بسم الله الرحمن الرحیم
شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ العربیة

مستند خاطرات سعدآباد

مستند خاطرات سعدآباد- قسمت اول 

 

مستند خاطرات سعدآباد- قسمت دوم

 

مستند خاطرات سعدآباد- قسمت سوم

 

مستند خاطرات سعدآباد- قسمت چهارم

 

مستند خاطرات سعدآباد- قسمت پنجم

 

مستند خاطرات سعدآباد- قسمت ششم

 

مستند خاطرات سعدآباد- قسمت هفتم

 

مستند خاطرات سعدآباد- قسمت هشتم

 

مستند خاطرات سعدآباد- قسمت نهم

 

مستند خاطرات سعدآباد- قسمت دهم

 

مستند خاطرات سعدآباد- قسمت یازدهم

 

مستند خاطرات سعدآباد- قسمت دوازدهم

 

مستند خاطرات سعدآباد- قسمت سیزدهم

 

مستند خاطرات سعدآباد- قسمت چهاردهم

 

مستند خاطرات سعدآباد- قسمت پانزدهم

 

مستند خاطرات سعدآباد- قسمت شانزدهم

 

مستند خاطرات سعدآباد- قسمت هفدهم

 

 

 

7 دیدگاه برای “مستند خاطرات سعدآباد”

  1. فرزانه میربلوچ زهی گفت:

    بسم الله الرحمن الرحیم

    (( خاطرات سعد آباد ))

    ⭕قسمت اول بر تخت نشستن محمد رضا شاه نقل قول: ارتشبد حسین فردوست
    دو هفته آخر سلطنت رضا خان که او درگیر مسائلی بود که تایید سرنوشت پهلوی به او گره خورده بود. حسین فردوست او که
    از دوستی منحصر به فرد خود با ولیعهد می گوید وآن را عاملی میداند که سبب شد در آن مقطع حساس نقش رابطه او با مقامات
    اطالعاتی عهد دار باشم او میگویید؛ بعد ظهر ۹ شهریور ۱۳۲۰ولیعهد اصرار داشت به سفارت انگلیس درایران برود ودر آن
    جا با شخصی به نام ترارت مالقات کند؛ ترارت رئیس سازمان اطالعات بریتانیا در ایران بود و مقرر شد با او در مورد
    وضعیت محمد رضا شاه صحبت شود من به سفارت انگلیس تلفن کردم و ترارت برای ساعت ۸شب در قلهک قرار مالقات
    مخفیانه گذاشت وقتی سر قرار حاضر شدم ترارت از من پرسید جریان چیه؟ گفتم ولیعهد میخواهد بداند وضع او چه خواهد شد و
    تکلیفش چیست؟ ترارت گفت محمد رضا شاه طرفدار شدید آلمانی ها است ،ما میدانیم که او دائما اخبار آلمان ها در جنگ و
    تظاهرات دنبال میکند و نقشه ای دارد خود او پیشرفت آلمان در جبهه ها رو در اون نقشه با سنجاق برای اش مشخص میکنه. من
    به سعد آباد برگشتم و جریان رو به محمد رضا شاه گفتم او شدیدا جا خورد و تعجب کرد گفت اول وقت با ترارت مالقات کن و
    بگو که محمد رضا گفت نقشه رو از بین میبرم و رادیو رو هم دیگه گوش نمیدم مکه آن چیزی که خودش اجازه بده . شب بعد به
    همون ترتیب ترارت رو دید و ترارت گفت محمد رضا شاه پیشنهاد ما رو قبول کرده و خوبه به هر حال یک مشکل میش آمده و
    روس ها مخالف سلطنت هستند و خواستار رژیم جمهوری در ایران هستند و آمریکایی ها میگویند برای ما فرقی ندارد من
    آمریکای ها رو قانع کرده ام اما روس ها نه.
    نمیدانم حرف های ترارت چقدر واقعیت داشت،نمیدونم میخواست محمد رضا رو بیشتر در ترس و انتظار بزاره.
    و همین طور رفتار علی قوام داماد رضا خان که هر روز به سعد آباد میرفت و گاهی که هواپیمایی بر فراز تهران پرواز میکرد
    می گفت هواپیمایی روس ها هستش که میخواد کاخ رو خراب کنه و له من میگفت حسین اگر تو میخواهی خطری متوجه تو
    نباشه باید بریم در سفارت انگلیس پناهنده بشیم .و طوری بلند صحبت میکرد که محمد رضا شاه هم بشنوه و بدونه یکی از
    راههای نجاتش پناهنده شدن هست و این رفتار علی قوام تا ۲۴ شهریورادامه داشت یعنی روزی که ترارت به من تلفن کرد و
    گفت همین امشب ترتیب کار رو بده تا هر چه زودتر محمد رضا به مجلس بره و سوگند بخوره و تاخیری هم در کار نباشه،من
    به محمد رضا شاه اطالع دادم او هم مقامات مربوط رو تلفنی احضار کرد و استعفا نامه رضا خان که منتظر تعین تکلیف ولیعهد
    بود توسط فروغی تقلیل شد مقدمات رفتن رضا خان و انتصاب محمد رضا به تخت و سلطنت تدارک دیده شده به این ترتیب روز
    ۲۵ شهریور محمد رضا در مجلس سوگند خورد و رسما شاه ایران شد .

    ⭕قسمت دوم: شکر تلخ
    نقل قول: ارتشبد حسین فردوست
    تنها باری که شاپور جی ریپرتر رو ناراحت دیدم زمانی بود که محمد رضا شاه دستور داده بود که گزارش من در مورد واردات
    شکر از یک شرکت انگلیسی در روزنامه اطالعات چاپ بشه و نام شاپور جی به عنوان یک دالل معامله نوشته شد اصل ماجرا
    این بود که شرکت انگلیسی شکر را ده درصد گرانتر فروخته و پنج درصد را به شاپور جی داده بود که طرح این مسله شاپور
    جی رو بدنام کرد. برای من که با رویه معامله محمد رضا شاه آشنا بودم و می دیدم شخص بی خاصیتی مثل مجید علم دوست
    محمد رضا حدودا یک میلیون کیسه سیمان رو احتکار میکنه و اون واکنشی نشون نمیده ، این اقدام او در رابطه با شاپور جی
    واقعا عجیب بود یک روز شاپور به دفتر من اومد و از محمد رضا گله کرد که چرا دستور به چاپ گزارش بازرسی به روزنامه
    اطلاعات رو داده اظهار تعجب تاسف وبی اطلاعی کردم . اون با خودش کتابی به دفتر آورده بود که ادعا میکرد از مجموعه
    اسناد طبقه بندی شده بریتانیا در هندوستان بوده. می گفت؛این کتاب نشون میده که پدرش اردشیر ریپرتر رضا خان رو پیدا کرده
    و مقدمات به سلطنت رسیدنش رو فراهم ساخته . شاپور جی کتاب رو به من داد تا قرائت کنم ،گفتم از من چه میخواهی گفت
    هیچی!خدا حافظی کرد و رفت. ولی منظورش این بود که من کتاب رو به محمد رضا شاه بدم و حرف های اون رو نیز به محمد
    رضا بگم تا بفهمه شاپور جی ورق ها رو، رو خواهد کرد . و چنین هم شد پس از مدت کوتاهی شاپور جی در مراسم مفصلی
    لقب سر رو از ملکه بریتانیا دریافت کرد و به دستور محمد رضا شاه خبر اون با افتخار در روزنامه اطالعات چاپ شد. یعنی
    همان روزنامه ای که شاپور رو واسطه زد و بند واردات شکر معرفی کرده بود .خلاصه انگلیسی ها محکم پشت سر شاپور جی
    ایستادن و محمد رضا شاه هم به سرعت جا زد و شاپور جی هم به وعده خودش عمل کرد و ورقه ها رو ،رو کرد روزنامه
    معروفPAILJEXPRESSانگلستان ضمن درج خبر اعطای لقب سر به شاپور جی افشا کرد که مدر او یعنی اردشیر ریپرتر رضا
    خان رو به تاج وتخت رسانده. تصور میکنم این اولین بار بود نقش انگلیسی ها در ایجاد سلسله پهلوی به طور مستند افشاء شد.
    قسمت سوم بوسه مرگ
    نقل قول:پرویز راجی
    پرویز راجی آخرین سفیر شاه در انگلستان نقل میکند ارتشبد فریدون جم امروز ناهار مهمان من بود بعد از مدت توانستم مسیر
    گفتگو به طرف مسائلی سوق بدهند که برکناری او از ریاست ستاد ارتش و انتصابش به سفارت ایران در مادرید انجام گرفت او
    میگفت مستشاران نظامی آمریکایی در ایران همیشه در گفتگوهایشان با شاه از من تعریف میکردند ولی یک روز ژنرال زاتیس
    فرمانده مستشاران آمریکایی در ایران با لبخندی به من گفت امروز بوسه مرگ را نثارش کردم و زمانی مفهوم این جمله را از
    او پرسیدم جواب داد در مالقات با شاه به او گفتم که ژنرال جم بهترین ژنرال در ارتش ایران است تیمسار جم بعد از بیان این
    عبارت ادامه داد از آن روز به بعد اوضاع دیگر دگرگون شد و دست بر هر کاری می زدم به بن بست می رسیدم شاه هر روز
    به دلیلی دست روی نارسایی های موجود در ارتش میگذاشت و البته همیشه نتیجه به دست میآمد که تقصیر از من نبود. و یا
    قبال به تصویب شخص شاه بود، با این حال پیوسته شاهد بودم که جو اگر هم دخالتی در آن داشت ام صرفا مواردی بود که
    نامتناقضی علیه من رو به گسترش است،تا اینکه یک روز در جمع فرماندهان نظامی گفتم؛ ناخشنودی شاهنشاه از چنین مسائلی
    برای ما فوقالعاده زجر آور شد چون من تنها شاهنشاه فرمانده خود میدانم و اینکه به او به عنوان برادر خویش عشق می
    ورزم، گفتن این جمله سرنوشت ارتشبد را دگرگون ساخت به این ترتیب که اسدهللا علم وزیر دربار در مالقات کوتاهی به او
    گفت شاه از می بی مبالاتی و این که شاه را برادر خود دانسته شدیدا ناخشنود گشته، و خاطر نشان کرده که اگر قصد استعفا دارد
    شاه با تقاضای شما موافقت خواهد کرد چند روز بعد هم اردشیر زاهدی که سمت وزیر خارجه را به عهده داشت تلفن کرد و به
    او گفت شاه میل دارد او را به عنوان سفیر ایران در اسپانیا منصوب کند.
    ژنرال جم صحبت هایش را با این عبارت به پایان رساند که وفاداری من نسبت به شاهنشاه جایی چون و چرا ندارد و همواره
    خود را مرهون الطاف شاهنشاه می داند ولی هرگز موفق به یافتن پاسخی برای این سوال نشدم که واقعا چه کار خطایی از من
    سر زده بود.

    ⭕قسمت چهارم تشکیلات ساواک
    نقل قول:ویلیام سولیوان
    محمدرضا در سالهای نخست حکومتش پا و گوشهای توانمندی نداشت. بعد از خروج نیروهای بیگانه از ایران که کشمکش های
    داخلی و درگیری با مصدق او را از فکر تشکیل یک سازمان اطالعاتی بازداشت تا اینکه بعد از ثبوت مصدق کشف یک شبکه
    وسیع جاسوسی شوروی تا رده های پایین ارتش ایران رسوخ داشت. او را به سختی تکان داد شبکه به وسیله حزب توده
    سازمان داده شده بود، صدها از افسر را تا بالاترین ردههای فرماندهی شامل میشد شاه پس از کشف و متلاشی شدن این شبکه
    به کمک دوستان آمریکایی خود به فکر تشکیل یک سازمان اطلاعاتی مدرن افتاد و به مقابله با تشکیلات نیرومندKGBوJYy تحت
    فرمان شوروی در ایران فعالیت میکردند. سازمان سیاه در سال ۱۳۳۶ طرح و چارچوب تشکیلات یک سازمان اطلاعاتی را به
    شاه داد و خود در تاسیس و سازماندهی این شرکت کرد. این تشکیلات که سازمان اطلاعاتی و امنیتی کشور نامیده می شد، به
    زودی به نام مخفف یعنی ساواک شهرت گرفت مأموران ساواک ابتدا در آمریکا دوره های آموزشی میدیدند ؛ولی بعدها اسرائیل
    هم از مراکز آموزشی ساواک بود دلیل تعلیماتی که در آمریکا و اسرائیل به ماموران ساواک می دادنید؛ شامل آموزش های
    پلیسی و اطلاعاتی و تعلیمات ویژه مقابله با جاسوسی روسها و کشف جاسوسی الکترونیک آنها میشد . تشکیلات ساواک بی
    شباهت به سازمان های جاسوسی و ضد جاسوسی کشورهای غربی نبود گرچه ما هرگز نتوانستیم تعداد واقعی اعضای رسمی و
    تمام وقت این سازمان را بدانیم اما رقم تخمینی اعضای رسمی ساواک در حدود ۶ هزار نفر در زمانی که فعالیت ساواک در اوج
    خود بود. و جاسوسان نیمه وقت و مفت خور بر این تعداد نیز افزوده شده بودن.

    ⭕قسمت پنجم پرستار ولیعهد
    نقل قول:علی شهبازی
    تا آن روز رسم بود که تربیت شاهزادگان به مربیان اصیل و با کمالات محول میشد، تا از اونها جانشینان شایسته بسازند اما برای
    ولیعهد محمدرضا که مادری شیفته غرب داشت وضعیت وارانه بود. فرح دیبا برای رضا پهلوی که میخواست در آینده پادشاه
    ایران شود پرستاری برگزیده بود به نام مادمازل ژوئل یک فرانسوی بود با روحیه ضد ایرانی و دچار عقده های روانی و بسیار
    پول دوست طور که دوست پسرش به خاطر بد اخلاقی او را ترک کرده بود. بعدها مشخص شد مامور جاسوسی سازمان فرانسه
    اصال این زن تعلیم دیده بود برای اینکه رضا را منزوی کند و اطالعات مورد نظر کشورش را به دست بیاورد وارد کاخ است
    سفید شد. ابتدا به اطرافیان رضا توجه کرد تا ببینه از کدام یک میتونه استفاده کنه، اون بر فرح تسلط یافت و احمدعلی اویس که
    شخص نالایق و احمقی بود را در اختیار گرفت تا بدین ترتیب از اتفاقات داخلی کاخ و دربار مطلب بشه حتی در بین مستخدمین
    هم به دنبال افرادی بود که برایش کار کنند. و اگر فردی چنین نمیکرد فورا ترتیب انتقال او را میداد تا خللی در برنامه‌های اش
    وارد نشه، هر شب ساعت ۸ بیرون میرفت و ۲ و ۳ شب باز میگشت هیچکس هم حق سوال نداشت که او به کجا رفته. یادم
    هست یک شب یکی از نگهبانان کاخ ولیعهد اسماعیل روزبهانی نام داشت متوجه شد مادمازل تا ساعت ۴ صبح نیامده و رضا
    پهلوی تااون ساعت چندین بار بیدار شد و از ترس گریه کرده نگهبان برای اینکه اون را آرام کنه به اتاق اون میره وقتی که
    ژوئل برمیگرده روزبهانی میاد میگه تا حالا کجا بودی ولیعهد چند مرتبه بیدار شده و گریه کرده مادمازل ناراحت میشه و صبح
    به فرمانده گارد تیمسار هاشم نژاد تلفن میکنه که شب گذشته نگهبان وارد آبدارخانه شده و غذای ولیعهد را خورده. و وقتی از او
    سوال کرد که چرا غذا خورده به او توهین کرده . تیمسار هاشم نژاد هم بدون اینکه از روزبهانی سوال کنه دستور انتقال آن را
    داده اما فرمانده مامورین سرهنگ جهان بینی که از موضوع مطلع بود به ایشان گفتن تیمسار اینطوری نیست این خانم هرشب
    ولیعهد را میزاره میره و کسی هم نمیدونم به کجا و برای چه کاری میره روزبهانی به او گفته ولیعهد چند مرتبه بیدار شده و شما
    کجا بودی تیمسار هاشمی میگه پس از مدتی روزبهانی را نگهبان نذارید که فرح دیبا و مادمازل او را نبینند.

