نقد و بررسی کتاب «انقلاب علمی؛ حلقه گم شده تمدن مسلمانان در سیر تحول علم تجربی»
عبدالله فرهی: سیطره متون آموزشی است که راه شک و هرگونه انتقاد را بسته است و ضربه بسیار بزرگی به علم و دانش زده است
به گزارش خبرگزاری مهر، یازدهمین نشست از مجموعه نشستهای فرهنگ و دانشگاه، با نقد و بررسی کتاب «انقلاب علمی؛ حلقه گم شده تمدن مسلمانان در سیر تحول علم تجربی» دیروز دوشنبه یازدهم آذرماه به همت پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی و با همکاری موسسه خانه کتاب در سالن سرای کتاب برگزار شد. این نشست با حضور عبدالرسول عمادی، امیر محمد گمینی، عبدالله فرهی (مولف کتاب) و با مدیریت رضا ماحوزی برگزار شد.
در ابتدای این نشست رضا ماحوزی بیان داشت: درباره وجود یا عدم وجود علم تجربی در ایران قدیم یعنی قبل از دوره ناصری چند رویکرد داریم که دو تا از آنها برجستهتر است؛ یکی قائل است که اساساً تا پیش از این دوره علم تجربی نداشتیم و بنابراین آن چیزیی که در نوشتههای برخی از بزرگان مانند زرین کوب و دیگران مبنیبر عصر طلایی جهان اسلام یعنی دوره سامانیان و آل بویه آمده، ناظر بر یک جنبش فکری اجتماعی و سیاسی و فلسفی است و نه جنبش علمی تجربی. به این معنا گویی ما هیچگاه علم تجربی نداشتهایم.
وی افزود: رویکرد دیگر این است که علم تجربیای که در دوران پیش از مدرن در ایران یا در جهان اسلام رایج بوده هم معنی یا هم سبک با علم جدیدی که دانشمندان امروزی و جدید در غرب مدرن بدان اهتمام دارند، نیست. به این معنا، نباید در بازخوانی علم تجربی در دنیای قدیم این سرزمین، آن علوم را همسنخ علوم تجربی مدرن غرب دانست و از گفتگوی آنها سخن گفت.
به گفته ماحوزی: در هر این دو گفتمان، زمینهای برای طرح علم تجربی قدیم در دنیای جدید وجود ندارد و گویی به فرض وجود، باید یافتههای دانشمندان قدیم را در موزه گذاشت و علوم تجربی جدید را با اشتهای زیاد وارد کرد و منش و روش دانشمندان جدید را تقلید کرد. این در حالی است که اگر به برخی از ملاحظات رقیب، مثلاً به گفتههای ابوالحسن فروغی رئیس دارالمعلمین در ۱۳۰۵ توجه کنیم زمانی که وی در اقتراح معروف تعلیم ابتدایی یا تعلیم عالیه؟ شرکت کرد و دیدگاههای خود را نگاشت، توجه کنیم میبینیم او به صورت خیلی جدی تاکید میکند که کلیت دو ادعای فوق و انکار علم تجربی و یا عدم همسنخی علوم تجربی قدیم و جدید، ریشه در توطئهای شرقشناسانه دارد. به گفته وی حتی اینکه تعلیم ابتدایی را بر تعلیم عالیه مقدم بداریم به این معنا که مقدمات نیل به علوم و فرهنگ و تمدن غربی را از نقطه صفر آغاز کنیم، از همین ایده و چارچوب تغذیه میشود. لذا فروغی هشدار میدهد که شرق شناسان اروپایی این فکر را در ذهن ما نهادینه کردهاند که ما از اول چیزی نداشتیم و بنابراین اگر میخواهیم دنیای جدید را بفهمیم باید از ابتدا آغاز کنیم و آغازین نقطه، تعلیم ابتدایی است. این در حالی است که ما دانشمندان متعددی داشتیم که داشتههای علمی آنها حتی میتواند نقایص دنیای جدید را هم برطرف کند.
در ادامه عبدالله فرهی مؤلف کتاب با اشاره به اینکه این کتاب حاصل پژوهشهایی است که در دوران تحصیل دکتری داشته است گفت: قصد من در این کتاب به هیج وجه تنها بیان آن چیزی که در گذشته اتفاق افتاده نبوده است. بلکه هدف ایجاد یک گفتمان برای اندیشیدن و رونق گفتگو بوده است. زمانی در همان قرونی که در کتاب مورد بحث قرار گرفته است، ردیههای بسیاری را از جانب علما مشاهده میکنیم که در نوع خود بسیار آموزنده و محل تأمل است.
