منظور از مسجدالأقصی «بیت‌المقدس» است. (نیز ن.ک: محسن ادیب‌بهروز، معراج از دیدگاه قرآن و روایات، تهران: شرکت چاپ و نشر بین‌الملل سازمان تبلیغات اسلامی وابسته به مؤسسه انتشارات امیرکبیر، زمستان ۱۳۸۱ش، صص۲۸-۲۹) البته در آن زمان هنوز «بیت‌المقدس» دست مسلمانان نبود و «مسجدالأقصی» خوانده نمی‌شد؛ از این‌رو، شاید توان این را هم از پیش‌گویی‌های قرآن دانست. (ر.ک: عبدالله جوادی‌آملی، تسنیم: تفسیر قرآن کریم، جلد۴۸، قم: نشر اسراء، چاپ نخست، بهار۱۳۹۸ش، ص۶۰٫)
گفته می‌شود پیامبر خدا در مسیر خود تا مسجدالأقصی در یثرب (که پس از هجرت، مدینه نام گرفت)، محل مسجد کوفه (که البته در آن زمان نه‌تنها مسجد کوفه، بلکه حتی شهر کوفه هم وجود نداشت)، طور سیناء (محل تکلم خدا با موسی کلیم‌الله) و بیت‌لحم (زادگاه عیسی) ایستاد و نماز گزارد تا اینکه به مسجدالأقصی رسید و در آنجا نماز جماعت با حضور انبیای الهی برگزار شد.

۲- فرارفتن (معراج)
عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى، ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَى، وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى، ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى، فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى، مَا کذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى، أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا یرَى، وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى، عِندَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى، عِندَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَى، إِذْ یغْشَى السِّدْرَهَ مَا یغْشَى، مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى، لَقَدْ رَأَى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکبْرَى (نجم/۵-۱۸)
او را (جبرئیل) همان (فرشته) بسیار توانا (به وحى خدا) علم آموخته است. همان ملک مقتدرى که به خلقت کامل (و صورت ملکوتى بر رسول) جلوه کرد.و آن رسول در افق اعلا (ى کمال و مشرق انسانیت) بود.آن گاه نزدیک آمد و بر او (به وحى حق) نازل گردید.(بدان نزدیکى که) با او به قدر دو کمان یا نزدیکتر از آن شد. پس (خدا) به بنده خود وحى فرمود آنچه که هیچ کس درک آن نتواند کرد.آنچه (در غیب عالم) دید دلش هم به حقیقت یافت و کذب و خیال نپنداشت.آیا (شما کافران) با رسول بر آنچه (در شب معراج) به چشم مشاهده کرد ستیزه مى‌کنید؟ و یک بار دیگر هم او را (یعنى جبرئیل را) رسول مشاهده کرد. (در نزد (مقام) سدره المنتهى (که آن درختى است در سمت راست عرش که منتهاى سیر عقلى فرشتگان و ارواح مؤمنان تا آنجاست و بر مقام بالاتر آگاه نیستند).بهشتى که مسکن متقیان است در همان جایگاه سدره است. چون سدره را مى‌پوشاند (از نور عظمت حق) آنچه که احدى از آن آگه نیست.چشم (محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلم از حقایق آن عالم) آنچه را باید بنگرد بى‌هیچ کم و بیش مشاهده کرد.آنجا از بزرگتر آیات حیرت ‌انگیز پروردگارش را به حقیقت دید
واقعه‌ی معراج به حساب زمینی لحظه یا لحظاتی بیش نبوده است. به‌گونه‌ای که در روایت است: حلقه‌ی در اتاقی که پیامبر از آنجا به معراج رفت، هنوز از حرکت باز نایستاده بود که حضرت آمد. (ر.ک: عبدالله جوادی‌آملی، تسنیم: تفسیر قرآن کریم، جلد۴۸، قم: نشر اسراء، چاپ نخست، بهار۱۳۹۸ش، ص۵۲)
به گفته‌ی نظامی گنجوی در اسکندرنامه:
چنان رفته و آمده بازپس که ناید در اندیشه‌ی هیچ‌کس
زگرمی که چون برق پیمود راه نشد گرمی خوابش از خوابگاه

گذر از هفت آسمان
پیامبر(ص) از مسجد الاقصی به آسمان دنیا صعود کرد و در آنجا آدم (ع) را دید. آنگاه فرشتگان دسته‌دسته به استقبال او آمدند و با روی خندان به او سلام کردند. محمد در آسمان دنیا فرشته‌ای را دید که هفتاد هزار فرشته زیر فرمان داشت و هر یک از آنان هفتاد هزار فرشته دیگر زیر فرمان داشت. او در آسمان دنیا ملک‌الموت را نیز دید و با او گفتگو کرد. وی سپس به آسمان دوم صعود کرد و آنجا با حضرت یحیی و حضرت عیسی دیدار کرد. پس از آن در آسمان سوم با یوسف، در آسمان چهارم با حضرت ادریس، در آسمان پنجم با هارون بن عمران و در آسمان ششم با موسی بن عمران ملاقات نمود. پیامبر(ص) در آسمان هفتم حضرت ابراهیم را دید و بیت المعمور را زیارت کرد. او مشاهده کرد که هفتاد هزار فرشته به زیارت بیت‌المعمور آمدند و جبرئیل به او گفت که دیگر تا قیامت نوبت به این ملائکه نخواهد رسید. پیامبر سپس، به جایی رسید که جبرئیل از رسیدن به آن مقام عاجز بود. او به پیامبر گفت: من اجازه‌ی ورود به این مکان را ندارم و اگر به اندازه‌ی سر انگشتی نزدیک‌تر شوم بال و پرم خواهد سوخت. (لو دنوتُ انمله لاحترقتُ) در اینجا گفتگویی میان پیامبر و خدا، شکل گرفت که با عنوان حدیث معراج شهرت یافته است.