    ⭕قسمت ششم سلطان مقتدر
    نقل قول:ولیام سولیوان
    محمدرضا در سایه پدری مستبد بزرگ شد که شخصا در تعلیم و تربیت او نظارت داشت حتی در هنگام تحصیل در سوییس به
    دقت از او مراقبت می کرد. که بعد از بازگشت از سوییس محمدرضا به دانشکده نظام رفت ،و با درجه افسری وارد خدمت
    ارتش شد البته ولیعهد جوان بعد از فارغ التحصیلی از دانشکده افسری تا پایان سلطنت پدرش در بیشتر بازدید ها و تشریفات
    رسمی همراه پدر بود. اما باز هم در سایه او مشمول آموختن وظایف آینده خویش بود، و از نظر روحیه و شخصیت با پدرش
    تفاوت بسیار داشت و هیچگاه با عقاید باطنی به دنبال هدف معینه نبود در ایام جوانی اوایل سلطنت بیشتر به دنبال تفریح بود و
    بیشتر اوقات خود پس از جنگ ،صرف سفر به اروپا و ایالات متحده کرد به ورزش های لوکس من جمله اسکی و سوارکاری
    علاقمند بود و راننده و رانندگی ماشین های مسابقه و خلبانی هواپیما را دوست داشت. شاه ایران در خارج از ایران به خصوص
    در اوایل جوانی و سلطنت هوس بازی و عیاشی شهرت داشت در ۳۷ سال سلطنت محمدرضا ۲ چهره متفاوت بود،او دو بار از
    ترور جان سالم به دربرد و هر بار در برابر کسانی که به سمت او گلوله شلیک کرده بودند خونسردی نشان داد در برابر نخست
    وزیر خودش محمد مصدق نشان داد که در منش با برخورد با دشمنان سیاسیش بی بهره است و بر اثر روش سخت و خشن
    تربیتی فردی مطیع و متکی بار آمده و جرات اتخاذ مسئولیت با اراده و مسئولیت شخصی خود را از دست داده در بازگشت به
    قدرت بعد از کودتای ۱۳۳۲سعی کرد ،در هیبت یک پادشاه قوی و مقتدر ظاهر بشه که غربی ها از او انتظار داشتند و طاغوت،
    گویا موفق شد و از نظر من که در آخر سلطنت از نظر اخالق و رفتار او را میدیدم و همین طور در آخر حکومت هفته ای چند
    بار او را میدیدم چهره واقعی محمدرضا به کلی با یک چهره سلطان مقتدر که درباریان انتظار داشتند متفاوت بود به طور
    خالصه او زمام داری نبود که توانایی رهبری کشورش را در زمان بحران ای داشته باشد در بحران نوعی تزلزل و فقدان اراده
    و ایمان از خود نشان داده بود.

    ⭕قسمت هفتم انتلکتوئل (روشنفکر)
    نقل قول:ویلیام شوکراس

    در آن زمان هر کی خواهان شرفیابی به حضور شاه بود به شدت کنترل می شد. وافراد مزبور بیشتر طالب دیدار شاه بودند آنان
    که حرفهایشان را به گوشش برساند شاه دست کم در مورد ایرانیان شنونده خوبی شناخته نشد. شاه بیگانگان را بهتر تحویل
    میگرفت و همه مردم میدانستند تنها مرجع تصمیم گیری شخص شاه است اما در پاییز سال ۱۳۵۷ همه چیز تغییر کرد بخش
    عمده جماعت گریخته بودند و شاه در جستجوی نظر مشورتی بود تقریبا هر کی می توانست با او ملاقات کند اعضای جبهه ملی
    گروه مخالف شاه که در سالهای بعد از کودتای ۱۳۳۲ چپگرایان ،راستگرایان، سلطه طلبان، جمهوری‌خواهان، دندانپزشکان و
    پزشکان و همینطور وکلای دادگستری موفق به دیدار همایون شاهنشاه شدند و حتی شاه با روشنفکران دیدار نمود در حالی که او
    آنها را انکتول که به فرانسوی بود و به معنی روشنفکر بود هم اجازه دیدار داد .که هجاء اولیه کلمه در فارسی به معنای نجاست
    تقریبا هر کس که معلومات داشت و علیه پهلوی بود انتلکتوئل میگفت. است شاه

    ⭕قسمت هشتم تاجر اسلحه
    نقل قول :ارتشبد حسین فردوست
    تاجر اسلحه نام ارتشبد طوفانیان به علت نقش و در معامالت اسلحه ایران جهانی شده بود بیش از ده سال او مامور منحصر به
    فرد خرید سالح از کشورهای مختلف جهان بود که توسط مستشاران آمریکایی به محمدرضاشاه معرفی شده بود و معامله گزاف
    و بزرگ اسلحه ایران را انجام میداد. رویه این بود که رئیس ستاد ارتش از طریق متخصصین ستاد فرماندهان سه نیرو تقاضای
    تهیه میکرد و تعداد را به محمدرضا پیشنهاد می داد و اگر با نوع سلاح شرکت سازنده آمریکاییها و انگلیسیها موافق می بودند
    موافقت میکرد. و تهیه آن را به عهده طوفانیان میگذاشت و تهیه سلاح های سنگین در سفر محمدرضا شاه به آمریکا و اروپا به
    او تاکتیکها و امکانات نشان داده میشد و این نوع و تعداد آنان را برای تهیه دستور میداد. و طوفانی که فرمانده زیرک زرنگ
    و خبری بود در طول فعالیتش هیچ فرمانده از او ناراضی نبود و به خاطر همین در معامالت به او درصد می دادند. در معامالت
    بزرگ ۳ %تا ۵ %بود و البته او مبلغ را به محمدرضا میگفت دقیق و او مبلغ را به طوفانیان می داد.
    ⭕قسمت نهم ملاقات با شاه
    نقل قول:سرآنتونی پارسونز
    ۶ مهر ۱۳۵۷ من برای اولین بار پس از بازگشت به تهران به طور خصوصی با شاه ملاقات کردم از تغییری که در وضع
    ظاهری و رفتار او به وجود آمده بود وحشت زده شدم .انگار آب رفته بود و برخالف همیشه خیلی آهسته و بی حال حرکت
    میکرد، چنین به نظر می رسید که کاملا خود را باخته و زیر فشار روحی از پای درآمده بود با این حال شاه آماده گفتگو درباره
    اوضاع داخلی ایران بود. شاه از من پرسید که آیا میتوان با اعتبار نفوذ خود بین مولاها معتدل آنها را برای کنار آمدن با دولت
    رام کنی ؛من در پاسخ گفتم ما نسبت به بد گمانی شما نسبت به انگلستان هرگونه تماس با مقامات روحانی پرهیز کرده ایم چراکه
    قبلا برگزار میکردیم قطعا الان با آنها تماس میگرفتیم. پس گفت نمیدانم چرا مردم بر علیه من شدند که من در جواب گفتم علت آن است که ایران به کشور وعدههایی انجام نشده مبدل شده است. و مردم اعتقاد خود را نسبت به شما و
    برنامه های شما از دست دادند و شاه به تحلیل من با دقت گوش کرد و نظر مخالف ابراز ننمود و در پایان گفتگو شاه سوال غیر
    منتظره ای کرد! و گفت آیا دولت انگلستان هنوز از او پشتیبانی می کند من با اشاره به پیام نخست وزیر بریتانیا اطمینان های
    لازم را به او دادم شاه از نتیجه این ملاقات راضی به نظر می رسید غافل از اینکه همه چیز طور دیگر رقم خواهد خورد.

    ⭕قسمت دهم جشن های ۲۵۰۰ساله ایران
    نقل قول:ویلیام شوکراس
    صرف نظر از مدعوین همه چیز جشن را از پاریس آورد بودن در دشت خشک و مرتفع تخت جمشید اردوگاهی مرکب از خیمه های
    گرانقیمت توسط دکوراتیو ژانیسن مورد پسند شاه بود آرایشگران درجه یک از پاریس به سمت تخت جمشید و فراخوانده شده
    بودند الیزابت یک نوع کرم صورت تولید کرد که نام آن را گذاشت فرح تا در جعبه های مخصوص به مهمانان هدیه شود ،
    واکارا یک گیلاس پایه دار کریستال تهیه کرد،سرالین جایگاه مهمانان را ترتیب داد، رابرت فنجان و نلبکی های مراسم را
    ساخت که فقط یک بار آن مصرف میشد و پرتو یکی از بزرگترین تولید کننده های ملحفه در پاریس رومیزی مهمانی را ترتیب
    داده بود رستوران ماکسیم غذاهای مهمانی را ترتیب داد به غیر از خاویار غذای ایرانی دیگری در سفره نبود و منوی آن که با
    مرکب سیاه روی پوست آهو و ابریشم نوشته بود از غذاهای فرانسوی بود،وتنها غذای ایرانی جشن که خاویار بود را هیچکس
    نخورد چون محمدرضاشاه علاقه خاصی نداشت . و پس از آن مراسم نور و صدا و آتش بازی برگزار شد بعد از ظهر مهمان ها
    قمقمه به دست به روی قالیچه ها نشستند و شاهد تماشای رویای ناتمام شاهنشاه بودند.

    ⭕قسمت یازدهم عروس ایرانی
    نقل قول:اشرف پهلوی
    پس از مذاکرات طولانی بین دربار ایران و قاهره سرانجام قرار شد محمدرضا در سال ۱۳۱۷ با خواهر ملک فاروق پادشاه
    مصر شه زاده خانم فوزیه ازدواج کند به مجردی که ترتیبات مراسم ازدواج صورت گرفت. پدرم از طریق دولت از مجلس
    خواست که فوزیه را به عنوان یک شخص ایرانی بشناسد تا فرزندانش ایرانی باشد، اصل ۳۱ قانون اساسی مانع بزرگ برای
    ازدواج محمدرضا با فوزیه بود زیرا بر طبق آن ولیعهد به پسر اکبر پادشاه که از مادر ایرانی الاصل باشد می رسید. بنابراین
    دولتمردان به فکر تغییر قانون افتادند که در سال ۱۳۰۴ وضع شده بود بر خالف آن به فوزیه تابعیت ایرانی الاصل دادند. این
    ازدواج همراه با جاروجنجال و اختالف دربار مورد تایید مردم هم قرار نگرفت. در آن روزهای جوانی به نام حسین خیرخواه که
    هنرپیشه بود نیز راهی زندان شد؛ زیرا او همزمان با جشن عروسی نمایش موزیکال را روی صحنه برد و بیت شعری خونده
    بود؛)که مشتی عباد زن گرفت خرجی اش را از من گرفت. این اتهام از آنجا بود که کلانتری های هرشهر از مردم آن شهر و
    پیشه وران با تهدید و زور هدیه و پول میگرفتند.

    ⭕قسمت دوازدهم اصالحات ارضی
    نقل قول:ارتشبد حسین فردوست
    نتایج تعرض به اصالحات ارضی از همان ابتدا در سخنان محمدرضا به وضوح دیده میشد،او میگفت که با مکانیزم شدن
    کشاورزی با تعداد کمتری کشاورز محصول بیش از حد قبل خواهد بود و کشاورزان اضافی به صنایع در حال توسعه روی
    خواهند آورد. اما آیا پس از اصلاحات ارضی کشاورزی ایران مکانیزم و تولید بیشتر شد؟ بر اساس این طرح محمدرضاشاه تمام
    درآمد نفت را صرف پروژه های بزرگ و کوچکی کرد که بخش عمده آن به جیب شرکتهای آمریکایی انگلیسی و اروپایی
    میرفت در حالی که اگر این درآمد کالن در کشاورزی ایران سرمایه‌گذاری میشدند، مسلما ایران کشوری خودکفا میگردید
    اصلاحات ارضی برعکس ادعاهای محمدرضا موجب فقیرتر شدن خانوادههای کشاورز شد به طور که خانوادهای کشاورز
    ماهیانه بین ۱۰۰ تا ۱۲۰ تومان آیدات داشت . بنابراین کشاورزان به سرعت به شهرهای بزرگ روی آوردند و جذب پروژه های
    ساختمانی شهری شدن در نتیجه معضل شهرنشینی به یک معضل اساسی جامعه ایران شد در سال ۱۳۵۵ پس از تحقیقات دفتر
    ویژه اطلاعات مشخص شد؛ ظرف ۵ سال دو میلیون و ۷۰۰ هزار نفر به جمعیت تهران ۵۰۰ هزار نفر به جمعیت مشهد و
    اصفهان و ۳۰۰ هزار نفر به جمعیت شیراز اضافه شدند. و از آن پس بخش مهمی از درآمد نفتی ایران صرف خرید مواد
    مصرفی می شد و همیشه تعداد زیادی کشتی در بندرعباس در نوبت تخلیه بودند یک بار هیئتی را برای تحقیق فرستادند که ۸۰۰
    کشتی در حال انتظار را شمارش کرد برخی از آنها ۶ ماه در انتظار تخلیه بودن و اکثر اجناس و محموله‌های فاسدشدنی در
    کشتی ها فاسد شده بود که ضررش متوجه ایران میشد. برای صاحب کشتی تفاوتی نمی کرد چون او هزینه خود را به نام دموراژ
    روزانه دریافت می کرد و پس از دریافت دموراژ اجناس فاسد شده را در دریا تخلیه میکردند و برای تخلیه نیز مزد جداگانه
    میگرفتند. نتیجه اصلاحات ارضی توسط محمدرضا شاه به ضرر جامعه و تبدیل تهران به یک معضل بزرگ اقتصادی و
    اجتماعی تبدیل شد.

    ⭕قسمت سیزدهم مالقات با انور سادات
    نقل قول:ویلیام شوکراس
    محمد رضاشاه دراسوان یعنی مصر به آهستگی از هواپیما خارج شد، انور سادات پیش قدم شد تا گونه های او را ببوسد، به شاه
    گفت؛ مطمئن باش محمدرضا تو در کشور خودت و در میان مردم خودت و برادرانت هستی. چشمان شاه پر از اشک شد، انور
    سادات دوست داشت به شاه خاطرنشان کند که نخستین باری که او را دیده بود ضمن یک رژه نظامی در قاهره به مناسبت
    ازدواج محمدرضا با شاهزاده خانم فوزیه بوده است. سادات با خنده می گفت شما در جایگاه مخصوص ایستاده بودید و من در
    صف رژه دهندگان از برابر شما گذشتم فاصله بین ما دو نفر به ظاهر بسیار کم ولی در باطن زیاد بود.از اواسط دهه ۷۰ بود که
    شاه کمک های مالی هنگفتی به مصر میکرد. پس از سفر رسمی که سادات و همسرش در ۱۹۷۶ به ایران داشتن همسر سادات
    و فرح با یکدیگر دوست شدند در این سفر جهان سادات تحت تاثیر پیشرفتهای ایران قرار گرفت اما بعدا گفت که از ولخرجی
    های زیاد دربار ایران وحشت زده شده است. یکی از مقامات بلندپایه دولت ضیافتی به افتخار انور سادات و همسرش برپا کرد،
    به نظر همسر سادات در این ضیافت پلکان خانگی شخص از بلور ساخته شده چندین کیلو خاویار روی میزهای باغ نهاده بود، و
    شاخه ها و تنه درختان میوه های مختلف آویخته بودند چندین دست ارکستر به نوازندگی مشغول بودند و فواره ها آب می پاشیدند
    و بشقاب ها از طالی ناب بودند. او هیچگاه در سراسر دنیا چنین کاری هایی ندیده بود وقتی که ضیافت را ترک کردند به
    شوهرش گفت احساس میکنم، در این کشور انقلابی رخ خواهد داد؛ گفته بود میخواهد به شاه هشدار دهد ولی انورسادات قدغن
    کرد که چنین کاری نباید انجام بده از آن اتفاق تنها سه سال گذشت و حالا پیش بینی جهان سادات به حقیقت پیوسته بود.

    ⭕قسمت چهاردهم عرض محرمانه
    نقل قول :علی شهبازی
    علی شهبازی از محافظان مخصوص شاه در کتاب خاطرات خود مینویسد، درست مدتی پس از بازگشت از لندن بود که یک
    روز به تیمسار اویسی فرمانده گارد گفتم که اگر اجازه دهید میخواهم نیم ساعت وقت شما را بگیرم. گفت مانعی ندارد اول از
    مسافرت و کالس سوالاتی کرد که چطور بود مفید بود یا نه و حتما میخواهی در مورد کلاس صحبت کنی، گفتم موضوع از این
    مسائل بسیار مهم تر است، گفتم تیمسار در کلاس حفاظت از دهان رییس مدرسه یهو بیرون اومد آقای اعلم وزیر دربار از جنگ
    جهانی دوم تا حالا جاسوس انگلیسی هاست فرمانده گارد با شنیدن این جمالت برافروخته شد و شروع به ناسزا گفتن کرد من
    ناامید و سرخورده از دفتر سرکرده گارد خارج شدم. اما همیشه دنبال فرصت بودم هر طور شده موضوع را به شاه بگویم
    بالاخره یک روز که در کاخ نیاوران پشت نرده نگهبان بودم دیدم که شاه پیاده از منزل به طرف دفتر می رود به من که رسید
    گفتم الا حضرت من یک عرض محرمانه دارم گفت بگو گفتم در کلاس حفاظت در لندن گفت میدانم که میخواستند تو را
    استخدام کنند، خیلی دلخور هستم که تو را قبول نکردند اما خیلی از تو تعریف کردند؛ گفتم قربان موضوع چیز دیگری است آقای
    اعلم با سازمان جاسوسی انگلیس کار می کند، گفت می دانم تو کاری نداشته باش تا به موقعش. قدری حالم خوب شد و تسلی پیدا
    کردم حالا می خواستم به فرمانده گارد بگویم که تو برو و از شاه درباره جاسوس بودن اعلم بپرس اما یهو یادم آمد که خود من
    به شاه گفته بودم این حرف محرمانه است.

