*مریم عزیزیانذ دانشجوی دکتی تاریخ اسلام،دانشگاه تهران
(به تـصویر صـفحه مـراجعه شود) *جمعیت اخوان المسلمین مصر،ظهور یک جنبش تودهای اسلامی(8291-2491)
*نوشتهی:برونیار لیا
*ترجمهی:عـبد اللّه فرهی
*تهران،پژوهشکده تاریخ اسلام،چاپ اول،8831،تعداد صفحات:273
یکی از مهمترین جنبشهای اسلامی کـه تأثیرات شگرفی بر مـصر و چـندین کشور اسلامی دیگر نهاد،«اخوان المسلمین»است.دیدگاه سنتی، شکلیابی این سازمان را بازتاب شرایط اجتماعی،سیاسی و اقتصادی میدانست که بر جامعهی مصر آن زمان حکمفرما بود که از،جمله آنها میتوان بـه گسترش نفوذ استعمار در کشورهای اسلامی،اوضاع نامساعد اقتصادی،تبعیضهای موجود در جامعه و رواج تفکر جدایی دین از سیاست(سکولاریسم)در میان روشنفکران و آهنگ احساسات ملیگرایانه برای اصلاح این کشور در دوران اختناق بعد از انقلاب 9191 مصر بر ضـد انـگلیس اشاره کرد؛این در حالی است که نویسنده این کتاب علت اصلی شکلگیری اخوان المسلمین در دههی 0391 را نه خودنمایی تجاوزکارانهی سنتگرایی مذهبی بلکه برآمدن سیاستورزی تودهای مدرن در مصر عنوان میکند؛اما شـایان ذکـر است که وی عوامل فوق الذکر را نیز بیتأثیر نمیداند و آنها را در تسریع و گسترش جنبش مؤثر میداند.اهداف این سازمان از یک سو بر ایجاد تحول در اعتقادات اسلامی مسلمانان و بالاخص مصریان از حالتی ایـستا و بـیتحرک به سمت پویای و حاکمیت تعالیم شریعت بر زندگی اجتماعی و سیاسی مصر و از سوی دیگر بر یگانگی مسلمانان در برابر استعمارگران غرب،که کشورهای اسلامی را مورد تجاوز قرار داده بودند،دور میزد.شـکی نـیست کـه جنبش اخوان المسلمین از مهمترین حـرکتهای اسـلامی تـاریخ معاصر در دنیای اسلام است و تقریبا حدود هشتاد سال گذشته،تأثیرات شگرفی در حوادث منطقه خاورمیانه و جهان اسلام و عرب داشته و هنوز نیز دارد. چـنانکه مـیدانیم هـسته تشکیلاتی اخوان المسلمین در سال 8291 در شهر اسماعیلیه به وجـود آمـد،اما کمتر از دو دهه افکار و اندیشههای حسن البنّاء و حزبش از مرزهای مصر گذشت و شعاع تأثیر فکری و سازمانی این جنبش از جاکارتا تـا ربـاط امـتداد پیدا کرد.
بر این اساس پرداختن به این جنبش،چـگونگی تشکیل آن،بررسی اهداف و برنامههای این سازمان و همچنین عملکرد این سازمان حائز اهمیت به شمار میرود.کتاب آقای بـرونیار لیـا نـیز در همین راستا و البته با رویکردی متفاوت از کارهای قبلی که در این حـوزه انـجام شده،صورت گرفته است. در این نوشتار سعی بر این است که به معرفی این اثر پرداخـته و تـا حـد امکان (تا آنجایی که در توان نویسنده است)در لابلای معرفی آن نیز انتقاداتی کـه بـه ایـن اثر وارد است،نیز آورده شود.
لیا مورخ نروژی متولد 41 ژوئیه 6691 میباشد که دکـترای خـود را در تـاریخ معاصر خاورمیانه شرق در دانشگاه اسلو گرفته است.وی به عنوان یکی از متخصصان مهم نروژی در حـوزه تـروریسم و القاعده است و در این زمینه بحث و گفتگوهای زیادی با رسانهها نروژی و بین المللی داشـته اسـت. لازم بـه ذکر است که لیا پژوهشگر مؤسسه پژوهشی وزارت دفاع نروژ (ffi) است.همچنین وی در مؤسسه مطالعات شـرقی و اروپای شـرقی دانشگاه اسلو نیز تدریس میکند.از جمله آثار وی میتوان به کتابهای:جهانی شدن و آیـنده تـروریسم:طـرحها و پیشبینیها(5002 م.)،نیروی پلیس بدون دولت:تاریخ نیروهای امنیتی فلسطین در نوار غربی فلسطین و شهر غزه (6002 م.)،تشکیل پلیـس عـرفات:سیاستهای حمایتی پلیس بین الملل در سرزمین فلسطین پس از پیمان اسلو(7002 م.)و معمار جهاد جـهانی:زنـدگی نـامه استراتژیست القاعده،ابو مصعب سوری(8002 م.)اشاره کرد.شایان ذکر است که آقای لیا کتاب«جـمعیت اخـوان المـسلمین مصر»را در سال 8991 م.به رشتهی تحریر درآورده است و قریب ده سال پس از انتشار این کـتاب،آقـای عبد اللّه فرهی در سال 8831 آن را به زبان فارسی ترجمه کرده و در اختیار علاقهمندان به این حوزه قرار گرفته اسـت.