تفسیرتسنیم
معراج با جسم مثالی و برزخی (تمثلات برزخی)
پس از سیر زمینی شبانه، پیامبر خدا ظاهراً با جسم مثالی وارد عالَم برزخ شدند. مشاهده‌ی پیامبران الهی و اقامه‌ی نماز به امامت رسول‌الله با تمثّلات برزخی صورت گرفت. پیامبر خدا در این مرحله بسیاری از حقایق را با چشم برزخی مشاهده کردند.

معراج با ادراکات عقلی
پیامبر خدا در این مرحله معارف عقلی را با علم حصولی در مقام علم‌الیقین ادراک می‌کنند.

معراج با مکاشفات و مشاهدات قلبی
پیامبر خدا در این مرحله معارف قلبی را با عقل عملی در مقام عین‌الیقین مشاهده می‌کنند.

معراج با قرب نوافل
این مرحله مختص کسانی است که عبد محض و مظهر خدای سبحان در مقام فعل هستند؛ یعنی خدای سبحان در مقام فعل کار بنده را برعهده می‌گیرد. بنده همه او می‌شود و جز او نمی‌بیند.

معراج با قرب فرائض
قرب فرائض در مقام فعل، بالاترین شأن وجودی انسان کامل است. یعنی معصوم در قوس صعود مظهر اسمای حسنای الهی می‌شود؛ یدالله، عین‌الله، وجه‌الله، لسان‌الله و جنب‌الله می‌شود.

وحی
وحی سلطان همه‌ی این معارف است و همه‌ی شئون علمی و عملی در مراحل پیشین تحت زعامت و امامت وحی کار می‌کنند.

سدرهالمنتهی
نماز
در پایان به «سدره‌ المنتهی» رسید که در سایه هر برگ آن امتی جای می‌گیرد. در اینجا بود که بر ایشان و امتش پنجاه نماز واجب شد، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در راه بازگشت با موسی ملاقات کرد و موسی از ایشان درخواست کرد که امت تو طاقت پنجاه نماز ندارند، از خدا بخواه تا تخفیف دهد، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هم در چند مرحله از خداوند درخواست کرد تا به پنج نماز کاهش یافت. باز موسی تقلیل نمازها را خواست؛ اما پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: از خداوند شرم دارم و بر این پنج نماز صبر می‌کنم. ندا آمد به خاطر این شکیبایی هر کار نیک امت تو را ده برابر پاداش خواهم داد.
اسرار نماز
کتاب‌های: اسرارالصلوه ملکی تبریزی;، سرّالصلوه و آداب‌الصلوه امام خمینی۱
مسلمانان باید پیامبر خدا را اسوه‌ی خود قرار دهند و با استفاده از این سوغات ارزشمند و گرانسنگ پیامبر خدا، یعنی نماز، با تأسی و اقتدا به پیامبر خدا به معراج روند که «الصلوه معراج المؤمن». نماز براق سیر و رفرف عروج مؤمن است. انسان مؤمن هم می‌تواند با نماز به قدر خود عروج کند و ملکوت آسمان‌ها و زمین را مشاهده کند. خدای سبحان به این بنده‌ی مؤمن خود چنین خطاب می‌کند: «اولم ینظروا فی ملکوت السموات و الأرض» (سورهالأعراف/۱۸۵)

ورود به عالَم لاهوت: فراتر از سدرهالمنتهی
ثم دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی، فأوحی إلی عبده ما أوحی (پس وحی کرد به بنده‌اش آنچه وحی کرد): وحی مشافهی (وحی بی‌واسطه) در مقام وحدت شهودی.
در این جایگاه چیزی جز «سُبحه» بین رسول‌الله و الله فاصله نبود و هدیه‌ی این بنده‌ی مخلَص الهی به سایر بندگان در اوج حالت خضوع و خشوع یعنی رکوع و سجده به یاد آوردن جلال الهی با تکرار «سبحان‌الله» است.