    ⭕قسمت پانزدهم ارثیه پدری
    نقل قول :مجله تایم
    این قسمت ارثیه پدری روزنامه تایمز در شماره یکصد و پنجاه یک خود مینویسد؛ خانواده سلطنتی و بنیاد پهلوی که شاه در
    سال ۱۹۵۸ آن را تاسیس کرد ،صدها شرکت بازرگانی و بانک و کارخانه را در ایران اداره میکرد. این بنیاد سالانه بیش از
    ۴۰ میلیون دلار کمک مالی دریافت میکند و محل مناسب و امنی برای زد و بند و فرار از مالیات اعضای خانواده سلطنتی
    است. بنیاد پهلوی در ۲۰۷ شرکت سهم دارد که عمده ترین آنها از شرکت معدنی ،۱۰ شرکت سیمان ،۱۷ بانک و شرکت بیمه،
    ۲۵ هتل و چندین سازمان فلز و ۴۵ شرکت ساختمانی و…. است. به نوشته نیویورک تایمز بنیاد پهلوی به عنوان فعالیت های
    خیریه و به نفع عامه سه منبع مهم برای بهره برداری بود.ابتدا منبع پولی برای خانواده پهلوی و منبع اعمال نفوذ در بخش های
    مهم اقتصادی کشور و منبع پاداش به آن به حامیان رژیم بنیاد پهلوی؛که مدعی بودند که درآمدهای آن صرف امور خیریه
    میشود. ولی به استناد گزارش سری آمریکا در تهران رقم حدود ۴۰ درصد به اعضای خانواده سلطنتی میرسید. مجموعه
    استراحتگاه های مجلل شاه و خانوادهاش در لندن ،سوییس ، نیویورک سیتی و فرانسه در کنار جزیرهای در سیچل و زمین
    مرغوب تنها بخشی از دارایی های شاه ایران در خارج از کشور بود. روزنامه نیویورک تایمز در تاریخ ۱۰ ژانویه ۱۹۷۹ با
    استناد به گفته منابع بانکی فاش کرد که فقط اوراق بهادار متعلق به شاه بیش از یک میلیارد دلار قیمت دارد و همچنین مبلغی بین
    ۲ تا ۴ میلیارد دلار تنها در طول دو سال اخیر از سوی خانواده سلطنتی ایران به آمریکا منتقل شده است.

    ⭕قسمت شانزدهم دیدار با استالین
    نقل قول:ارتشبد حسین فردوست
    دیدار با استالین یکی از موارد مهم کنفرانس تهران خروج نیروهای متفقین از ایران شش ماه پس از خاتمه جنگ بود، در جریان
    کنفرانس تهران چرچیل و روزولت به دیدار محمدرضا نیامدند و محمدرضا به اجبار آنها را در همان سفارت شوروی ملاقات
    نمود. ولی استالین شخصا به دیدار محمدرضا رفت.
    ماجرا از این قرار بود احمدعلی سپهر ملقب به مورخ الدوله از افرادی بود که سالهای نخست سلطنت محمدرضا رول مهمی
    در زندگی سیاسی او بازی کرد، ولی برای مدت کوتاهی مقارن با کنفرانس تهران، سپس به من تلفن کرد و گفت کار مهمی دارد
    منزل سپهر در پیج شمیران قرار داشت او ساختمان کهنه و مجلل و وسیعی داشت. به محض ورود به من گفت که از دیشب تا
    کنون با سفارت روسیه در تماس بوده و به سفارت رفته از سفیر خواهش کردم، که به استالین بگوید؛ ایشان دیداری با محمدرضا
    داشته باشد زیرا حال که نه چرچیل و روزولت به دیدار او نمی روند، اگر ایشان برود اثر فوق العاده بر وی خواهد داشت. سفیر
    مطلب را به استالین اطلاع داد و استالین پذیرفت که فردا به دیدار شاه برود به سرعت مطالب سپه را به محمدرضا انتقال دادم
    شاه فوق العاده خوشحال شد و گفت این مهمترین ملاقات من است سپس دستورات الزم را به فرمانده گارد داد. پذیرایی به بهترین
    نحو در درون ساختمان کاخ مرمر انجام شد و طرفین از این ملاقات برداشت خوبی داشتند محمدرضا همیشه محبت استالین را به
    خاطر داشت، اما این ملاقات اثری در خروج به موقع نیروهای شوروی از ایران را نداشت. پس از اتمام جنگ ارتش بریتانیا با
    تفاهم ایران را ترک کرد، اما نیروهای ارتش سرخ شوروی همچنان در ایران باقی ماندند و از اجرای توافق خوداری کردند و
    خارج نشدن.

    ⭕قسمت هفدهم شاه شاهان
    نقل قول:ویلیام سلیوان
    یکی از جالبترین بازدیدهای من از تاسیسات نظامی ایران حضور در مانور نظامی در نزدیکی شهر طبس بود. من به اتفاق
    گروهی از افسران ارتش ایرانی با یک هواپیمای ترابری نیروی هوایی ایران به سوی محل مانور حرکت کردیم و قایقی بعد
    هواپیمای دیگر در آسمان ظاهر شد و چند کامیون سربسته با چراغ های روشن در مسیر ما توقف کردند و هواپیمای دوم به
    زمین نشست شاه به محض خروج از هواپیما به راه افتاد و بدون توجه به احترام های نظامی مستقیما به سمت من آمد و دستم را
    فشار داد. سپس همراه او به جایگاهی که برای نشستن و تماشای نمایش ساخته شده بود حرکت کردم، شاه از من دعوت کرد تا
    شروع برنامه در داخل تریلر استراحت کند در داخل تریلر شاه یقه لباس خود را باز کرد و بدون تکلف شروع به گفتگو درباره
    مسائل مختلف کرد، کمی بعد با زدن به پشت در تریلر شاه علامت دادند که هواپیماها نزدیک می شوند و نمایش هوایی به زودی
    آغاز خواهد شد ؛صحنه را که هرگز فراموش نخواهم کرد این بود که شاه در یک لحظه از جای خود برخاست و لباس های خود
    را مرتب کرد و ناگهان تغییر قیافه عجیبی داد. در یک چشم به هم زدن از صورت میزبان بی تکلف ، متبسم و مهربان به
    صورت یک سلطان مقتدر با قیافه خشک و آهنی تبدیل شد و این تغییر را با چند حرکت ساده انجام داد. به نظر من تجزیه و
    تحلیل حرکت روانی همین صحنه کوچک تصویر روشن از ظرفیت های درونی شاه را به او نشان میدهد او قلبا در زندگی
    خصوصی خود تشریفات را دوست نداشت، ولی با تمرینهای سختی که از کودکی برای ایفای نقش شاه شاهان فرا گرفته بود،
    تصور میکرد بدون تشریفات نمی تواند در نقش یک پادشاه مقتدر ظاهر شود. و به عبارت دیگر او ضعف‌های درونی خود را با
    زرق و برق و تشکیلات ظاهری می پوشاند.

  2. مهشید گفت:

    مستند ۱۷ قسمتی خاطرات سعادت آباد در مورد به سلطنت نشستن محمدرضا شاه و اخلاق و روحیات او وهمچنین برخورد او با اطرافیانش و درباریان می‌باشد خوب باید بگوییم که از کودکی تربیت او به شکلی بوده است که در نهایت به شاهی تبدیل شد که هم اراده و توانایی اداره ی مملکت را نداشت و هم از نظر روحی فردی متعادل نبود.
    به روایت از آقای علی شهبازی،پرستار ولیعهد زنی فرانسوی بود به اسم ژوئل فوبه که یک روحیه ضد ایرانی داشت و همچنین دچار عقده های روانی بود و بعداً هم مشخص شد که مامور جاسوسی دولت فرانسه بوده است و ولیعهد رو به یک فرد گوشی گیر تبدیل کرد.
    به روایت ارتشبد حسین فردوست به سلطنت رسیدن شاه به واسطه ی انگلیسی ها بود در واقع انگلیسی ها از طریق نماینده خود یعنی ترات شرایط و مقدمات به تخت نشستن محمدرضا شاه را فراهم کردند.
    به روایت اشرف پهلوی ازدواج شاه با فوزیه خواهر پادشاه مصر به این صورت بود که درباریان مجبور شدن که اصل ۳۷ قانون اساسی رو تغییر بدهند و فوزیه را تابع ایرانی اعلام کردند.
    به روایات ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران شاه در درون خود روحیه بی تکلف داشت اما در ظاهر به علت نوع تربیتش در کودکی با هدف شاه شاهان شدن مستکبر بود حالت روحی شاه عوض می شد.
    به روایت ویلیام سولیوان شخصیت واقعی محمدرضا شاه با شخصیتی که درباریان از رو میدیدن یکسان نبود در واقع او زمامداری نبود که توانایی رهبری کشورش را در شرایط بحرانی داشته باشد در بحران نوعی تزلزل و فقدان اراده و ایمان از خود نشان داد.
    به روایت پرویز راجی آخرین سفیر شاه در انگلستان شاه تحمل دیدن افراد با لیاقت و مسئولیت پذیر مانند ارتشبد فریدون جم را نداشت و همواره به دنبال برکناری چنین افرادی بود.
    به روایت ویلیام شوکراس واژه انتلکتوئل را در مورد افراد روشنفکری که با برنامه‌های خانواده پهلوی موافق نبودند به گونه‌ای تلفظ می گردد که این افراد را تحقیر کند.
    به روایت ویلیام شوکراس جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی به وسیله فرانسوی ها برگزار می شد از طراحی لباس خدمتکارها با نخ طلا گرفته تا خیمه های تحت جمشید همگی بر عهده تکنسین‌های فرانسوی بود.
    به روایت ویلیام شوکراس شاه برای حضور انور سادات و همسرش در ایران مهمانی تدارک دید که در آن به حدی افراط و تجمل‌گرایی کرد که همسر انور سادات پیش بینی کرد که انقلابی در ایران اتفاق خواهد افتاد.
    به روایت مجله تایم اوراق بهادار خانواده شاه در آن زمان بیش از ۱ میلیارد دلار بود و در کمتر از دو ماه دو تا چهار میلیارد دلار توسط خانواده سلطنتی به آمریکا منتقل شده بود و این در مجله تایم به چاپ رسید.
    به روایت ارتشبد حسین فردوست نتیجه اصلاحات ارضی شاه فقر شدید در زندگی کشاورزان بود در نتیجه باعث افزایش جمعیت شهرنشینی و ایجاد معضل بزرگ اقتصادی و اجتماعی شد طبق روایت ارتشبد حسین فردوست یک گزارش از زد و بند شاپور چی برای خرید شکر از انگلستان در روزنامه اطلاعات چاپ شد که در پی آن شاپور جی سندی به انگلستان داد که ثابت میکرد پدرش شاپور ریپورتر رضاخان به سلطنت رسانده است و این گونه نقش انگلیس برای اولین بار در ایجاد سلسله پهلوی آشکار شد.
    به روایت ارتشبد حسین فردوست ارتشبد طوفانیان مسئول خرید تجهیزات نظامی و سلاح های جنگی بود و در این خریدها شاه سهمی را برای طوفانیان در نظر می گرفت.
    به روایت ویلیام سولیوان سازمان سیا طرح و نحوه تشکیل سازمان اطلاعات را به ایران داد و شاه کارمندان ساواک را برای آموزش به آمریکا و اسرائیل می فرستاد و حدود ۶ هزار نفر عضو ساواک بودند.
    به روایت علی شهبازی محافظ شخصی شاه اسدالله علم که دوست شاه بود از جنگ جهانی دوم برای انگلیسیها جاسوسی میکرد و وقتی که شهبازی این را به شاه گفت شاه گفت خبر دارم، بگذار تا به وقت خودش.
    به روایت ارتشبد حسین فردوست برخلاف چرچیل و روزولت استالین حاضر شد با شاه ملاقات کرده و با او توافق کند اما بعد از اتمام جنگ جهانی دوم این نیروهای شوروی بودند که از ایران خارج نشدند.
    به روایت آنتونی پارسونز سفیر بریتانیا در تهران زمانی که شاه از او پرسید که چرا مردم ایران علیه من ایستاده اند پارسونز گفت چون ایران تبدیل به سرزمین و داده‌های عمل نیافته شده است و پارسونز به شاه اطمینان داد که انگلستان از او حمایت می کند اما شاه خبر نداشت که قرار است چه اتفاقی بیفتد

  3. زهرا محمد پور گفت:

    بسیار آموزنده و جذاب بود متشکرم از شما که مارا با وقایع مهم و اساسی کشور آشنا کردید .ارائه فیلم های کوتاه با این چنین گویشی تاًیر گزار بوده و بهتر در دل می نشیند و تاریخ در ذهن ما جوانان که آینده سازان کشور هستیم باقی میماند .

  4. مونا صلواتي گفت:

    حسین فردوست نزدیک ترین دوست شاه بود وبا اصرار شاه به سفارت انگلیس رفت که با ترات ملاقات کند ترات ریس اطلاعات انگلیس در ایران بود.ترات دستور داد که شاه روابط خودشو با آلمان ها قطع کنه،وشاه هم که فردی وابسته و غیرمستقل بود طبق دستورات انگلیس رفتار میکرد و با اونا موافقت کرد ،و شاه بالاخره به تحت شاهی نشست.
    بعداز مدتی شاه با خواهر پادشاه مصر ازدواج میکنه و برخلاف قانون فوزیه رو تابع ایرانی محسوب میکنه.
    پرویز راجی آخرین سفیر شاه در انگلستان میگه:شاه به دلیل حسادت چشم دیدن افراد با لیاقت مثل فریدون جم رو نداشت و به دنبال برکناری آنان بود.
    ویلیام شوکراسی:جشن های۲۵۰۰ساله شاهنشاهی به وسیله فرانسوی ها برگزار میشد از طراحی لباس خدمتکار ها تا خیمه های تحت جمشید همگی تحت کنترل و بر عهده فرانسوی ها بود.
    ویلیام برای حضور انورسادات و همسرش در ایران به حدی افراط و تجمل گرایی کرد که زن انورسادات پیشبینی کرده که یه انقلابی رخ بده.
    اوراق بهادار خانواده شاه در آن زمان بیش از۱میلیار دلار بوده.
    اصطلاحات ارضی شاه باعث فقر در زندگی کشاورزان بیچاره شده و باعث افزایش جمعیت شهرنشینی وباعث رکود اقتصادی فجیع میشه.
    شاه به حدی وابسته به دیگران بوده که برای آموزش نیروهای ساواک خود را به سازمان اطلاعات سیا میفرسته که حدوا۶هزار نفر بوده
    علی شهبازی محافظ شخصی و دوست نزدیک شاه بوده ،ولی در جنگ جهانی دوم برای انگلیسی ها جاسوسی میکرد و زمانی که به شاه خبر دادن شاه گفت:صبر کنید تا وقت خودش.
    برخلاف چرچیل و روزولت ،استالین شاه رو ملاقات میکنه و باهم دیگه توافق میکنند اما بعد از تموم شدن جنگ جهانی دوم همچنان نیروهای شوروی تو ایران جولان میزنند
    زمانی که شاه از آنتوان سفیر بریتانیا مپرسه:که چرا مردم در مقابل من ایستادند ؟آنتوان جواب میده:ایران یه سرزمینی شده که هیچ عملی ندارد وبه شاه اطمینان داد که انگلستان مثل همیشه ازش حمایت و پشتیبانی میکنه،اما شاه بیخبر بود که چه اتفاقاتی در انتظارشه!!