وی افزود: شکوکی که رازی مینویسد بسیار جالب است و یکی از نیازهای الان جامعه علمی ما شک است. شک باید در جامعه زنده شود تا هر چیزی را به صورت یقینی نپذیریم. یکی از بحثهایی که در این کتاب محوریت دارد سیطره متون آموزشی است که راه شک و هرگونه انتقاد را بسته است و ضربه بسیار بزرگی به علم و دانش زده است. در حالیکه اگر به همان شک فلسفیای که رازی طرح کرده است توجه میکردیم، وضعیت علم در جامعه ما به این صورت نبود.
عضو هیئت علمی دانشگاه مذاهب اسلامی تأکید کرد: آزادی اندیشه با سیطره بعضی از اندیشمندان بسته شد؛ همانهایی که راه را بر شکاکان و فیلسوفان بستند و انسداد فکر را موجب شدند.
به گفته فرهی: جاهایی در تمدن اسلامی میتوانستیم محصولات این تمدن را داشته باشیم اما ضعف و فترت در تلاشها در نهایت به تولیدات علمی بیشتر و تولد یک انقلاب علمی تجربی و شکاندن پارادایم علمی غربی (یونانی) منجر نشد.
وی با بیان اینکه الگوی من در این کتاب ساختار انقلابات علمی تامس کون بوده است گفت: ما انقلاب علمیای که بتواند پارادایم غالب را بشکند و پارادایم جدیدی را جایگزین کند نداشتیم یا اینکه نتوانستیم اصول موضوعهای که یک دانشمند غربی با آن علمورزی میکند را از بین ببریم. همچنین درباره فنون و تبدیل شدن آنها به علوم نیز توفیق چندانی نداشتیم.
دیگر سخنران این نشست عبدالرسول عمادی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود که با بیان اینکه عنوان کتاب با محتوای آن سازگاری ندارد سخن خود را آغاز کرد وگفت: این محتوا از منطق انقلاب علمی کوهن چندان تبعیت نمیکند. هرچند که مؤلف اثر جامعی را گردآوری کرده است اما اگر میخواست این عنوان، عنوانی برای محتوای کتاب باشد میبایست ابتدا انقلاب علمی در یک فصل بیان میشد و شواهد آن در یک چارچوب ارئه میگردید تا نشان دهد بر اساس شواهد، حرکت به سمت انقلاب علمی کجا صورت گرفته است. اما متأسفانه اینچنین سیری در کتاب مشاهده نمیشود.
وی در ادامه با طرح این پرسش که اما انقلاب علمی چه زمانی اتفاق میافتد؟ گفت: اگر انقلاب را یک دیگ زودپز در نظر بگیریم اتفاقاتی در آن دیگ میافتد تا به انفجار برسد اما چه زمانی این دیگ منفجر خواهد شد؟ درواقع زمانی که دیواره نتواند پاسخگوی فعل و انفعالات درون دیگ باشد. اولاً انقلاب یک امر پیش بینی نشده است و همچنین در مدل انقلاب علمی کوهن اگر چارچوب را همان دیواره دیگ در نظر بگیرید تا زمانی که این چارچوب میتواند به پرسشها پاسخ دهد پارادایم سرجای خودش باقی است و انقلابی رخ نخواهد داد.
وی افزود: با توجه به ادعای کتاب باید منطق انقلاب علمی در سراسر کتاب لحاظ میشد و مخاطب آن را حس میکرد و مطالب جمع آوری شده باید منطقیتر در کنار هم چیده میشدند. باید یادآور شوم که انقلاب علمی حلقه گم شدهای نیست که الآن ما به دنبال آن بگردیم، بلکه اصلاً این انقلاب شکل نگرفته است. چون کارهایی که در آن چهار قرن انجام شده است به انقلاب منجر نشد. چرا که انقلاب در شرایطی خاص رخ میدهد. از جمله اینکه باید یک عزم جدی وجود داشته باشد.
عمادی یادآور شد: حتی دانشمندانی که در بازه مورد بحث کتاب شکوکی را مطرح میکنند نمیتوانند آنها را با جدیت بیان کنند. یعنی عزم جدی برای درگیری با پارادایم ارسطویی که پارادایم غالب بوده در آن زمان وجود نداشته است. چون اصلاً آنها درصدد انقلاب نیستند بلکه چارچوب نظری ارسطو را پذیرفتهاند و این چارچوب پاسخگوی پرسشهای آنها است. یا وقتی که رازی و دیگران شکوکی را مطرح میکنند در آن چارچوب پاسخ داده میشود بنابراین هیچ گونه ارادهای برای انقلاب وجود ندارد.