حدیث مِعراج
حدیثی قدسی که گفتگوی میان خداوند و پیامبر(ص) را در شب معراج گزارش می‌دهد. حدیثی که امروزه به نام «حدیث معراج»، شهرت دارد. حدیث معراج را نخست حسن بن محمد دیلمی، در کتاب ارشاد القلوب، با عنوان «پرسش‌های پیامبر خدا از پروردگارش در شب معراج» ذکر کرده است.[۸] سپس فیض کاشانی در الوافی، حُرّ عامِلی در جواهر السَّنیه و علامه مجلسی در بِحار الأنوار آن را به نقل از ارشادالقلوب آورده‌اند.[۹]
کتاب جواهر السنیه و کتاب ارشاد القلوب به فارسی ترجمه شده‌اند و ترجمهٔ فارسی حدیث معراج هم در آنها آمده است.[۱۰] همچنین این حدیث همراه ترجمه آن، در کتاب «با پیامبر به سوی معراج»، نوشته علی شیروانی، نشر یافته است.
شرح‌ها
حدیث معراج، به جهت بیان مسائل اخلاقی فراوان، مورد توجه برخی از کتاب‌های اخلاقی و عرفانی قرار گرفته است؛ از جمله:
• راهیان کوی دوست، از محمّدتقی مصباح یزدی. این کتاب، ویراسته درس‌های اخلاق محمدتقی مصباح یزدی در حوزه علمیه قم است؛[۱۱]
• سِرُّ الإسراء فی شرح حدیث المعراج، از علی پهلوانی تهرانی(سعادت‌پرور). این کتاب با ترجمه سید محمدجواد وزیری فرد، در چهار جلد به چاپ رسیده است؛
• حدیث معراج؛ مناجاه الرحمن فی لیله المعراج، از سیدمحمدرضا غیاثی کرمانی. این کتاب شرحی کوتاه بر حدیث معراج است.
از حضرت امیر علیه‌السلام روایت است که پیامبر(ص) در شب معراج از خداوند پرسید: پروردگارا کدام عمل فضیلت بیشتری دارد؟ خداوند پاسخ داد: چیزی نزد من از توکل به خودم و خشنودی از تقسیم بالاتر نیست.‌ای محمّد! دوستی خود را نسبت به دوست‌داران لازم نمودم، و محبت خود را به افراد مهربان که در راه من مهربانی میکنند، واجب کردم و محبّت خود را نسبت به کسانی که به من پیوسته‌اند و افرادی که بر من توکل نموده‌اند، لازم دیدم. باید بدانی که دوستی من پایانی ندارد و هر گاه بر دوستی خود نسبت به ایشان بیفزایم، نشانه ای در آن قرار میدهم. آنان کسانی هستند که چون من به مخلوقاتم مینگرند و نیازهای خود را نزد مردم ابراز نمیکنند و شکم‌ها را از حرام نگاه میدارند. در دنیا به ذکر و محبت من غرق در نعمت‌اند و نهایت رضایت را از ایشان دارم.‌ای احمد! اگر دوست میداری که باورعترین مردم باشی، نسبت به دنیا زهد پیشه کن و به آخرت تمایل داشته باش. پرسید: خدایا چگونه زاهدترین باشم؟ فرمود: در دنیا اندکی از خوراکی‌ها و نوشیدنی‌ها و پوشیدنی‌ها برگیر و برای روز بعد ذخیره مکن و بر ذکر من مداومت نما. پرسید: چگونه بر ذکر تو مداومت کنم؟ فرمود: با دوری از مردم و گرویدن به خلوت و عدم توجّه به تلخ و شیرین دنیا و خالی داشتن شکم و خانه‌ات از نعمت‌های دنیایی.‌ ای احمد! بر حذر باش که مانند کودکان نباشی، که هر رنگی را میبینند و هر چیزی را از ترش و شیرین که به دست میآورند، مغرور میگردند. عرض کرد: خدایا مرا به کاری دعوت کن که با انجام آن به تو نزدیک شوم؟ فرمود: شب خود را روز قرار بده و روزت را شب. پرسید: چگونه؟ فرمود: خوابت را در شب تبدیل به نماز و غذایت را در روز گرسنگی کن (و روزه بگیر).‌ای احمد! سوگند به جلال و عزّتم، اگر بنده ای چهار خصلت را برایم ضمانت نماید، او را در بهشت داخل میکنم: زبانش را جز در موارد لازم باز نکند و دلش را از وسواس حفظ کند و بداند که من نسبت به تمام حالاتش علم دارم و او را میبینم و نور چشمش را گرسنگی بداند(روزه بگیرد).‌ای احمد! اگر شیرینی گرسنگی (و روزه) و خاموشی و خلوت و دوری از مردم و نتایجی که در پی دارند، میچشیدی (همیشه بر آنها ملازمت میکردی)؟ پرسید: خداوندا نتیجه گرسنگی چیست؟ فرمود: کسب حکمت و دانش و حفظ قلب و تقرّب به من و حزن دائم و سبکی مخارج زندگی در میان مردم و گفتن سخن حقّ است و باک نداشتن از اینکه زندگی با آسانی میگذرد یا با سختی.‌ای احمد! آیا میدانی بنده در چه وقت به من تقرّب مییابد؟ عرضه داشت: نه‌ای پروردگار من. فرمود: هنگامی که گرسنه (و روزه) باشد و یا در حال سجده.‌ای احمد! در شگفتم از سه کس: بنده ای که در حال نماز است و میداند به سوی چه کسی دست را بالا برده و مقابل چه کسی ایستاده و چرت میزند و در شگفتم از کسی که خوراک یک روز را دارد، با این وصف در فکر مخارج فردا است و برایش تلاش میکند، و در شگفتم از بنده ام که نمیداند من از او راضیم یا خشمگین، با این حال میخندد.‌ای احمد! در بهشت قصری از لؤلؤ و دُرّ ساخته شده که بندگان خاص را به آنجا برم و هر روز هفتاد بار به ایشان مینگرم و با آنان سخن میگویم و در هر بار نگاه، قصرشان را هفتاد برابر وسیع مینمایم، و هنگامی که اهل بهشت با خوراک و نوشیدنی لذّت برند، ایشان با یاد و سخن گفتن با من لذّت میبرند. پرسید: خدایا نشانه اینان چیست؟ فرمود: آنان کسانی هستند که زبان خود را از گفتار بیهوده و شکمشان را از زیادی طعام حفظ مینمایند.‌ای احمد! محبّت و دوستی من، دوستی با فقرا و معاشرت و آمیزش با ایشان است، پرسید: فقرا چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی هستند که به‌اندک از مال دنیا خرسندند، و بر گرسنگی صبر میکنند و در نعمت و آسایش سپاس‌گزارند، و از گرسنگی و تشنگی خود به کسی شکوه نمیبرند و دروغ نمیگویند و بر من خشم نمیگیرند، و به آنچه از دنیای ایشان فوت شده، غمگین و محزون نمیگردند و به آنچه به ایشان رسیده، خوشحال نمیشوند.