  5. مونا صلواتي گفت:

    در کل مستند خاطرات سعد آباد از ماجرای به تحت نشستن محمدرضا شروع میشه.
    که در کل شبیه عروسک خیمه شب بازی بوده که طبق خواسته انگلستان رفتار میکرد به حدی که حتی وقتی که ترات مامور اطلاعات انگلستان به حسین فردوست که نزدیک ترین دوست شاه بود ،که شاه نباید رادیو اخبار آلمان را پیگیری نکند شاه موافقت کرد و سرانجام محمدرضا به تحت شاهنشاهی نشست.
    شاه به دلیل عدم تعادل روانی فردی حسود بوده به حدی که چشم دیدن افراد لایقی همچون پرویز راجی رو نداشت و به دنبال برکناری آنان بود.
    شاه به حدی وابسطه بود که برای برگزاری جشن های۲۵۰۰ساله از نیروهای بیگانه استفاده میکرد
    شاه بسیار تجملاتی رفتار میکرد.
    درآمد خانواده شاه به بیش از۱میلیارد دلار میرسد وبه خاطر سیاست های کشوداری و تمامیت ارضی ،کشاورزان دچار فقر شدید شدند که مجبور شدند به شهر مهاجرت کنند.
    شاه نیروهای ساواک خود را برای آموزش که سازمان سیا میفرسته که آموزش دیده اونا باسن.
    و شاه از نزدیک ترین دوست خودش خیانت میبینه و وقتی به شاه میگن میگه صبر کنید تا موقع خودش.
    شاه با استالین به توافق میرسن اما همچنان نیروهای روسی تو ایران جولان میزنند.
    زمانی که شاه از آنتوان میپرسه که چرا مردم کشورم در مقابل من ایستادند:جواب میده چون سرزمین ایران پر شده از حرف های بی عمل،و به شاه اطمینان میده که انگلستان مثله همیشه ازش پشتیبانی میکنه ،غافل از از اینکه چه سرنوشتی در انتظاره شاه است.

  6. ناشناس گفت:

    به نام خدا
    فرشته بامری

    ((قسمت اول بر تخت نشستن محمدرضا شاه))
    نقل از ارتشبد حسین فردوست ۲ هفته آخر سلطنت رضاخان که او درگیر مسائلی بود که تایید سرنوشت پهلوی به او گره خورده بود حسین فردوست می‌گوید و آن را عاملی می دانند به سبب رشد در آن مقطع حساس نقش رابطه او با مقامات اطلاعاتی خوددار باشد او می گوید بعد از ظهر ۹ شهریور ۱۳۲۰ ولیعهد اصرار داشت که به سفارت انگلیس در ایران برود و در آن جا با شخصی به نام ترا رد ملاقات کند رئیس سازمان اطلاعات بریتانیا در ایران بود و مقرر شد با او در مورد وضعیت محمدرضا شاه صحبت شود من به سفارت انگلیس تلفن کردم و برای ساعت ۸ شب در قلهک قرار ملاقات مخفیانه گذاشت وقتی حاضر شدم برات از من پرسید جریان چیه گفتم ولی می خواهد بداند و از او چه خواهد شد و تکلیفش چیست محمدرضا شاه طرفدار شدید آلمانی هاست ما میدونیم �و دائماً اخبار آلمانی ها در جنگ با تظاهرات دنبال می‌کند و نقشهای دارد خود او پیشرفت آلمان در جبهه‌ها و در آن نقش با سنجاق براش مشخص میکند من به سر آباد برگشتم و جریان رو به محمدرضا شاه گفتم او شدیداً جا خورد و تعجب کرد گفت اول و با قرار ملاقات کن و بگو که محمدرضا شاه گفته نقشه را از بین می برم و رادیویی را هم گوش دیگه گوش نمیدم مگه آن چیزی که خودش اجازه بده شب بعد به همان ترتیب ترارت رو دید و ترارت گفت محمدرضا شاه پیشنهاد ما را قبول کرده و خوب به هر حال یک مشکل پیش آمده و روسها مخالف سلطنت هستند �استار رژیم جمهوری در ایران هستند و آمریکایی‌ها می‌گویند برای ما فرقی ندارد من آمریکایی‌ها را قانع کردند اما روس ها نه نمی دانم حرف های ترارت چقدر واقعیت داشت �یدونم می‌خواست محمدرضاشاه رو بیشتر در ترس و انتظار بزاره و همینطور رفتار علی قوام داماد رضاخان هر روز به سعد آباد می رفت گاهی که هواپیماهایی و فراز تهران پرواز می‌کرد میگفت هواپیمایی روس ها هستش که میخواد کار رو خراب کنه و به من می گفت اگر تو میخواهی خطری متوجه تو نباشه باید بریم در سفارت انگلیس پناهنده بشیم بلند صحبت می کرد که محمد رضا شاه هم بشنوه بدونه یکی از راههای نجاتش پناهنده شدن است و این رفتار علی قوام تا ۲۴ شهریور ادامه دارد روزی که ترارت به من تلفن کرد و گفت همین امشب دردی به کار رو بده تا هرچه زودتر محمدرضا به مجلس بره و سوگند بخوره و تاخیر در کار نباشه من به محمدرضا شاه اطلاع دادم او هم در مقامات مربوط رو تلفنی احضار کرد استعفا نامه رضاخان که منتظر بود توسط فروغی تقلیل شد مقدمات رفتن رضاخان انتصاب محمدرضا به تخت سلطنت تدارک دیده شد و به این ترتیب روز ۲۵ شهریور محمدرضا در مجلس سوگند خورد شاه ایران شد
    (( قسمت دوم شکر تلخ))
    نقل قول ارتشبد حسین فردوست جی رپورتر رونا را دیدم زمانی بود که محمدرضا شاه دستور داده بود که گزارش من در مورد واردات شکر از یک شرکت انگلیسی در روزنامه اطلاعات چاپ بشه و نام شاپور چی به عنوان یک دلال معامله نوشته شد �ل ماجرا این بود که شرکت انگلیسی شکر را ۱۰ درصد گران‌تر فروخته را بهش داده بود که طرح این مسئله شاپور چی رو بد نام کرد برای من که با رویه معامله محمدرضا شاه آشنا بودم و می دیدم شخصی بی خاصیت مثل مجید علم دوست محمدرضا حدود یک میلیون کیسه سیمان رو احتکار میکنه و اون واکنشی نشون نمیده �ن اقدام خود در رابطه با شاپور جی واقعاً عجیب بود یک روز شاپور به دفتر من اومد و از محمد رضا شاه گل کرد که چرا دستور به چاپ گزارش بازرسی به روزنامه‌های اطلاعات را داده و تعصب بی اطلاعی کردم با خودش کتاب به دفتر آورده بود و ادعا می کرد از مجموعه اسناد طبقه بندی شده بریتانیا در هندوستان بوده میگفت این کتاب نشون میده که پدرش اردشیر ریپورتر رضاخان را پیدا کرده و مقدمات به سلطنت رسیدنش فراهم ساخته شاپور جی کتاب را به من داد تا قرائت کنم گفتم از من چی میخواهی گفت هیچی خداحافظی کرد و رفت ولی منظورش این بود که من کتاب را به محمدرضا شاه بدم و حرفهای اون رو نیز به من رضا شاه بگم کتاب فهمیده شاپور جی ورق ها رو روی خواهد کرد و چنین هم شد پس از مدت کوتاهی شاپور جی در مراسم مفصلی لقب سرو ملکه بریتانیا دریافت کرد به دستور محمد رضا شاه خبر اون با افتخار در روزنامه اطلاعات چاپ شد �نی همان روزنامه‌ای که شاپور رو واسطه زد با بنده معرفی کرده بود خلاصه انگلیسی ها رو محکم پشت سر شاپور جی محمد رضا شاه هم به سرعت جا زد و شاپور چی هم به وعده خود عمل کرد و ورقه ها رو رو کرد روزنامه معروفpAILJEXPRESS انگلستان در زمان درد خبر شاپور جی افشار کرد که مدیر یعنی اردشیر ریپورتر رضاخان را به تاج و تخت رسانده تصور می کنم این اولین بار بود نقشه انگلیسی ها در ایجاد سلسله پهلوی به طور مستند افشار شد
    (( قسمت سوم.. بوسه ی مرگ))
    نقل قول پرویز راجی پرویز راجی �رین سفیر شاه در انگلستان نقل می‌کند ارتشبد فریدون جم امروز نهار مهمان من بوده بعد از مدتی توانست مسیر گفتگو به طرف مسائلی سوق بدهند که برکناری او از ریاست ستاد ارتش و انتصاب سفارت ایران در مادرید انجام گرفت او می‌گفت مستشاران نظامی آمریکایی در ایران بالا خندیدی به من گفت امروز بوسه مرگ را نثارش کردم و زمانی مفهوم این جمله را از اون پرسیدم جواب داد گفتم ژنرال جم بهترین ارتش ایران است بعد از بیان این عبارت مه داد از آن روز به بعد اوضاع دگرگون شد و دست زدن به بن بست می رسیدم شاهروز به دلیلی دست روی نارسایی های موجود در ارتش می‌گذاشت و البته همیشه نتیجه به دست می‌آمد که تقصیر از من نبود یاغبال به تصویر شخص شاه بود با این حال پیوسته شاهد بودم که جامعه اگر هم دخالتی در آن داشته‌ام صرفا مواردی بود که نامتناقضی علیه ما رو به گسترش است � اینکه یک روز در جمع فرماندهان نظامی گفتم ناخشنودی شاهان از چنین مسائلی برای ما فوق‌العاده زجر آور است چون من تنها شاهنشاه فرمانده خود می دانم و اینکه به او به عنوان برادر خویش عشق می ورزم گفتن این جمله سرنوشت ارتشبد را دگرگون ساخت ‏ اسدهللا علم وزیر دربار را در ملاقات کوتاهی به او گفت که از بی مبالاتی برادر خود دانسته دیدن ناخشنود گشته به خاطر نشان کرده که اگر قصد استفاده دارد شاه با تقاضای شما موافقت خواهد کرد چند روز بعد هم اردشیر زاهدی که سمت وزیر خارجه را به عهده داشت تلفن کرد و به او گفت شامل دارد او را به عنوان سفیر ایران در اسپانیا منصوب کند ژنرال جم صحبت هایش را با این عبارت به پایان رساند وفاداری من نسبت به شاهنشاه جایی چون و چرا ندارد همواره خود را مرهون الطاف شاهنشاه می داند ولی هرگز موفق به یافتن پاسخی برای این سوال نشدم که واقعا چه کار خطایی از من سر زده بود
    ((قسمت چهارم تشکیلات ساواک))
    نقل قول ویلیام سولیوان محمدرضا در سالهای نخست حکومتش با گوش های توانمندی نداشت بعد از خروج نیروهای بیگانه از ایران که کشمکش های داخلی و درگیری با مصدق او را از فکر تشکیل یک سازمان اطلاعاتی بازداشت تا اینکه بعد از سقوط مصدق کشف یک شبکه وسیله جاسوسی شوروی �ه‌های پایین ارتش ایران رسوخ داشت او را به سختی تکان داد شبکه به وسیله حزب توده سازمان داده شده بود � افسر را تا بالاترین رده‌های فرماندهی شامل می‌شد شاه پس از کشف و متلاشی شدن این شبکه به کمک دوستان آمریکایی خود به فکر تشکیل یک سازمان اطلاعاتی مدرن افتاد و به مقابله با تشکیلات نیرومند KGB و GYy تحت فرمان شوروی در ایران فعالیت می‌کردند سازمان سیاه در سال ۱۳۳۶ در چارچوب تشکیلات یک سازمان اطلاعاتی را به شاه داد و خود در تاسیس و سازماندهی این شرکت کرد �ن تشکیلات که سازمان اطلاعاتی و امنیتی کشور نامیده می‌شد به زودی به نام مخفف یعنی ساواک صورت گرفت �موران ساواک ابتدا در آمریکا دوره های آموزشی می‌دیدند ولی بعدها اسرائیل هم از مراکز آموزشی ساواک بود دلیل تعلیماتی که در آمریکا و اسرائیل به ماموران ساواک میدانید هند شامل آموزش های پلیسی و اطلاعاتی و تعلیمات ویژه مقابله با جاسوسی روسها جاسوسی الکترونیک آنها می شد تشکیلات ساواک بی شباهت به سازمان های جاسوسی و ضد جاسوسی کشورهای غربی نبود گرچه ما هرگز نتوانستم تعداد واقعی اعضای رسمی و تمام وقت این سازمان را بدانیم اما رقم تخمینی اعضای رسمی ساواک در حدود ۶ هزار نفر در زمانی که فعالیت ساواک در اوج خود بودند جاسوسان نیمه وقت تو خود بر این تعداد نیز افزوده شده بودند
    ((قسمت پنجم پرستار ولیعهد))
    نقل قول علی شهبازی
    تا آن روز رسم بود که تربیت شاهزادگان به مربیان اصیل و با کمالات محول می‌شد تا از اونجا جانشینان شایسته بسازند اما برای ولیعصر محمدرضا که مادری شیفته غرب داشت وضعیت وارانه بود فرح دیبا �ای رضا پهلوی که می‌خواست در آینده پادشاه ایران شود پرستاری برگزیده بود به نام مادمازل ژوئل یک فرانسوی بود با رویه ضد ایرانی و دچار خرید های روانی و بسیار پول دوست طوری که دوست پسرش به خاطر بد اخلاقی اش او را ترک کرده بود بعدها مشخص شد معمور جاسوسی سازمان فرانسه از سال این زن تعلیم دیده بود برای اینکه رضا را منزوی کند و اطلاعات مورد نظر کشورش را به دست بیاورد وارد کاخ است سفید شد ابتدا به اطرافیان ۲۰۰۰ توجه کرد تا ببینی از کدام یک میتونه استفاده کنه اون بر فرح تسلط یافت احمد علی اویس که شخصی نالایق و همه بود را در اختیار گرفت تا بدین ترتیب از اتفاقات داخلی کاخ و درباره مطلبی در بین مستخدمین هم به دنبال افراد بود که برای شکار کنند و اگر فرد چنین نمی‌کرد فوراً ترتیب انتقال او را می داد تا خللی در برنامه‌هایش وارد نشه هرشب ساعت ۸ شب بیرون می رفت و ۲ و ۳ شب باز می گشت هیچ کس حرف سوال نداشت به کجا رفته یادم هست یک شب یکی از نگهبانان کافه ولیعصر اسماعیل روزبهانی نام داشت متوجه شد مادمازل تا ساعت ۴ صبح نیامده و رضا پهلوی تا آن سوال چندین بار بیدار شد و از ترس گریه کرده مادمازل ناراحت میشه صبح فرمانده گارد تیمسار �شمی نژاد تلفن می‌کند که شب گذشته نگهبان وارد آبدارخانه شده غذای ولیعهد را خورده وقتی از او سوال کرد که چرا غذا خورده به او توهین کرده تیمسار هاشم‌نژاد هم بدون اینکه از روزبهانی سوال کنه �تور انتقال آن را داده اما فرمانده مامورین سرهنگ جهان‌بینی که از موضوع مطلع بودند به ایشان گفتند تیمسار اینطور نیست این خانم هرشب ولیعهد را میزاره میره کسی هم نمیدونه به کجا و برای چه کاری میره روزبهانی به او گفته ولیعقد چند مرتبه ای بیدار شده شما کجا بودی تیمسار هاشمی می‌گه پس از مدتی روزبهانی را نگهبان نذارید که فرح دیبا و مادمازل او را نبینم
    ((قسمت ششم سلطان مقتدر))
    نقل قول ویلیام سولیوان محمدرضا در سایه پدری مستبد بزرگ شد که شخصاً در تعلیم و تربیت او نظارت داشت حتی اگر در هنگام تحصیل در سوئیس به دقت از او مراقبت می کرد که بعد از بازگشت از سوئیس محمدرضا به دانشکده نظام رفت با درجه افسری وارد خدمت ارتش شد البته ولیعهد جوان بعد از فارغ التحصیلی از دانشکده افسری تا پایان سلطنت پدرش در بیشتر بازدید ها و تشریفات رسمی همراه به درد بود اما باز هم در سایه او مشغول به آموختن وظایف آینده خویش بود از نظر روحیه و شخصیت با پدرش تفاوت بسیار داشت و هیچگاه با عقاید باطنی به دنبال هدف معینی نبود در ایام جوانی اوایل سلطنت بیشتر به دنبال تفریح بود بیشتر اوقات خود پس از جنگ به اروپا و ایالات متحده ورزش های لوکس من جمله اسکی و سوارکاری علاقه‌مند بود و راننده و رانندگی ماشین های مسابقه و خلبانی هواپیما را دوست داشت شاه ایران در خارج از ایران به خصوص در اوایل جوانی و سلطنت هوسبازی و عیاشی شهرت داشت در سن ۳۷ سال سلطنت محمدرضا ۲ چهره متفاوت بود او دوبار از ترور جان سالم به در برد و هر بار در برابر کسانی که به سمت گلوله شلیک کرده بودند خونسردی نشان داد در برابر نخست وزیر خودش محمد مصدق نشان داد که در منش با برخورد با دشمنان سیاسیش بی بهره است و بر اثر روش های سخت و خشن تربیتی فرد مطیع و متکی بار آمد اتخاذ مسئولیت با اراده و مسئولیت شخصی خود را از دست داده در بازگشت به قدرت بعد از کودتا ۱۳۳۲ سعی کرد در هیبت یک پادشاه قوی و مقتدر ظاهر بشه � غربی‌ها از او انتظار داشتند و طاغوت گویا موفق شد و از نظر من که در آخر سلطنت از نظر اخلاق و رفتار او را می دیدیم و همین طور در آخر حکومت هفته چند بار او را می دیدیم چهره واقعی محمدرضا به کلی با یک چهره سلطان مقتدر که درباریان انتظار داشتند متفاوت بود و به طور خلاصه زمامداری نبود که توانایی رهبری کشورش را در زمان بحران داشته باشد در بحران نوعی تزلزل و فقدان اراده و ایمان از خودش نشان داده بود
    ((قسمت هفتم.انتلکتوئل روشن فکری
    نقل قول از ویلیام شوکراس
    در آن زمان هر کی خواهان شرفیابی به حضور شاه بود به شدت کنترل می شد و افراد مزبور بیشتر طالب دیدار شاه بودند آنان که حرف هایشان را به گوش برساند شاد دست کم در مورد ایران شنونده خوبی شناخته نشد بیگانگان را بهتر تحویل می‌گرفت و همه مردم می‌دانستند تنها مرجع تصمیم گیری شخص شاه است اما در پاییز سال ۱۳۵۷ همه چیز تغییر کرد بخش عمده جماعت گریخته بودند و شاد در جستجوی نظر مشورتی بود �ریباً هر کی می توانست با او ملاقات کند اعضای جبهه ملی گروه مخالف شاه که در سال‌های بعد از کودتای ۱۳۳۲ چپگرایان راست گرایان سلطه طلبان جمهوری خواهان دندانپزشکان پزشکان همینطور وکلای دادگستری موفق به دیدار همایون شاهنشاه شدند و حتی شاه با روشنفکری دیدار نمود در حالی که او آنها را انی کتول که به فرانسوی بود به معنی روشنفکر بود اجازه دیدار داد که هجاء اولیه کلمه در فارسی به معنای نجاست تقریباً هر کس که معلومات داشت و علیه پهلوی بود انتلکتوئل می گفت شاعر است
    ((قسمت هشتم تاجر اسلحه))
    نقل قول ارتشبد حسین فردوست تاجر اسلحه نام ارتشبد طوفانیان به علت نقش و در معاملات اسلحه ایران جهانی شده بود بیش از ۱۰ سال مامور منحصر به فرد خرید سلاح از کشورهای مختلف جهان بود که توسط مستشاران آمریکایی به محمدرضا شاه معرفی شده بود با معامله گزاف و بزرگ اسلحه ایران را انجام می داد رویه این بود که رئیس ستاد ارتش � طریق متخصصین ستاد فرماندهان سنی رو تقاضا تهیه می‌کرد تعداد را به محمدرضا پیشنهاد می داد و اگر با نوع سلاح شرکت سازنده آمریکایی ها انگلیسی ها موافق می بودند �افقت می‌کرد و تهیه آن را به عهده طوفانیان می‌گذاشت و تهیه سلاح‌های سنگین در سفر محمدرضا شاه به آمریکا و اروپا به او �کتیک ها و امکانات نشان داده می‌شد و این نوع و تعداد آنان برای تهیه دستور میداد و طوفانی که فرمانده زیرک زرنگ بود و خبره بود در طول فعالیت شهید فرمانده از او ناراضی نبود و به خاطر همین در معاملات به خود درصد می‌دادند در معاملات بزرگ ۳ درصد تا ۵ درصد بود البته به محمدرضا می گفت دقیق و مبلغ را به طوفانیان میداد