وی در ادامه تصریح کرد: انقلاب یک امر ناگزیر است و امری نیست که افسوس بخوریم که چرا نمیشود.
عمادی در پایان خطاب به مؤلف کتاب یادآور شد: گویا شما انقلاب علمی را یک امر قابل مدیریت میدانید و معتقدید اگر در آن چهار قرن جوری دیگر عمل میشد نتیجه چیز دیگری میشد. در کل کتاب تمایزات جدی با انقلاب علمی تامس کوهن دارد و کتاب با این آرایش رسایی چندانی ندارد.
در ادامه این نشست امیر محمد گمینی عضو هیئت علمی پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران گفت: با طرح این پرسش که آیا این کتاب چیزی به ادبیات تاریخ علم اضافه کرده است؟ به سراغ این کتاب رفتم. پرسش اصلی این کتاب این است که چرا انقلاب علمی در تمدن اسلامی روی نداده است؟ ما در کتاب بعد از مقدمه به فصلی درباره بابل و … میرسیم پرسش این است که چرا باید این مطلب و مطالب مشابه که ارتباطی با پرسش کتاب ندارند، طرح شوند؟ متأسفانه نویسنده دلایل آن را بیان نمیکند و خواننده با حجم عظیمی از مطالب پراکنده و بیارتباط با پرسش اصلی مواجه است.
وی افزود: کتاب با یک پرسش آغاز شده است اما نخ تسبیحی که بتواند مطالب مطرح شده در آن را به هم مرتبط کند وجود ندارد و نویسنده هم حضور ندارد تا اینکه به فصل نتیجهگیری میرسد. اتفاق دیگر در این کتاب این است که مطالب نسنجیده مطرح شده اند. مثلا در صفحه ۵۸ وقتی دارد از مفهوم طبیعت و فلسفه طبیعت میگوید به یکباره به نگرش انسان غربی درباره طبیعت در عصر امروزی میرسد که اصلاً ربطی به محتوای این کتاب ندارد یا لااقل ارتباط آن بیان نشده است.
گمینی یادآور شد: یا در صفحه ۶۹ زمانی که درباره صابئیان بحث میشود معلوم نیست که این بحث برای چه آمده است. یا اینکه نمیفهمیم که چرا باید دیدگاه و نظریات فلاسفه را درباره ارض، سماوات، قیامت و… بخوانیم. یا وقتی به سراغ مسائل نجوم و بطلمیوس در صفحه ۱۰۸ میرود علیرغم اهمیت این بحث تنها یک صفحه به نجوم پرداخته شده است و آنهم نیمی از آن به شهرستانی اختصاص یافته است.
به گفته گمینی: نویسنده هیچ تلاشی نمیکند که مطالب را به صورت پخته در اختیار مخاطب قرار بدهد. نویسنده توانسته است از برخی از منابع خوب استفاده کند اما از خیلی از منابع هم غافل مانده است. سنتگراها با تمام ادعایی که در فلسفه علم دارند اما کارهایشان دقیق نیست و نویسنده زیاد به آنها پرداخته است. از مقالات و پژوهشهای داخلی هم در این کتاب چندان استفادهای نشده است. مضاف بر آنکه برخی از منابع هم چندان معتبر نیستند.
وی یادآور شد: نکته دیگر افتادن در ورطه غلط ناسیونالیستی است که تمام علم و دانش را ایرانیان داشتند و اسکندر آنها را دزدید و به اروپا برد. باید حواسمان باشد که حتی تاریخ علم مسلمانان را هم غربیها نوشتند و لذا نباید در این دام بیفتیم. اما برکنار از همه اینها، پرسشی که در این کتاب مطرح شده است اساساً غلط است و در نهایت پاسخی هم به آن داده نمیشود. چون ما نمیتوانیم بپرسیم چرا چیزی اتفاق نیفتاده است بلکه میتوانیم بپرسیم چرا اتفاق افتاده است. میتوانیم بپرسیم که چرا انقلاب علمی در غرب رخ داده است.
گمینی در پایان با اشاره به بخش نتیجهگیری کتاب گفت: شاید بتوان گفت بخش نتیجهگیری تنها جایی است که میتواند مورد توجه قرار بگیرد و کتاب تازه از این قسمت آغاز میشود. نکته مهم و مثبت دیگر این کتاب گستره منابع و زحمت بسیار فراوانی است که مؤلف کشیده شده است و باید آن را ارج گذاشت.
منبع: خبرگزاری مهر