عـاملی که قابلتوجه و قابل تأمل است،اینست که اکثر محققان و پژوهشگران این حـوزه(جـنبش)،سالهایی چند را در کشور مصر سپری کردهاند کـه ایـن عـامل بار علمی و تحقیقی این پژوهشها را دوچندان مـیکند.نـویسنده کتاب در قسمت پیشینهی تحقیق وقتی که به بررسی آثار محققان این حوزه مـیپردازد بـه این مهم اشاره کرده اسـت.بـه عنوان مـثال وقـتی از اثـر هیورثدان،نویسنده اولین اثر غربی راجـع بـه اخوان المسلمین، سخن میراند میگوید«...بیش از بیست سال در مصر زندگی کرد..»کـه ایـن نکتهی مثبت در مورد دیگر نویسندگان نـیز دیده میشود.
جستجوهای نـگارنده در ایـن زمینه که میزان تسلط آقـای لیـا به زبان عربی چقدر بوده به نتیجهای منجر نشد؛اما شایان ذکر اسـت کـه آقایان اسحاق موسی حسینی و ریـچارد مـیچل کـه اثرشان از کتابهای مـهم و مـستند درباره جنبش اخوان المـسلمین مـیباشد،به زبان عربی مسلط بودهاند.
این کتاب سیصد و هفتاد و دو صفحهای(273)از سه بـخش بـا عنوانهای بخش اول:پیدایش جمعیت(8291-1391)،بخش دوم:از جـماعت تـا جنبش(1391-6391)و بـخش سـوم:بـرآمدن یک جنبش تودهای (6391-2491)تـشکیل شده که هر بخش نیز به بند یا فصلهایی چند نیز تقسیم شده است.عـلاوه بـر موارد فوق این کتاب از قسمت«سـخن مـترجم»، مـقدمه(نـوشته دکـتر حمید احمدی)،پیـشگفتار جـمال البنا(برادر حسن البنا)، دیباچه مؤلف،پیشینه تحقیق،نتیجهگیری،واژهنامه عربی،پیوستها،منابع و نمایه بهره مـیبرد.نـاگفته نـماند که در این کتاب پینوشتهای هر بخش بـعد از هـر بـخش آمـده کـه ایـن نیز از محسنات کتاب است؛چرا که امکان دستیابی خواننده را به مراجع آسانتر میکند.
مترجم در قسمت سخن مترچم به صورت گذرا به شرایط سیاسی حاکم قبل از روی کـار آمدن جریانهای اسلامگرا اشارده کرده که جای قدردانی دارد؛چرا که نویسنده در این کتاب اصلا به این موضوع نپرداخته و بحث را در مورد چگونگی پیدایش جمعیت اخوان و پیشینه این سازمان آغاز کرده و از ایـن مـهم غفلت کرده است.چنانکه مترجم میآورد:«برای فهم هرچه بهتر گروههای اسلامگرا و ارائهی تصویری درست از آنها،به ناچار بایستی به ریشههای این جریان و چگونگی شکلگیری این گروهها در گذشته نـگریست.
قـدرت امپراتوری عثمانی پس از قرن هفدهم کمکم رو به زوال نهاد. با نفوذ کشورهای غربی با شعارهای قومی و مقاصد استعماری در بین ملل مسلمان کمکم ایدئولوژیهای ناسیونالیستی رقـیبی ظـهور یافتند که هویت نژادی-زبـانی داشـتند.ولی نخبگان ناسیونالیست عرب،توانایی ارائهی یک برنامه ایدئولوژیک برای استقرار یک حکومت قانونی نداشتند. از طرف دیگر شکست سال 6791 م.عرب از اسرائیل واز بین رفتن شخصیت کـاریزماتیکی نـاصر و به دنبال آن مرگ نـاصر در سـال 0791 م.، به افول اندیشهی پان عربیسم منجر شد و در این شرایط زمینه برای رشد و توسعهی ایدئولوژیهای رقیب فراهم گشت.از جمله این ایدئولوژیها، بنیادگرایی اسلامی است که ریشههای این جریان را باید در اوایل قرن بـیستم بـه ویژه جنبش اخوان المسلمین به رهبری حسن البنا جستجو نمود.» در هر صورت بایستی اذعان کرد که سخن مترجم و مقدمهای که به قلم دکتر حمید احمدی استاد علوم سیاسی دانشگاه تـهران نـوشته شده، آگـاهیهای مختصر و مفیدی درباره این کتاب به دست میدهد که خواندن آن برای علاقهمندان این کتاب،ضروری بـه نظر میرسد.