    ((قسمت نهم ملاقات با شاه))
    نقل قول سران تونی پارسونز
    ۶ مهر ۱۳۵۷ من برای اولین بار پس از بازگشت به تهران به طور خصوصی با شام ملاقات کردند از تغییر که در وضع ظاهری و رفتار او به وجود آمده بود و وحشت زده شدند انگار آب رفته بود بر خلاف همیشه خیلی آهسته و بی حال حرکت می کرد چنین به نظر می رسید که کاملاً خود را بافته و زیر فشار روحی از پای درآمده بود با این حال شاه آماده گفتگو درباره اوضاع داخلی ایران بود شاه از من پرسید آیا میتوان با اعتبار نفوذ خود بین ملا ها معتدل آن را برای کنار آمدن با دولت رام کنی من در پاسخ گفتم ما نسبت به بدگمانی شما نسبت به انگلستان هرگونه تماس با مقامات روحانی پرهیز کرده ایم چرا که قبلاً برگزار می کردیم ن الان با آنها تماس می‌گرفتیم و گفت نمی‌دانم چرا مردم علیه من شدند که من در جواب گفتم علت آن است که ایران به کشور وعده هایی انجام نشده مبدل شده است و مردم اعتقاد خود را نسبت به شما و برنامه‌های شما از دست دادند و شاه به تحلیل من با دقت گوش کرد و نظر مخالف ابراز ننمود و در پایان گفت و گو شاه سوال غیر مورد منتظره و گفت آیا دولت انگلستان هنوز او را پشتیبانی میکند من با اشاره به پیام نخست وزیر بریتانیا اطمینان های لازم را به او دادند تا از نتیجه این ملاقات راضی به نظر می‌رسید غافل از این که همه چیز طور دیگر رقم خواهد خورد
    ((قسمت دهم جشن های ۲۵۰۰ساله))
    نقل قول ویلیام شوکراس
    صرف نظر از مدعوین همه چیز جشن را از پاریس آورده بودند در دشت خشک و مرتفع تخت جمشید اردوگاهی مرکب از خیمه های گرانقیمت توسط دکوراتیو ژان ایسن مورد پسند شاه بود آرایشگران درجه ۱ از پاریس به سمت تخت جمشید و فراخوانده شده بودند الیزابت یک نوع کرم صورت تولید کرد که نام آن را گذاشت فرح تا در جعبه های مخصوص به مهمانان هدیه شود یک گیلاس پایه دار کریستال تهیه کرد سرالین جایگاه مهمانان را ترتیب داد را در فنجان و نعلبکی های مراسم را ساخت که فقط یک بار از آن مصرف می شد با پرتاب یکی از بزرگترین تولید کننده های مرحله درپاریس رومیزی مهمانان را ترتیب داده بود رستوران ماکسیم غذاهای مهمانی را ترتیب داد به غیر از خاویار غذای ایرانی دیگر در سفره نبود و منو آن که با مرکب سیاه روی پوست آهو و ابریشم نوشته بود از غذاهای فرانسوی بود و تنها غذای ایرانی جشن که خاویار بود را هیچ کس نخورد چون محمدرضا شاه علاقه خاصی نداشت و پس از آن مراسم نور و صدا و آتش بازی برگزار شد بعد از ظهر مهمانها قم قم به دست به روی قالیچه ها نشستند و شاهد تماشای رویای ناتمام شاهنشاه بودند
    ((قسمت یازدهم عروس ایرانی))
    نقل قول اشرف پهلوی
    پس از مذاکرات طولانی بین دربار ایران و قاهره سرانجام قرار شد محمدرضا در سال ۱۳۱۷ با خواهر ملک فاروق پادشاه مصر شهزاده خانم فوزیه ازدواج کند به مجردی که ترتیبات مراسم ازدواج صورت گرفت پدرم از طریق دولت از مجلس خواست که فوزیه را به عنوان شخص ایرانی بشناسند فرزندان دانش ایرانی باشند اصل ۳۱ قانون اساسی و مانع بزرگی برای ازدواج محمدرضا با فوزیه بود زیرا بر طبق آن ولیعهد با پسر اکبر پادشاه که از مادر ایرانی العصل باشد میرسید بنابراین دولتمردان به فکر تغییر قانون افتادند که در سال ۱۳۰۴ و شده بود بر خلاف آن به فوزیه تابعیت ایرانی الاصل دادند این ازدواج همراه با جار و جنجال و اختلاف در مورد تایید مردم هم قرار نگرفت در آن روزهای جوانی به نام حسین خیرخواه که هنرپیشه بود نیز راهی زندان شد زیرا همزمان با جشن عروسی را روی صحنه برد وی نوشته بود که مشتی اباد زن گرفت خرجی اش را از من گرفت این اتهام از آنجا بود که کلانتری های هر شهر و مردم آن شهر و و پیشه وران با تهدید و زور هدیه و پول می‌گرفتند
    ((قسمت دوازدهم اصالحات ارضی-))
    نقل قول ارتشبد حسین فردوست
    نتایج تعرض به اصالحات ارضی از همان ابتدا در سخنان محمدرضا به وجود دیده می‌شد و می‌گفت که با مکانیزم شدن کشاورزی با تعداد کمتری کشاورز محصول بیش از حد قبل خواهد شد کشاورزان اضافی به صنایع در حال توسعه روی خواهند آورد اما آیا پس از اصلاحات ارضی کشاورزی ایران مکانیزم و تولید بیشتر شد بر اساس این طرح محمدرضا شاه تمام درآمد نفت را �ف پروژه‌های بزرگ و کوچکی کرد که بخش عمده آن به جیب شرکت‌های آمریکایی انگلیسی و اروپایی می‌رفت در حالی که اگر این درآمد ن در کشاورزی ایران سرمایه‌گذاری می‌شدند مسلماً ایران کشوری خود می گردید اصلاحات ارضی برعکس ادعاهای های محمدرضا موجب فریب تر شدن خانواده‌های کشاورز شد � طوری که خانواده‌های کشاورز ماهیانه بین ۱۰۰ تا ۱۲۰ تومان ایداد داشت بنابر این کشاورزان به سرعت به شهرهای بزرگ روی آوردن و جذب پروژه های ساختمانی شهری شدند در نتیجه معضل شهرنشینی به یک معضل اساسی جامعه ایران شد در سال ۱۳۵۵ پس از تحقیقات دفتر ویژه اطلاعات مشخص شد ظرف ۵ سال و ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر به جمعیت تهران پانصد هزار نفر جمعیت مشهد و اصفهان و ۳۰۰ هزار نفر به جمعیت شیراز اضافه شدند اذان پس بخش مهمی از درآمد نفتی ایران صرف خرید مواد مصرفی می شد و همیشه تعداد زیادی کشتی در بندر عباس تخلیه بودند یک باره هیئتی را برای تحقیق فرستادند که ۸ کشتی در حال انتظار را شمارش کرد برخی از آنها ۶ ماه در انتظار تخلیه بودند و اکثر اجناس و محموله های فاسد شدنی در کشتی ها فاسد شده بود ضررش � ایران می‌شد برای صاحب کشتی تفاوتی نمی‌کرد چون هزینه خود را به نام دموراژ روزانه دریافت می‌کرد پس از دریافت دموراژ را در دریا تخلیه می کردند برای تخلیه نیز مزد جداگانه می گرفتن نتیجه اصلاحات ارضی توسط محمدرضا شاه به ضرر جامعه و تبدیل تهران به یک معضل بزرگ اقتصادی و اجتماعی تبدیل شد
    ((قسمت سینزدهم ملاقات با انور سادات))
    نقل قول ویلیام شوکراس
    محمدرضا شاه در آسوان یعنی مصر به آهستگی از هواپیما خارج شد انور سادات پیشقدم شد تا گونه های او را ببوسد به شاه گفت مطمئن باش محمدرضا تو در کشور خودت و در میان مردم خودت و برادرانت هستی چشمان شاه پر از اشک شد انورسادات دوست داشت به شاخه خاطرنشان کند که نخستین باری که او را دیده بود ضمن یک رژه نظامی قاهره به مناسبت ازدواج محمدرضا با شاهزاده خانم فوزیه بوده است سادات با خنده میگفت شما در جایگاه مخصوص ایستاده بودید من در رژه دهندگان از برابر شما گذشتم فاصله بین ما دو نفر به ظاهر بسیار کم بود ولی در بادن زیاد بود از اواسط دهه ۷۰ بود که شاه کمک‌های مالی هنگفتی به مصر می کرد پس از سفر رسمی به سادات و همسرش در ۱۹۷۶ به ایران داشتن همسر سادات شرح با یکدیگر دوست شدند در این سفر جهان سادات در تحت تاثیر پیشرفت های ایران قرار گرفت اما بعداً گفت که از ولخرجی های زیاد در بار ایران و وحشت زده شده است یکی از مقامات بلندپایه دولت ضیافتی به افتخار انور سادات و همسرش برپا کرد به نظر همسر سادات در این ضیافت پلکان خانگی شخص از بلور ساخته شده چندین کیلو خاویار روی میز های باغ نهاده بوده و شاخه ها و تنه درختان میوه های مختلف آویخته بوده است چندین دست ارکستر به نوازندگی مشغول بودند و فواره های آب می پاشیدند با بشقاب هایی از طلای ناب بودند � هیچگاه در سراسر دنیا چنین کارهایی ندیده بود وقتی که ضیافت را ترک کردن به شوهرش گفت احساس می‌کنم در این کشور انقلابی رخ خواهد داد گفته بود می خواهد به شاه هشدار دهد ولی انور سادات قدغن کرد که چنین کاری نباید انجام بشه اذان تنها سه سال گذشت و حالا پیش بینی جهان سادات به حقیقت پیوسته بود
    ((قسمت چهاردهم عرض مهرمانه))
    نقل قول علی شهبازی
    علی شهبازی از محافظان مخصوص شاه در کتاب خاطرات خود می‌نویسد درست مدتی پس از بازگشت از لندن بود که یک روز به تیمسار اویسی فرمانده گارد گفتم که اگر اجازه دهید می‌خواهم نیم ساعت وقت شما را بگیرم گفت مانعی ندارد اول از مسافرت و کالس سوالاتی کرد چطور بود مفید بود یا نه و حتما می‌خواهید در مورد کلاس صحبت کنید گفتم موضوع از این مسائل بسیار مهم تر است گفتم تیمسار در کلاس حفاظت از دهان رئیس مدرسه بیرون اومد اعلم وزیر دربار از جنگ جهانی دوم تا حالا جاسوس انگلیسی هاست فرمانده گارد با شنیدن این جمالت بر فروخته شد با شروع به ناسزا گفتن کرد من ناامید و سرخورده از دفتر سرکرده گارد خارج شدم اما همیشه دنبال فرصت بودم هر طور شده موضوع را به شاه بگویم بالاخره یک روز که در کاخ نیاوران پشت نرده نگهبان بودن دیدم پیشا پیاده از منزل به طرف دفتر می‌رود به من که رسید گفتم علی حضرت من من یک عرض محرمانه دارم گفت بگو گفتم در کلاس حفاظت در لندن گفت می‌دانم که میخواستم تو را استخدام کنند خیلی دلخور هستم که تو را قبول نکردم اما خیلی از تو تعریف کردند گفتم قربان موجود چیز دیگری است آقای علم با سازمان جاسوسی انگلیس کار می‌کند گفت می‌دانم تو کاری داشته نباش تا به موقعش قدری حالم خوب شد و تصلی پیدا کردم حالا میخواستم به فرمانده گارد بگویم که تو برو و از شا حالا میخواستم به فرمانده گارد بگویم که تو برو و از شاه درباره جاسوس بودن اعلم بپرس اما یهو یادم آمد که خود من به شاگردی بودم این حرف محرمانه است
    ((قسمت پانزدهم ارثیه پدری))
    نقل قول مجله تایم
    این قسمت ارثیه پدری روزنامه تایمز �ماره ۱ ۱۵۱ خانواده سلطنتی بنیان پهلوی که شاه در سال ۱۹۵۸ آن را تاسیس کرد و صدها شرکت بازرگانی با بانک و کارخانه را ایرانی اداره می‌کرد این بنیان سالانه بیش از ۴۰ میلیون دلار کمک مالی دریافت می‌کند با محل مناسب و عملی برای زد و بند و فرار از مالیات اعضای خانواده سلطنتی است بنیاد پهلوی در ۲۰۷ شرکت سهند دارد که عمده ترین آنها از شرکت معدنی و ده شرکت سیمان ۱۷ بانک و شرکت بیمه ۲۵ هتل با چندین سازمان و ۴۵ شرکت ساختمانی و غیره است به نوشته نیویورک تایمز بنیاد پهلوی به عنوان فعالیت های خیریه و به نفع ئامث من به مهم برای بهره‌برداری بود ابتدا منبع پولی را برای خانواده پهلوی و منبع اعمال نفوذ بخش های مهم اقتصادی کشور و منبع پاداش به آن به حامیان رژیم بنیاد پهلوی که مدعی بودند که درآمد آن صرف امور خیریه می شود ولی به استناد گزارش سری آمریکا در تهران و قم حدود ۴۰ درصد اعضای خانواده سلطنتی می رسد مجموعه �تراحتگاه های مجلل شاه و خانواده‌اش در لندن سوئیس نیویورک سیتی و فرانسه در کنار جزیره ها در ۳۰۴۰ و زمین های مرغوب تنها بخشی از دارایی شاه ایران در خارج از کشور بود روزنامه نیویورک تایمز در تاریخ ۱۰ ژانویه ۱۹۷۹ با استناد به گفته منابع بانکی فاش کرد که فقط اوراق بهادار متعلق به شاه بیش از یک میلیارد دلار قیمت دارد و همچنین مبلغ ۲ تا ۴ میلیارد دلار تنها در طول دو سال اخیر از سوی خانواده سلطنتی ایران به آمریکا منتقل شده است
    ((قسمت شانزدهم دیدار با استالین))
    نقل قول ارتشبد حسین فردوست
    دیدار با استالین یکی از موارد مهم کنفرانس تهران خروج نیروهای متفقین از ایران شش ماه پس از خاتمه جنگ بود در جریان کنفرانس تهران چرچیل روزولت محمدرضا نیامدند و محمدرضا به آن‌ها را در همان سفارت شوروی ملاقات نمود ولی استالین شخصی به دیدار محمدرضا رفت ماجرا از این قرار بود احمدعلی سپهر ملقب مورخ دوله از افرادی بود که سالهای نخست سلطنت محمدرضا مهمی در زندگی سیاسی و بازی کرد ولی برای مدت کوتاهی مقارن با کنفرانس تهران به من تلفن کرد و گفت کار مهمی دارد منزل سپهر در پیچ شمیران قرار داشت به محض ورود به من گفت که از دیشب تا کنون با سفارت روسیه در تماس بوده و به سفارت رفته از سفیر خواهش کردم که به استالین بگوید ایشان دیداری با محمدرضا داشته باشد زیرا حال که چرچیل و روزولت به دیدار او نمی روند اگر ایشان برود اثر فوق العاده برای خواهد داشت سفیر مطلب را به استالین اطلاع داد و استالین پذیرفت که فردا به دیدار شاه برود به صورت مطالب سپه را به محمدرضا انتقال دادند شاه فوق العاده خوشحال شد و گفت این مهمترین ملاقات من است و صفت است دستورات لازم را به فرمانده گارد داد پذیرایی و به بهترین نحو در درون ساختمان کاخ مرمر انجام شد و طرفین از این ملاقات برداشت خوبی داشتند محمدرضا همیشه محبت استالین را به خاطر داشت اما این ملاقات اثری در خروج نیروهای شوروی از ایران را نداشت پس از اتمام جنگ ارتش بریتانیا با تفاهم ایران را ترک کرد اما نیروهای ارتش سرخ شوروی همچنان در ایران باقی ماندند و خودداری کردند و خارج نشدند
    ((قسمت هفدهم شاه شاهان))
    نقل قول ویلیام سلیوان
    یکی از جالبترین بازدیدهای من از تاسیسات نظامی ایران حضور در مانور نظامی در نزدیکی شهر طبس بود من به اتفاق گروهی از افسران ارتش ایرانی با یک هواپیمای ترابری نیروی هوایی ایران به سوی محل مانور حرکت کردیم و دقایقی بعد هواپیماهای دیگر در آسمان ظاهر شد و چند کامیون سربسته با چراغ های روشن در مسیر ما توقف کردند هواپیمای دوم به زمین نشست شاه به محض خروج از هواپیما به راه افتاد و بدون توجه به احترام های نظامی مستقیماً به سمت من آمد و دستم را فشار داد سپس همراه او به جایگاه که برای نشستن تماشای نمایش ساخته بود حرکت کردم شاه از من دعوت کرد تا شروع برنامه در داخل تریلر استراحت کند در داخل تریلر شاه یقه لباس خود را باز کرد و بدون تقلب شروع به گفتگو درباره مسائل مختلف کرد کمی بعد با زدن به پشت در تریلر شاه علامت دادند که هواپیماها نزدیک می‌شوند نمایش هوایی به زودی آغاز خواهد شد چرا که هرگز فراموش نخواهم کرد این بود که شاید در یک لحظه از جای خود برخاست و لباس‌های خود را مرتب کرد و ناگهان تغییر قیافه عجیبی داد در یک چشم به هم زدن از صورت مهربان بی تکلف متوسطه و مهربان یک صورت سلطان مقتدر با قیافه خشک و روغنی تبدیل شد در این تغییر را با چند حرکت ساده انجام داد به نظر من تجزیه تحلیل حرکت روانی همین صحنه کوچیک تاثیر روشن از ظرفیت‌های درونی شاه به او نشان می‌دهد اغلب در زندگی خصوصی خود تشریفات را دوست نداشت ولی با تمرین های سختی که از کودکی برای ایفای نقش شاه جهان فرا گرفته بود تصور می‌کرد بدون تشریفات نمی‌تواند در یک نقش یک پادشاه افتاده ظاهر شود و به عبارت دیگر او ضعف‌های درونی خود را با زرق و برق و تشکیلات ظاهری پوشاند