‌ای احمد! دوستی با من، دوستی با فقرا است. پس به ایشان نزدیک شو و آنان را به خود نزدیک کن و در مجالس‌شان حاضر شو تا من به تو نزدیک شوم و از توانگران و مجالس‌شان دوری کن. زیرا فقرا دوستان من هستند.‌ای احمد! لباس‌های فاخر و نرم را بر خود مپوش و خوراک‌های رنگارنگ را مخور و خوابگاه خود را نرم مکن. زیرا نفس جایگاه هر شرّ و دوست هر بدی است. تو او را به اطاعت خدا وامیداری و نفس تو را به گناه او فرا میخواند و در اطاعت خدا با تو مخالفت مینماید و در آنچه خوش نداری، اطاعتت میکند و هنگامی که سیرش کنی، سر به طغیان برمیدارد، و چون گرسنه بماند، شکایت میکند و چون محتاج شود، خشم میگیرد و چون توانگر گردد، تکبّر مینماید و چون به مقامی برسد، مرا فراموش میکند، و چون ایمن گردد، از (من) غافل میگردد. او به شیطان نزدیک است و مَثَل آن، مَثَل شتر مرغ است؛ بسیار میخورد و بار نمیبرد و بسان خرزهره است که رنگی زیبا و طعمی تلخ دارد.‌ای احمد! دنیا و اهل آن را دوست مدار و آخرت و اهل آن را دوست خود گیر. پرسید خدایا اهل دنیا و آخرت چه کسانی هستند؟ فرمود: اهل دنیا کسی است که بسیار بخورد و بسیار بخندد و بسیار خشم گیرد و هر اندازه مال داشته باشد، راضی نگردد. به کسی که بدی کرده، عذر نمیخواهد، و کسی که از او عذر بخواهد، نمیپذیرد. هنگام طاعت و عبادت، کسل و هنگام معصیت، شجاع است. آرزویش دراز و مرگش نزدیک است و خود را محاسبه نمیکند، سودش به دیگران کم و گفتارش بسیار است. ترسش (از خدا) اندک و هنگام خوردن غذا بسیار شاد است، و هنگام رسیدن نعمت از خدا سپاسگزاری نمیکند و موقع بلا صبر ندارد. مردم را با دیده تحقیر مینگرد و خود را میستاید که چنین و چنان کردم؛ در حالی که کاری صورت نمیدهد و به چیزی که از او نیست و دیگران را دعوت میکنند و بر دیگران (اگر کاری کوچک کرده باشند) منّت میگذارند و همواره از بدی‌های مردم سخن میگویند.‌ای احمد! دنیا پرستان زشتی‌های بسیاری دارند، از جمله نادان هستند و احمق و به استاد خود احترام نمیگذارند و خود را عاقل و خردمند میدانند، و حال اینکه نزد عارفان، گروهی احمق هستند.‌ای احمد! اهل خیر و آخرت، صورت‌های نحیف و لاغری دارند و حیای ایشان بسیار و حماقتشان اندک و سودشان به دیگران بی‌شمار و نیرنگشان کم است و مردم از دستشان در آسایشاند و نفسشان در رنج، گفتارشان وزین است و خود را محاسبه میکنند و نفس را به زحمت میاندازند. چشمانشان میخوابد، اما دل‌هایشان بیدار است. چشمانشان گریان و دل‌هایشان به یاد من است. هنگامی که مردم از غافلان نوشته شوند، ایشان از ذاکران محسوب میگردند. در آغاز نعمت حمد خدا را و در آخرش شکر او را به جا میآورند. دعایشان به نزد خدا بالا میرود و کلامشان شنیده میشود و فرشتگان را شاد میکند و دعایشان به زیر عرش میرسد و خداوند دوست میدارد آن را بشنود، چنان که مادر و فرزند را، و لحظه ای از خدا غافل نمیگردند. زیادی طعام و غذا را نمیخواهند، و لباس‌های بسیار برای خود تهیه نمیکنند. مردمان (دنیاپرست) نزد ایشان چون مرده تلقی میگردد و خدا را حی و بزرگوار میدانند. پشتکنندگان را به (خدا) دعوت میکنند و به واردین، مهربانی بسیار کنند و دنیا و آخرت در نظرشان یکسان است.‌ای احمد! آیا میدانی زاهدان نزد من چه مقامی دارند؟ عرض کرد: نه خدای من. فرمود: در روز رستاخیز که مردم به پای حساب میروند و به اعمالشان سختگیری میشود، ایشان از حساب در امانند و کوچکترین چیزی که در آخرت به زاهدان میبخشم، همه کلیدهای بهشت است تا هر دری را که میخواهند بگشایند و رویم را از آنان نمیپوشانم و آنان را به اقسام نعمت‌ها مثل تکلّم با آنان، خشنود میسازم، و ایشان را در جایگاه «صدق» مینشانم و اعمال نیک و رنجی که در دنیا دیده‌اند را به یادشان میآورم و چهار در را به رویشان میگشایم: دری که صبح و شام هدیهها از سوی من به سویشان گسیل میگردد و دری که از آن به سوی من بدون سختی و هر گونه که خواستند، مینگرند و دری که از آن به اهل آتش نگاه میکنند و ستم‌کاران را میبینند که به چه عذاب‌هایی گرفتارند و دری که از آن، کنیزکان و حور العین نزدشان میروند. پرسید: خدایا این زاهدان چه کسانی هستند؟ فرمود: زاهد کسی است که خانه ای ندارد تا خراب شود و برایش مغموم گردد و فرزندی ندارد که از مرگش محزون شود و مالی ندارد که از دستش برود و برایش اندوهگین شود و کسی او را نمیشناسد، تا لحظه ای از ذکر خدا بازش بدارد، و پس‌مانده غذا ندارد که دربارهاش از او بازخواست شود و جامه نرمی هم ندارد.‌ای احمد! صورت‌های زاهدان از خستگی شب و روزه روز به زردی میگراید و زبانشان به ذکر خدا مشغول است. دل‌هایشان از کثرت سکوت، ملول‌ است و سخت در تلاش عبادت‌اند؛ نه از ترس آتش و یا شوق بهشت، بلکه به ملکوت آسمان‌ها و زمین مینگرند (و قدرت او را میبینند) و میفهمند که او شایسته عبادت است.‌ای احمد! این درجه پیامبران و صدیقان است که به امّت تو و امّت‌های پیامبران پیشین و به برخی از شهیدان دادهام. عرض کرد: خدایا زاهدان امّت من بیشترند، یا زاهدان بنی اسرائیل؟ فرمود: زاهدان بنی اسرائیل نسبت به زاهدان امّت تو، مانند یک موی سیاه در بدن گاوی سفید است. پرسید: چگونه چنین است و حال اینکه عدد آنان بیشتر بوده است؟ فرمود: عدد آنان بیشتر بود، اما پس از یقین، گرفتار شک شدند و پس از اقرار، به انکار گرویدند. پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم روایت کرد که در این موقع، خدا را سپاس گفتم و برای زاهدان امت خود، دعا کردم و رحمت و سایر خیرات را بر ایشان خواستار گردیدم تا همیشه ثابت قدم بمانند.‌ای احمد! ورع و پرهیزکاری را شیوه و شعار خود ساز، زیرا ورع اول و وسط و آخر دین است و به وسیله آن میتوان به خداوند تقرّب جست.‌ای احمد! ورع زینت مؤمن و ستون دین است و مانند کشتی در دریا است که هر کس بر آن سوار شود نجات یابد و زاهدان نجات نمییابند مگر به داشتن ورع.‌ای احمد! هیچ بنده ای مرا نشناخت و برایم تواضع ننمود، مگر اینکه همه چیز را برایش فروتن میسازم.‌ای احمد! به وسیله ورع است که درهای عبادت به روی بنده باز میگردد و به وسیله آن بنده من نزد مردم بزرگ میگردد و به خدای خود تقرّب میجوید و مقامی ارجمند کسب مینماید.‌ای احمد! خاموشی را شیوه خود ساز، زیرا آبادترین مکان‌ها قلوب کسانی است که با خاموشی و خودداری از سخنان بیهوده، قلب خود را آباد می‌کنند و خرابترین مکان‌ها دل‌های کسانی است که با سخنان لغو و بیهوده دل‌های خود را ویران میسازند.‌ای احمد! عبادت ده جزء دارد، و نه جزء آن در طلب روزی و کسب حلال است و اگر تلاش نمودی که خوراکت پاک و حلال باشد، در پناه من خواهی بود. پرسید: خدایا آغاز عبادت چیست؟ فرمود: خاموشی و روزه گرفتن. پرسید: خداوندا نتیجه روزهداری چیست؟ فرمود: نتیجه روزه کسب حکمت و حکمت سبب معرفت و معرفت سبب یقین میگردد و هر گاه مرتبه یقین برای بنده ای حاصل شود، به زندگی خود اهمیت نمیدهد، که آیا به سختی میگذرد یا به راحتی؟ چون هنگام مرگ بنده فرا میرسد، در حالت مرگ، فرشتگان بر بالین سرش حاضر و هر کدام کاسه ای پر از آب کوثر و کاسه ای از شراب (بهشتی) بر دو دست دارند و به او مینوشانند تا تلخی و سختی مرگ از او دفع شود و او را به بشارتی بزرگ مژده دهند و به او میگویند: خوش آمدی و چه جایگاه نیکویی برایت آماده گشته و تو بر خدای عزیز و کریم و دوست نزدیک خود واردشده ای. سپس روحش از دست فرشتگان به پرواز درآید و به سوی خدا بالا رود و در کم‌ترین وقتی حجاب بین او و خداوند برداشته شود و خداوند مشتاق دیدار او است و روح این بنده در کنار چشمه ای نزد عرش مینشیند. سپس از او سؤال شود: چگونه دنیا را ترک گفتی؟ گوید: خدایا به عزّت و جلالت سوگند خبری از دنیا ندارم، زیرا از آغاز زندگی، از تو ترسان بودهام (و توجهی به امور دنیا نداشتهام) خداوند فرماید: آری راست گفتی، پیکرت در دنیا و روحت با من بود. اکنون هر چه خواهی طلب کن تا به تو عطا کنم و این است بهشت من که بر تو مباح شده، تا در همسایگی من ساکن شوی، پس روح مؤمن گوید: خدایا خود را به من شناساندی و من از شناخت تو از دیگران بینیاز گشتم و سوگند به عزّت و جلالت، اگر خشنودی تو در این بود که بدنم قطعه قطعه گردد و هر روز هفتاد بار به سختترین شیوهها کشته شوم، من رضایت تو را از صمیم قلب میطلبیدم. پروردگارا چگونه خودخواه و متکبّر میشدم و حال اینکه من ذلیل دست تو بودم و اگر تو دستم را نمیگرفتی و توفیق عنایت نمیکردی، من مغلوب (نفس) بودم و اگر یاریم نمیکردی، ضعیف و ناتوان بودم. پس تو مرا توانمند کردی و اگر تو با (عقل و دین) مرا زنده نمیکردی، من مرده (جهل) بودم و اگر عیب‌هایم را نمیپوشاندی، در همان معصیت اول، رسوا میگشتم. خداوند چگونه خشنودی تو را نمیخواستم و حال آنکه تو به من عقل دادی و کاملش نمودی تا تو را بشناسم و حق و باطل را از هم تمیز دهم و امر و نهی تو و علم و جهل و نور و ظلمت را از یک دیگر تشخیص دهم. سپس خدای متعال فرماید: به عزت و جلال خودم سوگند در هیچ جا و در هیچ زمان حجابی میان خود و تو قرار نخواهم داد؛ چنان که با همه دوستانم همین کار را خواهم نمود.‌ای احمد! آیا میدانی چه عیشی گواراتر و چه زندگیای باقیتر است؟ عرض کرد: خداوندا نمیدانم. فرمود: آن زندگیای گواراتر است که صاحبش از ذکر من غافل نگردد و نعمت‌هایم را به باد فراموشی نسپارد و نسبت به حقم جاهل نماند و شب و روز به دنبال کسب خشنودی من باشد. و اما زندگی و حیات باقیتر این است که صاحبش آنقدر برای خویش عمل کند، که دنیا در نظرش کوچک و آخرت بزرگ گردد و خواست مرا بر خواست خود مقدّم بدارد و رضایت مرا بطلبد و مرا با عظمت و بزرگ بداند و بداند که در همه حال بر او اشراف دارم و از یاد نبرد که همواره بر کردار و گفتارش آگاهم. پس اگر اراده گناه کرد، مراقب من باشد و دل خود را از آنچه ناخوش دارم، فارغ بدارد، شیطان و وسوسه هایش را دشمن بدارد و نگذارد بر دلش راه یابد، پس اگر چنین بود، دلش را از محبّت خود مالامال میسازم تا در نتیجه قلب او را به طور کامل متوجّه خود نمایم و دلش را از دنیا فارغ و به فکر آخرت مشغولش دارم و او را چون دوستان دیگرم، از نعمت‌ها بهرهمند سازم، و چشم و گوش و قلبش را باز کنم، تا (حقیقت را) ببیند و جلالت و بزرگی مرا دریابد و طوری شود که لذّت‌های دنیا را خوش ندارد و از دنیا بترسد و چنان که چوپان گوسفندان خود را از چراگاه‌های خطرناک دور مینماید، او را از گناه‌ها دور سازم و چون بنده ای به این مقام برسد، از مردم میگریزد، و گوشهگیری را اختیار مینماید و از دنیای فانی (فکرش) به آخرت باقی منتقل گردد و از وسوسه های شیطانی به خداوند پناه برد.