نویسنده این کتاب از چهارچوب نظری در نوشتن این اثر بـهره بـرده اسـت که این کتاب را با سایر کتابهای منتشر شده در این حوزه،متمایز میکند چنانکه دکتر حمید احمدی در مـقدمهای کـه بر این کتاب نوشته،آورده است:«نویسنده میگوید نوشتههای مربوط به اخوان المسلمین،ایـن گـروه بـهطور خاص و بنیادگرایی اسلامی در مصر بهطور عام را«خودنمایی تجاوزکارانه سنتگرایی اسلامی»میدانند.اینگونه نگاه که بـیش از هرجا در اثر کلاسیک ریچارد میچل درباره اخوان بروز یافته از سوی نویسنده به نـقد کشیده شده است.او بـر آنـ است که نظریه«سیاست تودهای یا عوامگرایی»بهتر از دیدگاه رایج قادر به تبیین اخوان المسلمین است.به نظر وی اخوان المسلمین بیش از سایر احزاب و جنبشهای سیاسی مصر،خواستههای اقتصادی،اجتماعی و تمایل بـه تجدید حیات کلی دینی را درک میکرد.»
با توجه به گفتههای آقای لیا و چنانکه از عنوان کتابش برمیآید عمده مطالب کتاب وی سالهای(8291-2491)را دربرمیگیرد،پس بایستی گفت که کتاب وی ذیلی بر کتاب آقای میچل بوده اسـت.
نـویسنده در همین قسمت پیشاپیش محدودیتهای اثر خود را تیتروار به شرح زیر ذکر میکند که شایسته تقدیر است.1)در این پژوهش به تحلیل جامعی از همهی ابعاد ایدئولوژی جمعیت اخوان المسلمین پرداخته نمیشود و سـپس دلایـلی ذکر میشود که مهمترین آنها این است:«بخش مهمی از اندیشههای سیاسی و مذهبی حسن البنا که بعدا به درون ایدئولوژی رسمی جمعیت رسوخ کرد،در دههی 0491 نوشته و منتشر شدهاند،لذا خارج از دورهـ مـطالعاتی ما قرار دارند.»به نظر نگارنده،آقای لیا با مصداقی که اصلا در میان اهل فن و جامعهی علمی پذیرفتنی نیست،دلیل اهمال خود را در این زمینه به صورت بسیار مبتدی ذکـر کـرده اسـت.چرا که یکی از منابع مـهم اطـلاعاتی وی(گـفتگو با برادر حسن البنا)که در استفاده خود در کتابش به آن نیز میبالد،معاصر و مربوط به بعد از 0491 بوده که در
حیطهی مطالعاتی وی نبوده اسـت.
2)مـحدودیت دیـگری که در این مطالعه اعمال شده،توجه نسبتا گـذرا بـه عوامل اجتماعی-اقتصادی و فرهنگیای است که شرایط مساعدی برای برآمدن اخوان المسلمین ایجاد کرده بود.به این دلیل کـه مـطالعات پیـشین به صورت گسرده به این عوامل پرداختهاند.بنابراین از تکرار مـکررات خودداری کرده و با رویکرد دیگری در صدد گردآوری این کتاب بوده است.چنانکه نویسنده در این باره میگوید:«این مـطالعه در کـوششی جـهت پوشاندن نقص مطالعات پیشین که در تشریح چگونگی توفیق جنبش در استفاده از شـرایط مـناسب جامعه در دههی 0391 جهت بنیانگذاری یک جنبش تودهای ناکام ماندهاند،بیشتر بر نقش کنشگر تمرکز دارد تا سـاختار. بـنابراین تـأکید بر تشکیلات،ساختار درونی،شیوههای کنش،روشهای جذب نیرو،برنامههای اصلاحی،جـذابیت ایـدئولوژیک و مـنافع طبقاتی اعضاء خواهد بود تا محیط اجتماعی فراگیر.»بنابراین این کار مؤلف که بـرای نـوشتن ایـن کتاب از دیدگاه متفاوتی نسبت به قبل بهره برده است، شایسته تقدیر است.
