مفاهیم بنیادین: ۶- دین
العربیه |
فارسی |
Türkçe |
Deutsch |
Français |
English |
دین |
دین |
din |
(Die) Religion |
(La) religion |
religion |
ریشه شناسی
۱- دین dīn: محکمه – دنو و دینو: قانون و حق و داوری – دانو: حکم کردن – دیه نو: قاضی (در زبان اکّدی)
۲- دا dā: اندیشیدن (در اوستایی) – ذی dhī: دریافتن و اندیشیدن (در سنسکریت)
۳- دئنا daēnā/ دین dīn: کیش، آیین، خصایص روحی، تشخص معنوی، ساحت وجودی و وجدان (در سنسکریت و گاتهای اوستا) – ایزدی که نگاهبان جهان تلقی میشده و روز ۲۴ از هر ماه به نام او، «دینروز» نامیده میشده است (در یسنها)
۴- دین: داوری و داوریکردن (در همهی زبانهای سامی)
۵- دین: کیش و فرمانبری (جمع: ادیان) و حساب، داوری و جزا (جمع ندارد) (در قرآن و زبان عربی؛ نیز نک. العین فراهیدی؛ معانی القرآن ابوجعفر نحاس)
دین مذهب و طریقی است که انسان بهطور نظری یا عملی از آن تبعیت میکند، که به شکل نظریاش عقیده و رأیی است که بدان التزام دارد و به شکل عملیاش عادت و سیرهای است که پی میگیرد. این استعمال سوم هم درواقع تابع دو استعمال دیگر است، زیرا عادت یا عقیده نیز از جانب فرد بالاسری به افراد زیردست میرسد و از آنها خواسته میشود که بدان ملتزم شوند. بنابراین، میتوان گفت که اساسآ این مادّه حول معنی لزوم انقیاد میگردد، که در استعمال اول الزام انقیاد است، در استعمال دوم التزام انقیاد و در استعمال سوم مبدائی که انقیادِ به آن الزام دارد (نیز ← مصطفوی، ج۳، ص۲۸۹ـ۲۹۱؛ برای تفسیر عرفانی دین به معنی انقیاد ← ابنعربی، ص۵۸۳ـ ۵۸۴ و توضیح آن، ص۴۲۸ـ۴۲۰). از اینجا تفاوت بین «دَین» و «دین» هم آشکار میشود: اولی الزام مالی است و دومی در واقع الزام معنوی. درّاز نتیجه میگیرد که واژه دین با همه معانی مذکور آن واژهای اصیل است و نه، چنانکه بهخصوصبعضی از مستشرقان گفتهاند (← ادامه مقاله)، واژهای دخیل و برگرفته از ریشه عبری یا فارسی.لفظ دین پیش از اسلام نیز در شعر عرب جاهلی رواجداشته و بهخصوصدر دو معنی کیش و آیین و داوری و حساب کاربردهایی از آن ذکر شدهاست (← لویس شیخو، قسم ۲، ص۱۷۱ـ۱۷۲). بعضی از لغتشناسان تصدیق کردهاند که این واژه ریشه فعلی در زبان عربی ندارد (← ثعالبی، ص۳۱۶؛ خفاجی، ص۹۰)؛ ازاینرو، آرتور جفری (ص۱۳۱ـ۱۳۳) معتقد است که ما با دو واژه از دو ریشه مختلف سروکار داریم : یکی بهمعنی کیش و آیین، که از ریشه ایرانی در زبان پهلوی گرفته شده و آن خود از واژه اوستایی آمده و از آنجاست واژه «دین» در فارسی جدید که در آن معنی هدایت نهفتهاست. همچنین این واژه بهمعنی ایمان و نیز به مفهوم نظامی دینی به زبان ارمنی راه یافتهاست (← اسمیت ، ص۱۰۱ـ۱۰۲، که این معنی را از معانی دیگر جدیدتر میداند، نیز ← ص۲۸۸ـ۲۸۹). واژه دیگر، بهمعنی داوری و حکم، برگرفته از آرامی است و معادلهایی در نوشتههای ربیّها و زبان