‌ای احمد! چنین بنده ای را با شکوه و وقار زینت دهم، پس این است عیش گوارا و زندگی دائمی و این است مقام کسانی که از من راضیاند. پس کسی که ملتزم به کسب رضایت من گشت، سه خصلت را به او میدهم: شکرگزاریای را به او میآموزم که خالی از جهل باشد و ذکری به او بدهم که با فراموشی همراه نگردد و حالتی به او دهم که محبت مرا بر محبت مخلوقین مقدم بدارد و چون مرا دوست بدارد او را دوست دارم و چشم دلش را به عظمت خویش متوجه سازم و اینجا است که چیزی را از او مخفی نمیدارم و بندگان خاص را به او نشان دهم و در تاریکی شب و روشنایی روز با او سخن گویم تا سخن گفتنش با مردم قطع شود و با ایشان مجالست ننماید و کلام خود و فرشتگان را به گوشش برسانم و رازی را که بر خلق نهفتهام به او بیاموزم، و لباسی از حیا بر او بپوشانم، تا همه مخلوقین از او شرم نمایند و آمرزیده بر روی زمین راه رود و گوشش را شنوا و بصیر گردانم، تا چیزی از بهشت و دوزخ بر او پنهان نماند، و او را به آنچه در قیامت بر مردم میگذرد و هول و وحشتی که گریبانشان را میگیرد و چگونگی بازخواست توانگران و فقرا و جاهلان و عالمان آگاه سازم، (و چون بمیرد) قبرش را روشن نمایم و نکیر و منکر را برای سؤال نزد او بفرستم، اما اندوه مرگ و تاریکی قبر و لحد و دیدنی‌های وحشتآور را بر او وارد نسازم تا در قیامت، به پای میزان اعمال آید و نامه عملش را به دست راستش دهم و بدون واسطه با او سخن گویم و اینها است صفات دوستان من.‌ای احمد! همّت را و زبانت را یکی گردان و پیکرت را زنده بدار و لحظه ای از من غافل مباش. چون کسی که از من غافل گردد، باکی نخواهم داشت که در چه وادی هلاک میگردد.‌ای احمد! خردت را به کار بند، پیش از اینکه از بین رود، و هر کس عقل خود را به کار گیرد، هیچ گاه در امری گرفتار لغزش و طغیان نمیگردد.‌ای احمد! آیا میدانی چرا و به چه چیز تو را بر سایر پیامبران برتری دادم؟ عرض کرد: نه خدایا. فرمود: به واسطه یقین و حسن خلق و سخاوت و مهربانیات با مردم؛ و اوتاد زمین این گونه‌اند و اوتاد نگشتند مگر با این صفات.‌ای احمد! هنگامی که شکم بنده گرسنه بود و زبانش را حفظ کرد، حکمت را به وی میآموزم؛ اگر چه کافر باشد. اما اگر کافر باشد، حکمتش در قیامت بر او حجّت و وبال خواهد بود و اگر مؤمن باشد، حکمتش برای او نور و برهان و شفاء و رحمت میگردد و چیزهایی را درمییابد، که پیش از این نمیدانست و چیزهایی را میبیند که قبلا نمیدید و نخستین چیزی که میبیند، عیب‌های خود او است؛ به طوری که به آن مشغول میگردد و عیوب دیگران را نمیبیند، و او را بر دقایق علم آگاه میسازم، به طوری که شیطان به سراغش نرود.‌ای احمد! عبادتی نزد من بهتر از سکوت و روزه نیست. پس کسی که روزه گیرد، اما زبانش را حفظ نکند، مانند کسی است که برای نماز بایستد، ولی چیزی نخواند. پس اجر ایستادن به او میدهم، ولی اجر عابدان را به او نمیدهم.‌ای احمد! آیا میدانی بنده چه وقت عابد به حساب میآید؟ عرض کرد: نه، فرمود: وقتی که هفت خصلت در او جمع شود، که عبارت است از: ورعی که او را از حرام‌ها باز دارد؛ خاموشیای که او را از سخنان بیهوده نگاه دارد؛ ترسی که هر روز بر گریهاش بیفزاید؛ حیا و شرمی که او را در نهان از من شرمنده سازد؛ به‌اندازه رفع گرسنگی غذا بخورد؛ چون من دنیا را دشمن میدارم، او نیز دنیا را دشمن بدارد؛ چون من خوبان را دوست میدارم، او نیز آنها را دوست بدارد.‌ای احمد! این گونه نیست که هر کس بگوید: خدا را دوست دارم، مرا دوست داشته باشد؛ مگر اینکه این اوصاف را در خود گرد آورد: از دنیا به‌اندازه قوت روزانه برگیرد و لباس ساده بپوشد و در حال سجده به خواب رود و نماز و عبادت را طول دهد و سکوت را شعار خود سازد، و بر من توکل کند و بسیار بگرید و اندک بخندد و با هوای نفس مخالفت کند و مسجد را خانه خود گیرد و دانش را صاحب گردد، و با زهد همنشین شود، و علما را دوست گیرد و با فقرا مأنوس گردد و رضایت مرا طلب کند و سخت از گناه‌کاران بگریزد و به یاد من مشغول باشد و همواره تسبیح را بر لب داشته باشد و در عهد و پیمان صادق باشد و به عهد وفا نماید و دلش را پاک نگاه دارد و در نماز این پاکی را بیشتر مراعات نماید و در انجام فرایض کوشا باشد و به پاداشی که نزد من است دل دهد و از عذابم ترسان باشد و با دوستانم نزدیک گردد و همنشین آنان باشد.‌ای احمد! اگر بنده ای به‌اندازه اهل آسمان و زمین نماز بخواند و به‌اندازه آنان روزه بگیرد و چون فرشتگان از غذا دوری کند و بسان برهنگان، لباس پوشد و به‌اندازه خردلی دوستی دنیا را در دل داشته باشد و یا مشتاق شهرت و یا ریاست و یا زینت آن باشد، به بهشت نخواهد رفت و همسایه من در خانهام نخواهد بود و محبّت خود را از دل او دور خواهم کرد (و در پایان) درود و رحمت من بر تو باد.