  7. سهیلا عبدلی گفت:

    در قسمت اول مستند خاطرات سعدآباد به سلطنت نشستن محمدرضا شاه پهلوی را بررسی میکنیم و میبینیم.
    اولین مستند رو از ارتشبد حسین فردوست نقل قول کردن و ایشون میاد که در این مستند در مورد اینکه
    دو هفته اول سلطنت رضاخان ایشان درگیر مسائلی بودند که سرنوشت سلطنت پهلوی به اون گره خورده بود که با ولیعهد دوستی نزدیکی داشتند و میگن که این دوستی باعث شد که در این مقطع حساس نقش رابط رابین بین او و مقامات انگلیسی رو تشکیل بدند بعد از ظهر نهم شهریور بود که ولیعهد اصرار داشت به استفاده از انگلیس برند و در اونجا فردی به نام ترات ببیند ترات رئیس اطلاعات انگلیس در ایران بود و مقرر شد که با او درباره وضعیت محمدرضاشاه صحبت کنند ایشان به سفارت انگلیس تلفن کردند و خطرات برای ساعت ۸۸ شب در قلهک با ایشون قرار گذاشت البته قرار مخفیانه بود که وقتی سر قرار حاضر شدند به ترات فارسی سلیس از ایشان پرسید که موضوع چیه ایشان گفتند که ولیعهد می خواهد بداند که وضع ایشون چی میشه و تکلیفشون چی شد محمدرضاشاه یعنی ترات طرفدارش شدید آلمان و ما می دونیم که او من اخبار آلمان ها دائماً در جنگ از رادیو دنبال میکنه در نقشه ای داره که خودتو نحوه پیشرفت آلمان ها رو نقشه برایش سنجاق کردیم این نشون میده که انگلیسی‌ها تا چه حدی در دربار نفوذ داشتند و از کارهای محمدرضا شاه و رضا شاه به طور خیلی دقیقی خبر داشتند و از نفوذ انگلیسی ها درون سلطنت حرف میزنه یعنی این حرف ایشون یک سندی د دال بر نفوذ شدید انگلیسیها در دربار هستش که به سعدآباد برگشتند و جریان را به محمدرضا شاه خبر دادند اون شدیدا جا خورد یعنی انتظار نداشته که انگلیسی‌ها تا این حد درون دربار نفوذ داشته باشد
    محمد رضا شاه به ارتش بود دستور داد که فردا اول وقت با ترات دوباره ملاقات داشته باشه و بهشون بگو که محمدرضا شاه گفته نقش را از بین می برم رادیو هم دیگه گوش نمیکنم مگر اینکه هر چیزی که خودشون اجازه بدن و شب بعد دوباره ترات  را ملاقات کردم ترات گفت که محمدرضا شاه پیشنهاد ما را قبول کرده و این خیلی خوبه ولی اشکال پیش اومده و اینکه روسها صراحتاً مخالف سلطنت هستند و خواستار استقرار رژیم جمهوری در ایران هستند و آمریکایی ها هم میگویند برای ما فرقی نمیکند و اینکه آمریکایی‌ها را قانع کرده بود ولی روس ها را نتونسته بود قانع کنه که محمدرضا شاه شاه بشه ولی ارتشبد گفت که نمیدونه این حرفا تا چه حد صحت داشتن آیا واقعا هم چنین چیزی بود یا ترات می‌خواست که محمدرضا شاه رو بیشتر در ترس و التهاب و انتظار بذاره نکته‌ای که به این فرض دامن می زد
    رفتار مشکوک علی قوام بود به خاطر اینکه داماد رضا شاه بود هر روز به صدا باد می رفت و هرگاه هواپیمایی بر فراز تهران پرواز می کرد داد می زد که هواپیمای روزها می خواد کاهو بمباران کنه به من می گفت حسین اگه میخوای خطر متوجه نشه بیا بریم که در سفارت انگلیس پناهنده بشیم و توری بلند صحبت می کرد که محمد رضا هم بشنوه و بدون که یکی از راههای نجاتش پناهنده شدن به انگلیسی هستش این حرکات علی قوام تا بیست و چهارم شهریور ادامه داشت یعنی همون روزی که قطرات به ایشون تلفن کرده و گفته همین امشب ترتیب کارها رو بده تا هرچه زودتر محمدرضا شاه را به مجلس بفرستیم و سوگند یاد کنه و تأخیر در کار نباشه و میگن که ایشان به محمدرضاشاه اطلاع دادند و او هم مقامات مربوطه رو تلفنی احضار کرد و توسط فروغی استعفا نامه که منتظر تعیین تعلیف ولیعهد بود تنظیم شد و مقدمات رفتن رضاخان انتصاب محمدرضا به سلطنت تدارک دیده شد و به این ترتیب روز ۲۵ شهریور محمدرضا در مجلس سوگند خورد رسما شاه
    شد.
    قسمت دوم این مستند تحت عنوان شکر تلخ بیان شده و باز هم نقل قول از ارتش با تو حسین فردوست می باشد میگن که تنها باری که شاپور جی ریپورتر ناراحت دیدن زمانی بوده که محمدرضا دستور داد گزارش ایشان در مورد واردات شکر رو از یک شرکت انگلیسی در روزنامه اطلاعات چاپ کنند و نام شاپور جی به عنوان دلال معامله قید بشه اصل ماجرا این بود که شرکت انگلیسی ر و ۱۰ درصد گران‌تر فروخته بود ۳۵ درصد را به شاپور چی داده بود که طرح این مسئله شاپور ژیرو بدنام کرده بود میگن برای من که با رویه محمدرضا شاه آشنا بودند و میدیدن که مانند مجید علم دوست محمد رضا شاه هستش و حدود یک میلیون کیسه سیمان را احتکار کرده بود و این عکس العملی نشون نمیده این اقدام او در رابطه با شاپور جی واقعاً عجیب بوده میگن که یک روز شاپور جیب دفترشون اومده و از محمد رضا گلی کرده بود که چرا دستور چاپ گزارش بازرسی رو در روزنامه اطلاعات داده و اظهار تعجب و تاسف و بی اطلاعی کرد ایشان گفتند که شاپور جیر کتاب را با خودش به دفتر آورده بود که ادا می‌کرد از مجموعه از اسناد طبقه بندی شده انگلیس در هندوستان هستش می گفت این کتاب نشون میده که پدرش اردشیر ریپورتر رضاخان را پیدا کرد و مقدمات به سلطنت رسیدن شراف فراهم کرده شاپور جی کتاب رو بهشون داد و گفت این رو قرائت کن بعد ارتشبد گفته که از من چی میخوای گفتی چی شد و خداحافظی کرد و رفت ولی در واقع منظورش این بوده که کتاب محمدرضا شاه بدن به حرفاشو نقل کند تا بفهمه که شاپور جی ورق ها رو خواهد کرد و چنین هم شد پس از مدت کوتاهی شاپور چی لقب سر از ملکه انگلیس دریافت کرد و به دستور محمدرضا خبر آن با افتخار در روزنامه اطلاعات چاپ شد یعنی همان روزنامه‌ای که شاپور رو خواسته زد و بند وارداتی معرفی کرده بود خلاصه این بود که انگلیسی ها محکم پشت سر شاپور چی ایستادند و محمد رضا هم به سرعت جا زد شاپور جی هم به وعده خود عمل کرد و برق ها رو کرد روزنامه معتبر دیلی اکسپرس انگلستان زمان درج خبر اعطای لقب سر به شاپور جی افشا کرد که پدر او یعنی اردشیر ریپورتر رضاخان را به تاج و تخت رسوند که تصور می‌کنم این اولین بار بود که نقش انگلیسی‌ها در ایجاد سلسله پهلوی به طور مستند افشا شد یعنی چی یعنی اینکه خود دولت به پهلوی دست نشانده مستقیم انگلیسی ها بوده است.
    قسمت سوم این مستند تحت عنوان بوسه مرگ عنوان شده که از پرویز راجی نقل میشه پرویز راجی آخرین سفیر شاه در انگلستان بود که نقل می‌کند ارتشبد فریدون جم امروز ناهار مهمان من بود بعد از مدتی توانست مسیر گفتگو را به طرف مسائلی ۳ بدم که به برکناری از ریاست ستاد ارتش و انتصابش به سفارت ایران در مادرید انجامید
    او می‌گفت مستشاران نظامی آمریکا در ایران همیشه در گفتگوهای شان با شاه از من تعریف می کردند ولی یک روز ژنرال زایت فرمانده آمریکایی در ایران با لبخندی به من گفت امروز بوسه مرگ را نثارت کردم و موقعی که مفهوم این جمله را از او پرسیدم جواب داد در ملاقات با شابه گفتم جم بهترین ژنرال ارتش در ایران است پس از بیان این عبارت ادامه داد از آن روز به بعد اوضاع دگرگون شد دست به هرکاری می زدم به بن‌بست می رسیدم شاه هروز به دلیلی دست روی نارسایی های موجود در  ارتش میگذاشت و البته همیشه این نتیجه را به دست می آورد که تقصیر از من نبوده و یا اگر هم دخالتی در آن داشتم صرفاً مواردی بوده که قبلاً به تصویب شخص شاه رسیده با این حال پیراسته شاهد بودم جو نامساعدی علیه من رو به گسترش بود تا اینکه یک روز در جمع فرماندهان نظامی گفتم ناخشنودی شاهنشاه از چنین مسائلی برایم فوق العاده از رابر است چون من تنها شاهنشاه را فرمانده خود میدانم وکیل به عنوان برادر خود عشق میورزم گفتن این جمله سرنوشت ارتشبد را دگرگون ساخت به این ترتیب که اسدالله علم وزیر دربار در ملاقات کوتاهی به او گفت شاه از بی مبالاتی او از اینکه اینکه شاه را برادر در خود دانسته شدیدا ناخشنود است و خاطرنشان کرد اگر قصد صفا دارد با تقاضای او موافقت خواهد کرد چند روز بعد هم اردشیر زاهدی که سمت وزیر خارجه را داشت به منزله ارتش بود جم تلفن کرد و گفت که شاه میل دارد او را به عنوان سفیر ه ایران در اسپانیا منصوب کند جمع صحبت هایش را با این عبارت به پایان برد که وفاداری من نسبت به شاهنشاه جای چون و چرا ندارد و همواره خود را مرهون الطاف شاهنشاه می دانم ولی هرگز موفق به یافتن پاسخی برای این سوال نشدم که واقعا چه کار خطایی از من سر زده بود.
    در قسمت چهارم این مستند می‌خواهیم در باره تشکیلات ساواک منقل ویلیام سولیوان  بپردازیم
    محمدرضا شاه در سال های نخستین سلطنت چشم ها و گوش های توانمندی نداشت بعد از خروج نیروهای بیگانه از ایران کشمکش های داخلی و درگیری با مصدق او را از فکر تشکیل یک سازمان اطلاعاتی بازداشت تا اینکه  پس از سقوط مصدق کشف یک شبکه وسیع جاسوسی شوروی که تا رده‌های پایین ارتش ایران رسوخ داشت او را به سختی تکان داد این شبکه که به وسیله حزب توده سازمان داده شده بود سدها افسر را تا بالاترین ‌های فرماندهی شامل می‌شد شاه پس از کشف و متلاشی شدن این شبکه به کمک دوستان آمریکایی خود به فکر تشکیل یک سازمان اطلاعاتی مدرن بود و به مقابله با تشکیلات نیرومند kgb و gru که تحت فرمان شوروی در ایران فعالیت می‌کردند پرداخت سازمان سیا در سال ۱۳۳۶ طرح و چارچوب تشکیلاتی یک سازمان اطلاعاتی جدید را به شاه داد و خود در تاسیس و سازماندهی او شرکت کردند تشکیلات که سازمان اطلاعات و امنیت کشور نامیده می‌شد به زودی به نام مخفف او یعنی ساواک شهرت یافت ماموران ساواک ابتدا در آمریکا دوره های آموزشی می دیدند ولی بعدها اسرائیل هم از مراکز آموزشی ساواک بود تعلیماتی که در آمریکا و اسرائیل به ماموران ساواک داده می شد شامل آموزشهای عمومی پلیس و اطلاعاتی تعلیمات ویژه مبارزه با روش های جاسوسی روس ها و کشف جاسوسی الکترونیکی آنها بود تشکیلات ساواک شباهت به سازمان‌های جاسوسی و ضد جاسوسی کشورهای غربی نبود گرچه ما نتوانستیم تعداد واقعی اعضای رسمی و تمام وقت این سازمان را بدانیم اما رقم تخمینی اعضای رسمی ساواک در حدود ۶ هزار نفر بود در زمانی که فعالیت ساواک در اوج خود بود جاسوسان نیمه وقت و مفت خور نیز  بر این تعداد افزوده می شدند اینان کسانی بودند که با استفاده از موقعیت اجتماعی و اعتبار محلی شوند به عنوان چشم و گوش حکومت عمل می کردند.
    در قسمت پنجم مستند خاطرات سعدآباد با نقل قول از علی شهبازی به پرستار ولیعهد می پردازیم در آن زمان رسم بود که تربیت شاهزادگان به مربیان اصیل و با کمالاتی محول شود تا از آنها جانشینان شایسته و دانا به سازند اما برای ولیعهد محمدرضا که مادری شیفته غرب داشت وضعیت وارونه بود فرح دیبا برای رضای پهلوی که میخواست در آینده پادشاه ایران شود پرستاری برگزیده بود به نام مادمازل ژوئل فوبه ایشون یک فرانسوی بودند با رویه ضد ایرانی و دچار عقده های روانی و بسیار پول پرست طوری که دوست پسر او به خاطر بد اخلاقی و بی شخصیتی ایشان را رها کردند و تا مشخص شد که مامور سازمان جاسوسی فرانسه هستند اسلام این زن تعلیم دیده بود برای اینکه رضا را منزوی کنه و اطلاعات مورد نظر کشور رو به دست بیاره وقتی وارد کاخ شد ابتدا به اطرفیان رضا توجه کرد تا ببیند که از کدام یک می تواند استفاده کند او بر فرح تسلط داشت و احمد علی اویسی که شخص نالایق بود در اختیار گرفت و به این ترتیب از از اتفاقات داخل کاخ دربار مطلع می‌شد حتی در بین مستخدمین هم به دنبال افرادی بود که برایش کار کنند و اگر فردی برایش چنین می کرد ترتیب انتقال او را می داد تا خللی در برنامه‌هایش ایجاد نشود هر شب ساعت ۸ بیرون می رفت و دو بسته نیمه شب باز می گشت هیچ کس هم حق نداشت از او سوال کند که کجا بوده یادم هست که یک شب یکی از نگهبانان کاخ ولیعصر که اسماعیل روزبهانی نام داشت متوجه شد که مادمازل تا ساعت ۴ صبح نیومده بر رضا پهلوی تا آن ساعت چند بار بیدار شده و از ترس گیری کرده نگهبان برای اینکه او را آرام کند به اتاق عمل میره وقتی که مادمازل برمیگرده روزبهانی میپرسه تا حالا کجا بودی ولیعهد چند بار بیدار شدن و گریه کردند مادمازل ناراحت میشه و صبح به فرمانده گارد تیمسار هاشمی نژاد تلفن میکنه شب گذشته نگهبان وارد آبدارخانه شده و غذای ولیعهد را خورده و وقتی از او سوال کرد چرا غذا خورده به او توهین کرده
    تیمسار هاشمی نژاد هم بدون اینکه از روزبهانی سوالی کنه دستور انتقال او را داد اما فرمانده مأمورین سرهنگ جهان بینی که از موضوع مطلع بود به ایشان گفت تیمسار اینطور نیست این خانم هرشب ولیعهد رو میزاره و میره کسی هم نمیدونه که به کجا به برای چه کاری میره روزبهانی به او گفته ولیعهد چند مرتبه بیدار شده شما کجا بودی تیمسار هاشمی نژاد هم میگه پس از مدتی روزبهانی را نگهبان نزارید که فرح دیبا و مادمازل او را نبینند.
    قسمت ششم خاطرات سعدآباد تحت عنوان سلطان مقتدر ارائه شده و نقل قول از ویلیام سولیوان می باشد
    ایشون میگن که محمدرضا در سایه هیبت پدری مستبد بزرگ شده بود که شخصاً بر تعلیم و تربیت و نظارت می کرد هنگام تحصیل در سوئیس هم به دقت از آن مراقبت می‌کرد و پس از بازگشت از سوئیس محمدرضا به دانشکده نظام رفت و با درجه افسری وارد خدمت ارتش شد البته ولیعهد جوان پس از فارغ التحصیل شدن از دانشکده افسری تا پایان سلطنت پدرش در بیشتر تشریفات و بازدیدهای رسمی همراه پدرش بود اما باز هم در سایه و مشغول آموختن وظایف آینده خویش بود و از نظر روحیه و شخصیت پدرش تفاوت زیادی داشت و هیچگاه با ایمان و اعتقاد باطنی به دنبال هدف معین این بود در ایام جوانی و اوایل سلطنت بیشتر به دنبال تفریح و عیاشی بود و بیشتر وقت خود را در سالهای پس از جنگ صرف سفر به اروپا و ایالات متحده کرد ورزش های لوکس ویژه اسکی و سوارکاری علاقه‌مند بود و رانندگی و اتومبیل های مسابقه و خلبانی هواپیما را دوست داشت شاه ایران در خارج از ایران به خصوص در جوانی و اوایل سلطنت به هوس بازی و عیاشی شهرت داشت در ۳۷ سال سلطنت محمدرضا ۲ چهره متفاوت و متضاد از او بروز کرد دوباره از ترور جان سالم به در برد و هر بار در برابر کسانی که او را هدف گلوله قرار داده بودن خونسردی از خود نشان داد در برابر نخست وزیر خود محمد مصدق نشان داد که از منش پدرش در موج با دشمنان سیاسی اش بی بهره است و بر اثر روش سخت و خشن تربیتی اش فردی مطیع و بار آمده و جرات اتخاذ تصمیم با اراده و مسئولیت شخصی خود را از دست داده در بازگشت به قدرت پس از کودتای ۳۲ سعی کرد در هیبت یک پادشاه قوی و مثبت ظاهر شود که قلب ها از او انتظار داشتند و تا حدودی هم موفق شد اما از نظر ایشون که در اواخر سلطنت از نزدیک در جریان اعمال و رفتار ایشون یعنی شاه بوده به خصوص در ماه‌های بحرانی آخر هفته ای چند بار ایشان را می‌دیدند و چهره واقعی محمدرضا به کلی با چهره یک سلطان مقتدر که درباریان از او در ذهن داشتند تفاوت داشت به طور خلاصه او زمامداری نبود که توانایی رهبری کشورش را در شرایط بحرانی داشته باشد او در بحران نوعی تزلزل و فقدان اراده و ایمان از خود نشان میداد قسمت هفتم مستند خاطرات سعدآباد تحت عنوان انتلکتوئل از ویلیام شوکراس نقل شده است در ایام گذشته کسب اجازه شرفیابی به حضور شاه کار آسانی نبود کاخ سلطنتی انباشته از درباریان و مقامات رسمی و غیررسمی بود که فرانسویان آنها را زد و بند چی می نامند و متاسفانه در زبان انگلیسی معادل ندارد در آن ایام هر کسی خواهان شرفیابی به حضور شاه بود به دقت کنترل می شد افراد مزبور بیشتر طالب دیدن شا بودند و آن که حرف‌هایشان را به گوشش برسانند شاد دست‌کم در مورد ایرانیان شنونده خوبی شناخته نمی شد  بیگانگان را بهتر تحویل می‌گرفت به هر حال گذشته هیچ فرد ایرانی که به او نظر مشورتی بدهد وجود نداشت همه می‌دانستند که تنها مرجع تصمیم‌گیری شخص شاه است اما در پاییز سال ۵۷ همه چیز تغییر کرد بخش عمده این جماعت گریخته بودند و شاد در جستجوی نظر مشورتی بود و تقریبا هر کسی می توانست با او ملاقات کند اتاقهای انتظار کاخ ممنوعه از ا کسانی شد که هیچ گاه در آن حول و حوش دیده نشده و اجازه ورود نیافته بودند اعضای جبهه ملی گروه مخالفی که شاه سال‌های بعد از کودتا ۳۲ مضمحل کرده پس از آن مورد بی اعتنایی قرار داده بود چپگرایان راستگرایان سلطنت‌طلبان جمهوری‌خواهان دندانپزشکان پزشکان وکلای دادگستری تقریباً هر کسی موفق به دیدار اعلیحضرت همایون شاهنشاهی می شد حتی روشنفکران اجازه ورود یافته بودند شاغل به این اشخاص را تحقیر می‌کرد و درباریان واژه فرانسوی انتلکتوئل معنی روشنفکر در زبان فرانسوی پست را به کار می بردند اما به آنان انتلکتوئل میگفتند هجای اول آن در فارسی به معنای نجاست است شاه هرکسی را که دارای معلومات بود ولی هرچه پهلویها تجسم آن بودن موافقت نمیکرد انتلکتوئل مینامید
    قسمت هشتم خاطرات سعدآباد درباره تاجر اسلحه که از ارتش با تو حسین فردوست نقل شده است نام ارتشبد طوفانیان به علت نقش او در معاملات اسلحه ایران شهرت جهانی یافته بود بیش از مامور منحصر به فرد خرید سلاح از کشورهای مختلف جهانی بود نخستین بار که ارتشبد طوفانیان را دیده یعنی ارتشبد حسین فردوست با ایشان ملاقات کردم در دانشگاه جنگ بود من دانشجوی دانشگاه بودم و او استاد دعوت ای از نیروی هوایی بوده و اصول تاکتیک واحد هوایی و نیز امکانات هواپیماهای جنگی معروف جهان را تدریس می‌کرد او در آن زمان سرهنگ نیروی هوایی بود و معلوماتش درسته خیلی خوبی بود ضمن اینکه تدریس می کرد به کلیه سوالات پاسخ می داد حدس می زنند که ارتش با طوفانیان به علت طی دوره نظامی در آمریکا و آشنایی زیاد با  مستشاران