سریانی و مندایی بههمین معنی دارد، که در حقیقت همه آنها بهمعنی داوری در روز قیامت است. به نظر جفری، واژه دین در این معنای دومش وارد زبان عربستان جنوبی و زبان حبشی شده و از همان منبع به زبانهای ایرانی درآمده و به همین نحو وارد زبان عربی هم شدهاست. وی میافزاید، اگرچه واژه دین بهمعنی حکم و داوری، بهصورتی که در قرآن بهکار رفته، کاملا با کاربردش در نوشتههای یهودی تطبیق میکند، اما حقیقت این است که در زبان سریانی نیز هر دو معنای دین یافت میشود و این احتمال بیشتر تقویت میشود که واژه عربی از منبعی مسیحی گرفته شدهباشد. بهنظر جفری واژه «دَین» نیز درواقع زاده گسترشهای بعدی در داخل زبان عربی است (نیز ← برهان، ج۲، ص۹۱۶، پانویس ۳؛ مشکور، ج۱، ص۲۶۰ـ۲۶۱؛ نیز ← د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه، که استدلالهای ریشهشناختی نولدکه و فولرس را در تأیید ریشه پهلوی آن متقاعدکننده نمیداند).ایزوتسو (ص۲۱۹ـ۲۲۶)، در عین اینکه ریشه خارجی داشتن واژه دین را ناممکن نمیداند، اظهار کرده که اکتفا به این قول سادهسازی مسئله است و کاملا ممکن است که این واژه در واقع ترکیبی از چند کلمه برگرفته از ریشههای متعدد باشد که با گذشت زمان به شکل یکسان درآمدهاند؛ به نظر وی، به هر حال به لحاظ زبانشناختی کاملا ناممکن است که بتوان همه معانی واژه دین را به یک معنای اصلی پیوسته به ریشه «دین» بازگرداند. وی میگوید هر سه معنی اصلی رسم و عادت، جزا و کیفر و اطاعت و فرمانبرداری را در اشعار جاهلی میتوان یافت. وی این معنی سوم را از اضداد میداند که هم بهمعنی مطیعکردن است و هم بهمعنی مطیعشدن و بسیار محتمل است که همین معنی منشأ معنی مهم کیش و آیین باشد. اگر چنین باشد دیگر ضرورتی ندارد که این معنی واژه دین را برگرفته از ریشه فارسی بدانیم. بنابراین، تشابه شکلی آن با معادل فارسیاش کاملا اتفاقی است. این استنباط را آیاتی از قرآن که در آنها مراد از واژه دین در کنار واژه «عَبَدَ» (فرمان بردن از خدا) فهمیده میشود، تأیید میکنند (← یونس: ۱۰۴؛ زمر: ۱۱، ۱۴؛ کافرون: ۱ـ۶؛ قس اسمیت، ص۹۸ـ۱۰۲، که به نظر وی کلمه عربی دین گونهای محلی از اصطلاحی بینالمللی از ریشه ایرانی دین بوده که بهصورت وسیع در خاورمیانه گسترش داشتهاست).
دایرهی معنایی
۱- کیش و آیین (النساء(۴)/۱۲۵؛ الأنعام(۶)/۱۶۱)؛
۲- داوری و جزا (الفاتحه(۱)/۴)؛
۳- رستاخیز/ جهان پسین؛ بهکاربردن دین به معنای جهان پسین در تقابل با این جهان در سدههای میانه به اندازهای معمول بوده که در برخی ترجمههای فارسی قرآن، دین به رستاخیز ترجمه شده است. نقطهی عطف مهمی برای کاربرد زوج دین و دنیا، در عنوان و ساختار کتاب ادب الدنیا و الدین از ابوالحسن ماوردی (د ۴۵۰ ق/ ۱۰۵۸ م) است که اندیشهی آن بهشکلی دیگر در کتاب احیاء علوم الدین از امام محمد غزالی (د ۵۰۵ ق/۱۱۱۱ م) پی گرفته شده است.
