اولین های انقلاب و دفاع مقدس در دزفول: چهارشنبه سیاه
۳۵- اوّلین حمله شدید نظامیان رژیم به دنبال فرار شاه: چهارشنبه سیاه، ۲۷/۱۰/۱۳۵۷
اداره ساواک در روز دوشنبه ۲۵/۱۰/۱۳۵۷ یک روز قبل از فرار شاه به دلیل تظاهرات و حملات پی در پی انقلابیّون که روزبهروز وسیعتر میشد، تخلیه شد و مأموران ساواک شهر را ترک کردند. مردم شجاع دزفول در اطراف ساواک تجمع کردند و علیه رژیم شاه شعار دادند که با شلّیک تیر هوایی مأموران رژیم متفرّق شدند. روز سهشنبه ۲۶ دی ماه با پخش خبر فرار شاه از ایران شهر دگرگون شد. مردم یکدیگر را در آغوش گرفتند و شادمانی کردند. آنها با شیرینی از عابرین پذیرایی کردند و سوار بر خودروها و موتورسیکلتها با روشن کردن چراغها در سطح شهر کاروان شادی به راه انداختند.
سرتیپ اکبر غفّاریان فرمانده تیپ ۲ زرهی دزفول در شب قبل از ۲۷ دی دستور داده بود که مجسّمه رضاشاه از میدان تاج برداشته و به پادگان انتقال داده شود؛ ولی افراد متصدّی این امر نتوانسته بودند مجسّمه رضاشاه را از میدان مرکزی شهر دربیاورند. مردم نیز از این فرصت استفاده کرده، صبح روز ۲۷ دی در این میدان تجمّع و برای اوّلین بار در ایران پس از فرار شاه خائن اقدام به پایین کشیدن مجسّمه شاه کردند. در این روز شهید محمّد فرّخیراد با شجاعت و رشادت در حالیکه مزدوران شاه هنوز در شهربانی، ژاندرمری و تیپ ۲ زرهی مستقر بودند، به بالای مجسمه رفت و با ارّه آهنبری پاهای مجسّمه رضاشاه را قطع و مجسّمه با طناب به پایین سقوط کرد. مردم پس از انداختن مجسّمه آن را روی زمین میکشیدند و شعار میدادند: «شاه فراری شده سوار گاری شده». در ظهر ۲۷ دی ماه به مردم خبر رسید که نظامیان در اهواز با تانک و نفربر به مردم حمله کرده و شهر را به آتش و خون کشیدهاند. پس از انتشار این خبر، از طریق بلندگوهای مساجد و برخی افراد که سوار بر وانت شده بودند، با بلندگوهای دستی به مردم خبر دادند که بعد از ظهر نیز به دزفول حمله خواهند کرد. با اعلام این خبر، مردم برای مقابله با نیروهای رژیم آماده شدند. این حملات در چهار شهر اهواز، دزفول، قزوین و همدان که پادگانهای نظامی داشتند به وقوع پیوست و بهجز همدان که با تدبیر شهید محراب آیتالله مدنی جلوی حرکت نظامیان به شهر گرفته شد، در سایر شهرهای ذکر شده تلفات جانی و خسارات مالی زیادی برای مردم شهر به بار آورد.
طرح نقشه حمله به دزفول توسّط تیمسار غفّاریان فرمانده تیپ ۲ زرهی دزفول با هماهنگی سپهبد جعفریان استاندار خوزستان و ارتشبد قرهباغی رئیس ستاد ارتش تنظیم شده بود. غفّاریان در روز ۲۶/۱۰/۱۳۵۷، افراد نظامی پادگان را به سه دسته تقسیم کرد و برای هر دسته جداگانه سخنرانی کرد و گفت این افراد شورشی کمونیست هستند و اگر پیروز شوند ما را اسیر و رفتاری غیرانسانی با ما خواهند کرد. یورش ما به مردم دزفول پاسخ رفتار آنهاست که به ما فحش میدهند و سنگ، آجر و سهراهی پرتاب میکنند. او با تحریک نیروهایش بدین گونه آنها را وادار به حمله به دزفول کرد.
در روز ۲۶ دی از ساعت ۳۰/۴ بعد از ظهر تانکها و خودروهای تیپ ۲ زرهی از درب شمالی پادگان حرکت کردند و ساعت ۵ بعد از ظهر به شهر یورش بردند. آنها بهسان حمله به یک کشور بیگانه به طرزی وحشیانه با تانک و نفربر از روی خودروهای پارک شده در کنار خیابانها عبور میکردند، مغازهها را به آتش میکشیدند و رهگذارن را به گلوله میبستند. خودروهای ارتشی و تانکها حتّی چند اتومبیل را با سرنشینان زیر گرفته و زیر چرخهای سنگین خود له کردند. آنها حتّی به دفاتر نمایندگی روزنامه اطّلاعات و کیهان هم رحم نکردند و آنها را به آتش کشیدند؛ سپس سرویس حامل پرستاران بیمارستان افشار را نیز به گلوله بستند و لاستیکهای آن را پنچر کردند. اینگونه اقدامات آنها که با شلیک هزاران گلوله بر در و دیوار خانههای مردم، آتش زدن مغازهها و خودروهای پارک شده کنار خیابان، بوق زدن مکرّر و سر دادن شعار جاویدشاه همراه بود تا نیمه شب چهارشنبه ۲۷/۱۰/۱۳۵۷ ادامه یافت.