بازگشت
پیامبر در بازگشت از این سفر، در بیت‌المقدس فرود آمد و بازهم سوار بر براق از مسیر هوایی، راه مکه را پی گرفت. او در میان راه به کاروان بازرگانی قریش برخورد و در حالیکه آنان شتری را گم کرده بودند و به دنبال آن می‌گشتند، از ظرف آبی که آنجا بود مقداری آب خورد و باقی آن را بر روی زمین ریخت. بنا به روایتی سرپوشی بروی آن گذاشت. تا پیش از طلوع خورشید در ساعات بامدادی، در خانهٔ ام‌هانی فرود آمد و برای نخستین بار راز خود را نزد او بازگفت. در صبح همان روز، پیامبر در مجامع و محافل قریش پرده از راز خود برداشت. داستان معراج که در میان قریش امری محال بود در تمام مراکز دهن به دهن گشت و موجبات نگرانی سران قریش را فراهم آورد.[۳۶] قریش نیز همچون همیشه به تکذیب ادعاهای پیامبر پرداخت و در تأیید این ادعا گفتند: «کسانی در مکه هستند که بیت‌المقدس را دیده‌اند، اگر راست می‌گویی ویژگی‌های ساختمان اورشلیم را تشریح کن.» بر پایهٔ روایات پیامبر نیز به تشریح خصوصیات ساختمان بیت‌المقدس پرداخت و حتی حوادثی را که در میان مکه و بیت‌المقدس بر او گذشته بود بازگو کرد و گفت: «در میان راه به کاروان فلان قبیله برخورد نمودم و شتری از آن‌ها گم شده بود و در میان اثاثیهٔ آن‌ها ظرفی پر از آب بود و من از آن آب نوشیدم و سپس سر آن را پوشاندم و در نقطه‌ای به گروهی برخوردم که شتری از آن‌ها رمیده و دست آن شکسته بود.»[۳۷] قریش پرسیدند: از کاروان قریش خبر ده. محمد گفت آن‌ها را در «تنعیم» (ابتدای حرم است) دیدم و شتر خاکستری رنگی در پیشاپیش آن‌ها حرکت می‌کرد، و کجاوه‌ای روی آن گذارده بودند و اکنون وارد شهر مکه می‌شوند. قریش که از صدق خبر ایشان نگران و سخت عصبانی شده بودند، گفتند اکنون صدق و کذب گفتار تو بر ما روشن می‌شود. چیزی نگذشت که کاروان وارد شهر شد و «ابوسفیان» و مسافران جزئیات گزارش‌های محمد را تصدیق کردند.[۳۷]