۴- اصول عقاید؛ کاربردی کهن منقول از ابوحنیفه دو مفهوم دین و علم را برابر نهاده و سخن از آن دارد که «فقه در دین والاتر از فقه در علم و حدود است». پیروان او، فقه در دین یا «فقه اکبر» را ناظر به مباحث اصول عقاید، و فقه در علم را ناظر به مباحث شریعت دانستهاند. یکی از پیروان مذهب کَرّامیه در سدههای متقدم نیز در سرودهای، مفهوم دین را در برابری با فقه قرار داده و سخن از آن دارد که پیروان این مذهب، فقهشان فقه ابوحنیفه و دینشان دین محمد بن کَرّام است.
۵- التزام؛ مثلاً ابوالحسن ابنزاغونی (د ۵۲۷ق/۱۱۳۳م)، شیخ حنبلیان بغداد، دین را عبارت از آن چیزی میدانست که انسان بدان ملتزم است.
۶- طاعت و عادت (نک. العین فراهیدی)
۷- معرفت و طاعت امام؛ گفته می شود کیسانیه، دین را منحصراً «طاعت افراد معین» میدانستند و از نگاه سپیدجامگان یا پیروان المقنع «دین تنها عبارت از معرفت امام» بود. این باورها با یادکردها از دینِ تمثلیافته بهصورت انسانی در متون زردشتی، قابل مقایسه است.
۸- آیین عبادیِ خاص (یونس/۱۰/۱۰۵؛ یوسف/۱۲/۴۰؛ کافرون/ ۱۰۹/۶)؛
علامه شعرانی دین را «آیین پرستش خدای تعالی» تعریف کرده است.
۹- ناظر به شریعت و احکام الهی (شورى/۴۲/۱۳، ۲۱)؛
۱۰- امری نهان در درون وجود انسان بهمثابهی ساحت وجودی (حجرات/ ۴۹/۱۶) که ناظر به جنبهای غیرمادی از حیات او است.
دین در این معنا این ظرفیت را دارد که در تقابل با بدن بهعنوان ساحت جسمانی وجود قرار گیرد. یکی از احادیثی که در آن این زوج تقابلی دیده میشود، نقل فضیل بن یسار از امام صادق (ع) است، با این مضمون که سلامت دین و درستی تن بهتر از همهی زیورهای دنیاست (برقی، ۲۱۹؛ کلینی، ۲/۲۱۶). چنین مینماید که این تقابل در اواسط سدهی ۲ ق/ ۸ م، شکل گرفته بود و یکی از کاربردهای کهن آن، مربوط به مکالمهای میان پزشک مسیحیِ هارون با علی بن حسین بن واقد از عالمان اسلامی بود. این پزشک به ابنواقد گفت: «در کتاب شما ( قرآن) نشانی از علم پزشکی نیست، حالآنکه علمِ ]مهم[ دو علم است: علم ادیان و علم ابدان» و ابنواقد جوابی درخور به وی داد (نک : ثعلبی، ۴/۲۳۰). ربیع بن سلیمان نیز روایت میکرد که در اواخر سدۀ ۲ ق، همین مضمون «العلم علمان» را از محمد بن ادریس شافعی شنیده بود (ابنعبدالبر، ۸۴؛ سلمی،۳۵۹). بههرروی در سدههای بعد، عالمانی که مضمون «العلم علمان» را حکیمانه یافته بودند، گاه آن را حدیثی از پیامبر (ص) میپنداشتند (رسائل … ، ۴/۳۲۷؛ کراجکی، ۲۳۹) و همین امر موجب شد تا نقادان حدیث پرده از حدیثنبودن آن بگشایند (مثلاً نک : صغانی، ۱/۳۸). هرچه بود، آموزهی یادشده در قرون بعدی، همواره در فرهنگ اسلامی مورد توجه مانده است.