    نظامی آمریکایی از طریق آنها به محمدرضا معرفی شد و از آن پس خرید های گزاف اسلحه ایران را ترتیب می داد این بود که رئیس ستاد ارتش از طریق متخصصین ستاد فرمانده هان ۳ نیرو تقاضاهایی تهیه می‌کردند و تعداد را به محمدرضا پیشنهاد می دادند و اگر با نوع سلاح موافق بود شرکت کشور تامین کننده هم جزو لیست د نظرش بود که آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها می‌کردند سفارش را تصویب می کرد و تهیه آن را به طوفانیان می‌سپرد در مورد سلاح های سنگین در مسافرتهای محمدرضا با آمریکا و اروپای غربی نمونه ها و طرز کار آنها به وی نشان داده می‌شد و این نوع و تعداد ها را به طوفانیان اطلاع می‌داد و دستور می داد که تهیه شوند طوفانیان فرد بسیار باهوش پرحافظه سریع الانتقال فوق‌العاده مسلط و حرفش و از نظر رفتار خوش برخورد و شوخ مزاج بود شیوه کار او به نحوی بود که همه از او متشکر بودند و به وی علاقه داشتند در دوران طولانی این ماموریت �چکترین نارضایتی در بین فرماندهان نظامی از طوفانیان دیده نشد مسلم است که فروشندگان سلاح به طوفانیان حق الحساب می‌دادند در معاملات بزرگ تا دو درصد و در ارقام کوچک تا ۵% البته طوفانی آن به نحوی عمل نمی‌کرد که محمدرضا حساسیت پیدا کند و ارقام دقیق پورسانت ها را محمدرضا می گفت و او مقداری را به خود طوفانیان می داد و در مورد بقیه مبلغ دستور می داد که به کدام اشخاص و به چه مبلغی پرداخت شود روشن است که در هر معامله محمدرضا نیم درصد به او داده باشد در طول این سال‌ها طوفانیان رقم کلانی به جیب زده است
    قسمت نهم مستند خاطرات سعدآباد که نقل قول است سر آنتونی پار سونز تحت عنوان ملاقات با شاه می باشد ششم مهر ۱۳۵۷ ایشون برای اولین بار پس از بازگشت به تهران به طور خصوصی با شاه ملاقات کردند و از تغییری که در وضع ظاهری و رفتار او به وجود آمده بود وحشت زده شده بودند گویی آب رفته بود رنگ چهره‌اش سر شده و حالت ضعف بر او مستولی شده بود و بر خلاف همیشه خیلی آهسته و بی حال حرکت می کرد چنین به نظر می رسید که به کلی خود را باخته و تحت فشار شدید روحی از پای درآمده است با وجود این شاه آماده بحث و گفتگو درباره مسائل مربوط به بحران داخلی ایران بود برخلاف معمول نظر به عقیده شخصی من را درباره اوضاع کشورش جویا شد پرسید که آیا شما میتوانید با استفاده از نفوذ خود بین ملا های معتدل آنها را برایکنار آمدن با دولت رام کنید ایشان در پاسخ به شاه گفتند که به علت بدگمانی شما نسبت به عوامل انگلستان ما از هرگونه تماس با مقامات روحانی پرهیز کرده ایم چرا که اگر ما در گذشته تماس هایی که شاه امروز انتظار آن را از ما دارند با روحانیون برقرار کرده بودیم مطلب قطعاً به آگاهی ایشان می رسید  ما به سختی لطمه می خورد شاه تبسمی کرد و نظرم را پذیرفت سپس با لحنی شکوه آمیز گفت نمی داند چرا مردم اینطور علیه او برگشته اند و ایشان در پاسخ به شاه گفتند به گمان من یکی از مهمترین عوامل که کمتر مورد توجه قرار گرفته این است که ایران به سر زمینه وعده‌های انجام نیافته مبدل شده و مردم اعتقاد خود را به حرفها و برنامه‌های مقامات دولتی از دست داده‌اند شاه تحلیل ایشان را از از اوضاع به دقت گوش دادند ونظر مخالفی ابراز نداد در پایان این ملاقات شاه سوال غیرمنتظره‌ای را مطرح کرد و گفت آیا دولت انگلستان از او هنوز هم پشتیبانی می کند ایشان با اشاره به مضمون پیام نخست وزیر انگلستان اطمینان های لازم را به او داده است شاه از نتیجه این ملاقات راضی به نظر می رسید غافل از اینکه همه چیز طور دیگری رقم خواهد خورد
    قسمت دهم مستند خاطرات سعدآباد که از از ویلیام شوکراس نقل شده است در مورد جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی به بحث می پردازد صرف نظر از متن امین همه چیز جشن را از پاریس آورده بودند در دشت خشک و مرتفع تخت‌جمشید اردوگاه مرکب از خیمه های گرانبها به وسیله ژان سن دکوراتور فرانسوی برپا شده بود موسسه ژانسن تزیینات داخلی کاخ‌های سلطنتی را انجام داده بود سبک پاریسی کلاسیک ژانسن بسیار با مذاق شاه جور در می اومد آرایشگران تراز اول از سالن های لوکس پاریس به تخت‌جمشید پرواز کردند الیزابت آردن یک نوع کرم صورت تولید کرد که نام آن را فرح گذاشت تا در جعبه های مخصوص به مهمانان هدیه داده شود واکرا یک گیلاس پایه دار کریستال طراحی کرد سرالین جایگاه های مهمانان را از روی سفال های قرن پنجم پیش از میلاد ساخت رابرت هایلند فنجان و نعلبکی هایی ساخت که فقط یک بار مورد مصرف مهمانان قرار می‌گرفت و پرتو یکی از بزرگترین برندهای ملافه و رومیزی فرانسه رومیزی های رسمی و ملافه های مهمانان را تهیه کرد لاون یونیفرم های جدیدی برای کارمندان دربار تهیه کرد که نیم تنه های آن به طرزی شکیل ولی نزن نده با بیش از یک و نیم کیلو متر نخ طلا دوخته شده بود دختر هر یکی از این یونیفرم ها نزدیک به ۵۰۰ ساعت کار لازم داشت غذاهای ضیافت تخت جمشید را اصولاً رستوران ماکسیم تهیه میکرد ولی چندین موسسه عمده فرانسوی و سوئیسی به اون کمک کردن این رستوران یک بشقاب جدید و بسیار عالیه محتوی خاویار و تخم بلدرچین آب پز اختراع کرد که البته چون شاه هیچ وقت خاویار لب نمیزد متاسفانه هیچ کس دیگری هم نمی توانست از آن بخورد این بود که ماکسیم در شب مهمانی چند تره فرنگی مخصوص سوپرا در برابر شاه گذاشت او مشغول خوردن شاد و هر کسی توانست غذای خودش را بخورد تنها غذای ایرانی که در صورت غذا وجود داشت همان خاویار بود مابقی را تقریباً یکسره از فرانسه آورده بودند منوی غذای ضیافت با مرکب سیاه روی صفحات پوست آهو به صورت یک کتاب کوچک با جلد ابریشمی صحافی شده بود برای تازه کردن گلوی مهمانان شراب کهنه فرانسوی می آوردند آنگاه خوراک طاووس به سبک شاهنشاهی با سالاد مخصوص صرف شد به عنوان دسر به شکل حلقه ای که درون آن تمشک انباشته بودند آوردند و در پایان قهوه مکا پس از ضیافت شام عده ای دیگر از تکنسین های فرانسوی نمایش نور و صدا و مراسم آتش بازی برپا کردند هنرمندان فرانسوی در اختراع یونیفرم های اصیل سربازان ایرانی چند قرن پیش همکاری کرده بودند تا بتوانند روز بعد از برابر مهمانان ویژه برم بعد از ظهر فردا مهمانان با در دست داشتن قمقمه های آب یخ و قالیچه‌های جایگاه نشستند و به تماشای رویای ناتمام شاه از تاریخ ایران پرداختند.
    قسمت یازدهم مستند را اشرف پهلوی نقل کرده تحت عنوان عروس ایرانی پس از مذاکرات متعدد درباره تهران و قاهره سرانجام در سال ۱۳۱۷ اعلام شد که محمد رضا با شاهزاده خانم فوزیه خواهر ملک فاروق پادشاه مصر ازدواج خواهد کرد به مجرد آن که ترتیبات لازم داده شد پدرشون از طریق دولت از مجلس شورای ملی خاص که فوزیه را ایرانی بشناسند تا فرزندان اش ایرانی باشند طبق اصل ۳۷ قانون اساسی مانع بزرگی بر سر راه ازدواج محمدرضا و فوزیه بود زیرا این اصل می گفت که ولایت عهد به پسر پادشاه که مادرش ایرانی اصل باشد و شاهزاده باشد می‌رسید با توجه به این مانع قانونی دولتمردانی یکپارچه به فکر چاره افتادند تا راه حلی برای این مشکل بیابند از اینرو قانونی که در آبان سال ۱۳۰۴ به تصویب مجلس رسیده بود دستکاری شد و با فوزیه تابعیت ایرانی دادند قانون جدید در جلسه هشتم آذر ۱۳۱۷ به تصویب مجلس شورای ملی رسید و در آن آمده بود که به والاحضرت فوزیه به موجب فرمان همایونی رضاشاه سفت ایرانی اعطا شود اصلی ازدواج محمدرضا و فوزیه به جز جنبه‌های سیاسی و ایجاد تنش در دربار در میان مردم هم آن چنان با استقبال روبرو نشد به گونه‌ای که در رد و مذمت آن شعرها سرودن در همان روزها جوانی به نام حسین خیرخواه از هنرپیشه گان تئاتر هم راهی زندان شد چرا که همزمان با جشن عروسی محمدرضا در شهر های مختلف نمایشنامه موزیکال مشهدی عباد را به صحنه برده بود که بیتی از یک ترانه آن چنین بود مشتی عباد زن گرفت خرجیش را از من گرفت اسم این اتهام از آن جا مایه می گرفت که  کلانتریهای هر محله مخارج جشن و هدایای عروسی محمد رضا پهلوی را با تهدید و زور از پیش بر آن و مردم آن شهر ها می گرفتند
    قسمت دوازدهم خاطرات سعدآباد اصلاحات ارضی به نقل از حسین فردوست اصلاحات ارضی و نتایجی که غرب انتظار داشت از همان ابتدا در سخنان محمدرضا با حضور دیده می‌شد صریحاً  می‌گفت که با مکانیزه شدن کشاورزی با تعداد کمتر کشاورز محصول بیش از قبل خواهد شد و کشاورزان اضافی به صنایع در حال توسعه روی خواهند آورد  پس از اصلاحات ارضی کشاورزی ایران مکانیزه و تولید بیشتر شد بر اساس این طرح محمدرضا تمام درآمد نفت را صرف پروژه‌های بزرگ و کوچکی کرد که بخش عمده آن به به جیب شرکت‌های آمریکایی انگلیسی و اروپایی رفته بود در حالی که اگر این درآمد کلان در کشاورزی ایران سرمایه‌گذاری می‌شد مسلماً ایران کشوری خودکفا میگردید اصلاحات ارضی برعکس ادعاهای محمدرضا موجب فقیرتر شدن خانواده‌های کشاورز شد به طوری که یک خانواده کشاورز ماهیانه بین ۱۰۰ تا ۱۲۰ تومان داشت بنابراین کشاورزان به سرعت به شهرهای بزرگ روی آوردند و جذب پروژه های ساختمانی شهری شدند در نتیجه معضل شهرنشینی به یک معضل اساسی جامعه ایران بدل شد در سال ۵۵ پس از تحقیقات دفتر ویژه اطلاعات مشخص شد که ظرف ۵ سال دوم میلیون و ۷۰۰ هزار نفر به جمعیت تهران ۵۰۰ هزار نفر به جمعیت مشهد و اصفهان و ۳۰۰ هزار نفر به جمعیت شیراز افزوده شده از آن پس بخش مهمی از درآمد نفتی ایران صرف خرید مواد مصرفی می شد همیشه تعداد زیادی کشتی در بندرعباس در نوبت تخلیه بودند یک بار هیئتی را برای تحقیق فرستادند که ۸۰۰ کشتی در انتظار نوبت را شمارش کردن که برخی از آن‌ها شش ماه در انتظار تخلیه بودند و اکثر اجناس و محموله های فاسد شدنی کشتی ها فاسد شده بودند که ضررش متوجه ایران بود برای صاحب کشتی تفاوتی نمی‌کرد چون او هزینه خود را به نام دموراژ روزانه دریافت می‌کرد و پس از پرداخت دموراژ در موقعیت تخلیه از صاحب کشتی تقاضا می شد که جنس فاسد شده را در دریا تخلیه کند و برای سخت نیست مزد جداگانه پرداخت
    می‌شد نتیجه اصلاحات ارضی توسط محمدرضا تخریب بافت جامع و تبدیل تهران به یک معضل بزرگ اقتصادی و اجتماعی بود
    قسمت سیزدهم خاطرات سعدآباد تحت عنوان ملاقات با انورسادات از ویلیام شوکراس نقش شده است در اسوان شاه به آهستگی از هواپیما خارج شد انورسادات قدم پیشنهاد تا گونه های او را ببوسد به شاه گفت مطمئن باش محمدرضا تو در کشور خودت و در میان ملت خودت و برادرانت ایستاده‌ای چشمان شاه پر از اشک شد انور سادات دوست داشت به شاه خاطرنشان کند نخستین باری که او را دیده بود ضمن یک رژه نظامی در قاهره به مناسبت ازدواج محمدرضا با شاهزاده خانم فوزیه بوده است سادات با خنده می گفت شما در جایگاه مخصوص ایستاده بودی و من در صف رشته دهندگان از برابر تا نگذشتم فاصله بین ما دو نفر به ظاهر بسیار کم ولی در باطن زیاد بود از اواسط دهه هفتاد شاه کمک‌های مالی هنگفتی به مصر کرد پس از سفر رسمی که سادات و همسرش در ۱۹۷۶ به ایران کردند همسر سادات و فرح با یکدیگر دوست شدند در این سفر جهان سادات تحت تاثیر پیشرفت‌های ایران قرار گرفت اما بعداً گفت که از ولخرجی های نامعقول در دربار ایران وحشت زده شده است یکی از مقامات بلندپایه دولت ضیافتی به افتخار انور سادات و همسرش به پاک کرده بود به نظر همسر سادات در این ضیافت پلکان خانه این شخص از بلور ساخته شده بود چندین کیلو خاویار روی میزهای باخت نهادند به شاخه ها و تنه درختان میوه های مختلف آویخته بودند چندین دست ارکست به نوازندگی مشغول بودند و همواره ها آب می پاشیدند و بشقاب‌ها از طلای ناب بودند او هیچگاه در سراسر دنیا چنین افراط کاری هایی ندیده بود وقتی که ضیافت را ترک کردند به شوهرش گفت احساس می‌کنم در این کشور انقلابی روی خواهد داد گفته بود می‌خواهد به شاه هشدار دهد ولی انورسادات قدغن کرد که چنین کاری کند از آن اتفاق تنها سه سال می گذشت و حالا پیش بینی جهان سادات به حقیقت پیوسته بود
    قسمت چهاردهم خاطرات سعدآباد عرض محرمانه علی شهبازی از محافظان مخصوص شاه در کتاب خاطرات خود می‌نویسد درست مدتی پس از بازگشت از لندن بود که یک روز به تیمسار اویسی فرمانده گارد گفتم اگر اجازه دهید می خواهم نیم ساعت وقت شما را بگیرم گفت مانعی ندارد اول از مسافرت و کلاس سوالاتی کرد که چطور بود مفید بود یا نه و حتماً می خواهید در مورد کلاس صحبت کنید گفتم موضوع از این مسائل هم بسیار مهمتر است گفتم تیمسار درکلاس حفاظت از دهان فرمانده و رئیس مدرسه شنیدم که آقای علم وزیر دربار از جنگ جهانی دوم تا به حال جاسوسی انگلیس هارا می کند فرمانده گارد با شنیدن این جمله برافروخته شد و شروع به ناسزا گفتن کرد من ناامید و سرخورده از دفتر فرمانده گارد خارج شدم اما همیشه دنبال فرصت می‌گشت م هر طور شده موضوع را به شاه بگویم بالاخره یک روز که در کاخ نیاوران پشت نرده نگهبان بودم دیدم که شاه پیاده از منزل به طرف من دفتر میرود به من که رسید احترام کردم و گفتم که علی حضرت من یک عرض محرمانه دارم گفت بگو گفتم در کلاس حفاظت در لندن گفت می دانم می خواستند تو را استخدام کنند خیلی دلخور هستم که قبول نکرده ای اما خیلی از تو تعریف کردند گفتم قربان موضوع چیز دیگری است آقای علم با سازمان جاسوسی انگلیس کار می‌کند گفت می دانم تو کاری نداشته باش تا به موقعش حالم خوب شد و تسلی  پیدا کردم حالا میخواستم به فرمانده گارد بگویم تو برو و از شاه درباره جاسوس بودن اعلم بپرس اما به خاطر آوردم پژوهش‌ها گفته بودم این عرض محرمانه است قسمت پانزدهم مستند ارثیه پدری که از مجله تایم نقل شده است مجله تایم در شماره ۱۵۱ خود می‌نویسد خانواده سلطنتی و بنیاد پهلوی که شاه در سال ۱۹۵۸ آن را تاسیس کرد صدها شرکت بازرگانی بانک و کارخانه را در ایران اداره می کند این بنیاد سالانه بیش از ۴۰ میلیون دلار کمک مالی دریافت می‌کند و محل مناسب و امنی برای زد و بند و فرار از مالیات اعضای خانواده سلطنتی است بنیاد پهلوی در ۲۰۷ شرکت سهم دارد که عمده ترین آنها هشت شرکت معدنی ۱۰شرکت سیمانی و۱۷ بانک و شرکت‌های بیمه ۲۵ هتل و کازینو ۲۵ شرکت ساختمان فلز ۲۵ واحد کشاورزی تجاری و ۴۵ شرکت ساختمانی است
    به نوشته نیویورک تایمز بنیاد پهلوی به عنوان فعالیت های خیریه و به‌نفع عامه سه منبع مهم برای بهره برداری بود منبع پولی برای خانواده پهلوی منبع اعمال نفوذ در بخش های مهم اقتصادی کشور منبع پاداش به حامیان رژیم بنیاد پهلوی مدعی بود که درآمدهای آن صرف امور خیریه می‌شود ولی به استناد گزارش سری ژوئن ۱۹۷۲ سفارت آمریکا در تهران رزمی در حدود ۴۰ درصد بنیاد به اعضای خانواده سلطنتی می‌رسید مجموعه استراحتگاه های مجلل شاه و خانواده اش در لندن سوئیس نیویورک و فرانسه در کنار جزیره‌ای در سیشل وزمین مرغوبی در بورلی هیلز تنها بخشی از دارایی‌های شاه ایران در خارج به حساب می‌آمد روزنامه نیویورک تایمز ۱۹۷۹ با استناد به گفته منابع بانکی فاش کرد که فقط اوراق‌بهادار متعلق به شاه بیش از یک میلیارد دلار قیمت دارد و همچنین مبلغی بین ۲ تا ۴ میلیارد دلار تنها در طول دو سال اخیر از سوی خانواده سلطنتی ایران به آمریکا منتقل شده است
    قسمت شانزدهم مستند تحت عنوان دیدار با استالین که از ارتش با تحسین فردوس نقل شده است یکی از موارد مهم کنفرانس تهران خروج نیروهای متفقین از ایران ۶ ماه پس از خاتمه جنگ بود در جریان کنفرانس تهران چرچیل و روزولت به دیدن محمدرضا نیامدن و محمدرضا با اجبار آنها را در همان سفارت شوروی ملاقات کرد ولی استالین شخصاً به دیدار محمدرضا رفت ماجرا از این قرار است احمد علی سپهر ملقب به دور خود دوله از افرادی بود که سال‌های نخست محمد رضا رول مهمی در زندگی سیاسی او بازی کرد ولی برای مدت کوتاهی مقارن با کنفرانس تهران سپه به من تلفن زد و گفت کار لازم دارم منزل سپهر در پیچش میلان قرار داشت و ساختمان کنه ولی مجلل و وسیعی داشت به محض ورود به من گفت که از دیشب تا کنون با سفارت روسیه در تماس بودم و به سفارت رفته و از طرفی خواهش کردم به سال این بگوید ایشان دیداری با شاد داشته باشند زیرا حال که نه چرچیل و نه روز ولت به دیدن او نمی آیند اگر ایشان بروند اثر فوق العاده ای بر روی خواهند داشت سفیر مطلب را به استالین اطلاع داده و اصطلاحی نپذیرفت که فردا به دیدار شاه برود با سرعت مطالب سپهر را به محمدرضا انتقال دادم و فوق العاده خوشحال شد و گفت این مهمترین ملاقات من است سپس دستورات لازم را به فرمانده گارد داد پذیرایی به بهترین نحو در درون ساختمان کاخ مرمر انجام شد و طرفین از این ملاقات برداشت خوبی داشتند محمدرضا همیشه این محبت استالین را به خاطر داشت اما این ملاقات اثری در خروج به موقع نیروهای شوروی از ایران نداشت پس از اتمام جنگ ارتش بریتانیا طبق توافق ایران را ترک کرد اما نیروهای نظامی ارتش سرخ شوروی همچنان در ایران باقی ماند و از اجرای توافق امتناع کردند
    قسمت آخر این مستند تحت عنوان شاه شاهان از ویلیام سولیوان نقش شده است یکی از جالبترین بازدیدهای ایشون از تاسیسات نظامی ایران حضور در مانوری نظامی در نزدیکی شهر طبس بود به اتفاق گروهی از افسران ارشد ایرانی با یک هواپیمای ترابری نیروی هوایی ایران به سوی محل مانور حرکت کردند دقایقی بعد هواپیمای دیگری در آسمان ظاهر شد و چند کامیون سربسته با چراغ های روشن در مسیر آن توقف کردند و هواپیمای دوم به زمین نشست به مرز خروج از هواپیما پیاده به طرف صفحه مستقبلین به راه افتاد و بدون توجه به احترامات نظامی مستقیماً به طرف من اومد و دست مرا فشرد و سپس همراه او به سمت جایگاهی که برای نشستن به تماشای نمایش ساخته شده بود حرکت کردم شاه از من دعوت کرد تا شروع برنامه در داخل تریلر استراحت کنم در داخل تریلر شاه یقه بسته خود را باز کرد و بدون تکلف شروع به گفتگو درباره مسائل مختلف کرد کمی بعد با زدن به پشت در تریلر به شاه اطلاعات دادند که هواپیماها نزدیک می شوند و نمایش هوایی به زودی آغاز خواهد شد صحنه ای را که هرگز فراموش نمی کنند این بود که شاید در یک لحظه از جای خود برخاست و لباسش را مرتب کرد و ناگهان تغییر قیافه داد در یک چشم به هم زدن از صورت میزبان بی تکلف ومهربان و متبسم به صورت یک سلطان مستبد با قیافه‌ای خشک و آهنین در آمد و این تغییر قیافه را با چند حرکت ساده انجام داد به نظر ایشون تجزیه و تحلیل روانی این صحنه کوچک تصویر روشنی از ضعف‌های درونی شاه را به دست می دهد او قلبم و در زندگی خصوصی خود تشریفات را دوست نداشت ولی با تمرین های سختی که از کودکی برای ایفای نقش شاه شاهان فرا گرفته بود تصور می کرد که بدون این تشریفات نمی‌تواند در نقشه یک پادشاه مقتدر ظاهر شود به عبارت دیگر او ضعف‌های درونی خود را با زرق و برق و تشریفات ظاهری می پوشاند.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

۲ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۴:۱۹ بعد از ظهر۸۴۰ بازدید