بدون شک این عملیّات ناگهانی صورت نگرفت و احتیاج به برنامهریزی قبلی داشت. تیمسار غفّاریان از قبل صد نفر از نظامیان پادگان مراغه و افراد غیرنظامی وابسته به رژیم طاغوت را به تیپ ۲ آورده بود تا در جریان حمله به شهر از آنها برای غارت، دزدی، هرج و مرج، و آشوب استفاده کند. غفّاریان در شامگاه روز قبل از عملیّات یک نفر را گمارده بود تا نظامیان را از نظر روانی تحریک کند و به درجهداران میگفت یا چادر خانمها را سرتان کنید و یا به دزفول حمله کنید. یک نفر دیگر را وادار کرده بود تا فریاد بزند که مردم دزفول یک زن درجهدار را لخت کرده و به او تجاوز کردهاند. او برای ایجاد رعب و وحشت در دل نظامیان جهت اجرای سریع دستورات مافوق با شدّت با سربازان و نظامیانی که قصد فرار از پادگان را داشتند برخورد کرد و دستور داد آنها را در سرمای زمستان در میدان صبحگاه داخل آب بیندازند.
بعد از این جریان چند تن از درجهدارها با شعار «ما شاه میخواهیم» جلو دفتر تیمسار تجمع کردند. تیمسار قول داد ظرف ۴۸ ساعت شاه را برمیگرداند. بلافاصله درجهدارها شروع کردند به فریاد زدن که گروهانها جمع شوند. حدود ساعت ۵/۴ بعد از ظهر خودروها و تانکها از پادگان خارج و به طرف شهر حرکت کردند. پاسبان علی راهداری قاتل شهید رحیم دیانتی که بعدها محکوم به اعدام شد در این باره چنین گفته است: قرار بود چند نفر از مأموران شهربانی لباس عربی بپوشند، آقای فارغ را بدزدند و به رودخانه بیندازند. پس ما به منزل وی حمله کردیم؛ ولی پس از آتشزدن اتومبیل وی، قبل از اینکه وارد منزل ایشان شویم متوجّه شدیم که وی از پشتبام فرار کرده است. یک گروه دیگر مأمور دزدیدن علّامه مخبر شد؛ ولی به دلیل تنگ بودن کوچه و تجمّع مردم امکان وارد شدن به منزل وی را پیدا نکرد و او هم از پشت بام فرار کرد. بنا به گفتههای تیمسار غفّاریان در دادگاه، یگانها و فرماندهان آنها قبل از اعزام به دزفول بهطور کلّی برابر دستوراتی که از طریق لشکر میرسید عمل میکردند. بهطور مثال در روز عاشورا و تاسوعای سال ۱۳۵۷ دستور قاطع داده شد که از هر گونه تیراندازی خودداری شود ولو اینکه مجسّمهها هم پایین آورده شود. بعضی اوقات دستور داده میشد تیراندازی هوایی شود، بعضی مواقع هم دستور داده میشد به ناحیه پا تیراندازی شود.
نیروهای رژیم در روز چهارشنبه سیاه به قصد ایجاد رعب و وحشت به شهر دزفول حمله کردند. آنها تصوّر میکردند با این حربه مردم عقبنشینی میکنند. در صورتیکه تجربه نشان داده بود که مردم ایران هر وقت در فشار قرار بگیرند بیشتر مقاومت میکنند و همین باعث شد که خونهای به ناحق ریخته شده در این روز دامنگیرشان شود و در نتیجه، اتّحاد مردم بیشتر شود و به لطف خدا انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی و مردم دلیر و قهرمان کشور به ثمر بنشیند. حمله مزدوران شاه به دزفول در حالی اتفاق افتاد که مردم خونگرم دزفول درست سه روز قبل از این حادثه در اجرای فرامین امام خمینی (ره) مبنی بر خوشرفتاری با ارتشیان در یک راهپیمایی کمنظیر ضمن دادن گل، شیرینی و میوه به برادران ارتشی با آنها روبوسی کرده و حلقههای گل به لوله مسلسلهای آنها آویخته بودند. مردم در فردای روز حمله به دزفول خیابانهای اصلی شهر را با تیرآهنهای به هم جوش داده شده مسدود کرده و با درست کردن خاکریز برای جلوگیری از ورود مزدوران به شهر آماده شده بودند.
منبع
کتاب انقلاب اسلامی در دزفول غلامرضا درکتانیان
برگرفته از: کتاب اولینهای انقلاب و دفاع مقدس در دزفول غلامحسین سخاوت