۱۱- قول الهی برای مهار نفس؛ ابنجوزی (د ۵۹۷ق/ ۱۱۹۹م): دین آن قول الهی است که نفس را مهار میکند، آن را استوار میسازد و از رهاشدگیِ نفس در راه جستن امور مطبوع خود مانع میشود.
۱۲- رفتار (مثل ضربالمثلی در عربی: «کما تَدینُ تُدانُ»: با مردم هرگونه رفتار کنی، با تو همانگونه رفتار خواهند کرد؛ نک. العین فراهیدی)
۱۳- دوست داشتن/عشق (الحب هو الدین/ هل الدین الا الحب: برقی؛ کلینی؛ شیخ صدوق؛ قاضی نعمان؛ ابنابیحاتم؛ حاکم نیشابوری).
۱۴- فطرت
بنا به تعریف شهید سید محمدباقر صدر دین عبارت است از «فطرتی که خداوند مردم را بر آن نهاده است».
شناخت از طریق اجزا
دین شامل: ۱- اصول عقاید؛ ۲- احکام شرعی؛ ۳- اخلاق.
اختلاف بر سر اصول عقاید ¬ فِرَق کلامی
اختلاف بر سر احکام شرعی ¬ مذاهب فقهی
اختلاف بر سر اخلاق ¬ طریقتهای صوفیانه
دین شامل: ۱- منش نیک/رفتار نیک؛ ۲- گویش نیک/گفتار نیک؛ ۳- کنش نیک/کردار نیک.
شهرستانی به شعار زردشت دربارۀ منش نیک، گویش نیک و کنش نیک اشاره کرده، یادآور میشود که پیروان او معتقد بودند اگر انسان در التزام به این ۳ کوتاهی کند، از دین و طاعت بیرون میشود (۱/ ۲۱۸). در ترجمۀ آیۀ ۲۵ سورۀ نور (۲۴)، در ترجمۀ قرن ۷ ق/۱۳ م نسخۀ خطی آستان قدس (شم ۹۵۷) تعبیر «گفتوکرد» معادل دین نهاده شده است (نک : یاحقی، ۲/۷۴۲)، تعبیری که یادآور «گویش و کنش اهورایی» در آموزههای کهن ایرانی و ارتباط آن با مفهوم دین بهمثابۀ ساحت وجودی انسان است.
دین شامل: ۱- علم؛ ۲- عمل.
در حدیثی کمال دین، جستنِ علم و عمل به آن علم دانسته شده است. (نک. کلینی، ۱/۳۰؛ ابنشعبه، ۱۹۹)
دین شامل ۱- فرماندهی؛ ۲- فرمانبری.
ابندرید معانی دین را به «طاعت و مُلک» بازگرداند که دو روی یک سکه هستند؛ پادشاهی که فرمان میراند و آنکس که فرمان میبرد. جمله مشهور «الناس علی دین ملوکهم» نیز میتواند ناظر به چنین معنایی از دین باشد: مردم فرمانبر پادشاهان و پادشاهان فرمانده مردم هستند.
معادل دین در زبانهای اروپایی
معادل دین در زبان انگلیسی religion است. سیسِرو از نویسندگان رومی، religion را از ریشهی leg به معنای «برداشتن، جمع کردن، شمارش یا مشاهده» دانسته است که بیانگر «ملاحظهی نشانههای یک ارتباط خدایی» است. اما سِرویوس آن را از ریشهی lig به معنای «بستگی و قید» گرفته است که بیانگر همبستگی و یا ارتباط بین انسان و فوق انسان است.
برای کسب اطلاعات بیشتر بنگرید به: «دین» احمد پاکتچی، دبا؛ «دین»، دجا؛ لغتنامه دهخدا.