جایگاه در ادبیات و هنر
معراج پیامبر(ص) از دوره آل‌جلایر (۷۴۰-۸۳۵ق)، از مضامین اصلی نگارگری ایرانی شد. قدیمی‌ترین تصویر این دوره، متعلِق به احمد موسی از نقاشان مشهور دوره آل جلایر است. تصاویر معراج پیامبر در دوره بعدی نگارگری ایران، یعنی در مکتب هرات، به اوج خود رسید. کتاب‌های زیادی هم در این به دوره به‌ویژه دوره شاهرخ، موضوع معراج پیامبر (ص) نشان داده‌اند. یکی از این کتاب‌ها «معراج نامه» میرحیدر به زبان ایغوری است که لحظات مختلف معراج پیامبر را به قلم آورده است.
شاه مظفرِ سیاه قلم، در تصویری پیامبر را در هنگام معراج، سوار بر بُراق، نقاشی کرده است، در حالی که جبرئیل او را همراهی می‌کند. او در این نقاشی، بُراق را به صورت به صورت اسبی انسان‌نما تصویر کرده است. خمسه‌های نظامی از مهم‌ترین کتاب‌هایی است که در دوره تیموریان تصاویری از معراج پیامبر را در خود به تصویر کشیده است.[۴۰]
معراج اثر سلطان محمد
از مشهورترین آثار نگارگری دوران صفوی، صحنه مشهور معراج پیامبر(ص) به قلم سلطان محمد است که در یکی از خمسه‌های نظامی آمده است.[۴۱] [۴۲]این اثر، همراه با سه اثر دیگرِ منسوب به او، در نسخۀ خطی مصوَّر خمسۀ نظامی، قرار گرفته است که در فاصلۀ میان سال‌های ۹۴۲ تا ۹۴۷ق، به سفارش شاه طهماسب صفوی، نقاشی و خوشنویسی شده است. خوشنویس آن شاه محمود نیشابوری، خطاط مشهور قرن دهم قمری است. در این اثر، پیامبر (ص) که صورتش با نقاب سپیدی پوشیده شده است، سوار بر بُراق و در میان پانزده فرشته نمایانده شده است و جبرئیلِ در حال راهنمایی او، پیشاپیش براق، در پرواز است.[۴۳]
معراج اثر فرشچیان
این اثر در ابعاد ۱۰۱ در ۸۱.۵ سانتی‌متر، نقاشی شده است. در آن در کنار تصویر پیامبر(ص)، فرشتگان در حال دعا و نیایش هستند. به عقیده فرشچیان، در بارگاه الهی، جنسیت معنا ندارد. به همین دلیل در این تابلو، هیچ یک از فرشتگان جنسیت ندارند. در این تابلو نیرویی دیده می‌شود که پیامبر را به سمت خدا می‌کشاند و هر چه بالاتر می‌رویم، فرشتگان در ذات الوهیت خداوند، محو می‌شوند.[۴۴]
معراج حضرت محمد (ص) که با هنرمندی رضا اصل نجفی انجام گرفته یکی دیگر از آثار هنری معراج است.[۴۵] معراج‌نامه‌ها و نگارگری‌های معراج، در گنجینه کتابخانه و موزه ملی ملک، متعلق به آستان قدس رضوی به شماره ثبت ۵۹۹۵ نگهداری می‌شود.[۴۶]

 

 

 

 

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

۷ اسفند ۱۴۰۰ساعت: ۵:۱۷ بعد از ظهر۲۸۳ بازدید