نویسنده در بـخش«پیـشینه تحقیق»به نقد و بررسی کتابهایی که توسط مورخان و محققان غربی و مصری درباره جـمعیت اخـوان المـسلمین نوشته شده پرداخته که به حق کار شایستهای در این مورد است و میتواند الگوی مـناسبی بـرای پژوهشگران تاریخ در زمینهی پیشینهی پژوهش باشد.در این قسمت ایراد عمدهای که لیا بـه مـنابغ غـربی میگیرد،این است که بر نحوه نگرش غربستیزی بیامان،تحجر و بیگانههراسی جمعیت تأکید زیادی دارنـد.ایـن در حالی است که وی اصلا اعتقادی به این نوع نگرش ندارد و این دیـدگاه در سـراسر کـتابش قابل مشاهده است.بنابراین وی جزو آن دسته از مورخانی است که عنایت بیشتری به ابعاد مـتجددانه و مـترقی ایـن سازمان دارد و اعضای آن را به عنوان نیروی سیاسی مدرنی میداند که خواهان تبدیل اسـلام بـه مقوم معنوی جوامعی هستند که از سدهها سوء حکمرانی،فساد و نظامهای سرکوبگر آسیب دیدهاند.و نیز اضافه مـیکند کـه این سازمان در صدد گرفتن جنبههای مثبت و مفید فرهنگ غربی نیز هست.بـه نـظر وی جمعیت اخوان المسلمین،نیروی جدیدی را برمبنای جـذبهی عـقیدتی-سـیاسی و یک تشکل تودهای نمایندگی میکردند.علاوه بـر ایـن،نویسنده جزو آن دسته از محققانی است که اعضای این سازمان را نه از اعضایی که در زیـر فـشار اجتماعی-اقتصادی بودند،مانند افـراد رانـده شده،حـاشیهنشین و هـنجار گـسیخته؛بلکه شالودهی اصلی این جنبش را از خـانوادههایی ثـابت و موفق میداند.
در این بخش نویسنده ابتدا به فقدان مـنابع در ایـن حوزه اشاره کرده،ولی بعد بـه ذکر منابع جدیدی دربـاره تـاریخچهی اخوان المسلمین میپردازد که ویـ از آنـها بهره برده و در روشن شدن تاریخچهی این سازمان کمک شایانی میکند.از جمله آنها مـکاتبات حـسن البنا را با پدرش که توسط بـرادر کـوچکترش،جـمال البنا گردآوری شـده و دیـگر جزوهای به نوشتهی یـکی از انـشعابیونی که در سال 2391 جمعیت را ترک کرده بود،را ذکر میکند. این منابع رویکرد و نگاهی جدید بـر تـاریخچهی اولیهی جمعیت میافکنند، از جمله اینکه روایـت حـسن البنا از تـأسیس اخـوان المـسلمین،نشاندهنده پایگاه اجتماعی پدرش مـیباشد که با محافل منتفذ قاهره در ارتباط بود و در عین حال انکارکننده دیدگاه بیگانه هراسی نسبت بـه غـرب است که به حسن البنا ربـط مـیدهند.
سـپس نـویسنده ابـتدا به شرحی در ارتـباط بـا پدرش پرداخته و میآورد که وی ابتدا تحت تأثیر جنبش سلفیه که یک جنبش مصلحانه اسلامی است که تـوسط مـحمد عـبده و سید جمال الدین اسدآبادی برپا شده بـود،بـوده اسـت.سـپس چـنانکه در بـالا آمد به ذکر پایگاه اجتماعی وی(پدر حسن (به تصویر صفحه مراجعه شود)
البنا)میپردازد.وی در محیطی رشد کرد که تقوای اسلامی از ارزشهای محوری بودند و دو عنصر مؤثر در شخصیت دوران جوانی حـسن را یکی عنصر تصوف و دیگری شور ملیگرایی متعاقب قیام مصریان علیه بریتانیا در سال 9191 میداند.بدنبال این وقایع حسن البنا در جمعیتهای اصلاحی اسلامی مشارکت میکرد تا اینکه به همراهی دوستانش انجمن اصـلاحی طـلب جمعیت الحصافیه الخیریه را بنیان نهادند که بعدا سنگ بنای تشکیل سازمان جمعیت اخوان المسلمین شد.از اهداف این انجمن شکل دادن به سرشت اخلاقی مردم و ممانعت از تبلیغات سه زن مسیحی،که در پوشـش کـارهای اجرایی به تبلیغ مسیحیت میپرداختند،بود.
نویسنده از جمله انجمنهای دیگری را که حسن البنا در آنها مشارکت میکرد،انجمن جوانان مسلمان ذکر میکند که از اهـداف آن سـازش ناپذیری با بریتانیا بود کـه بـعدها همین رویه را سازمان جمعیت اخوان المسلمین نیز ادامه داد..نویسنده سپس میآورد که منابع غربی در غربستیزی وی اغراق کردهاند درحالیکه لیا دغدغهی عمده وی را رواج تقلید کـورکورنه از غـرب در میان تحصیلکردگان مصری،کـه مـنجر به نفی اسلام و فرهنگ اسلامی توسط آنها میشد،میداند.
نویسنده درباره فکر تأسیس سازمان جمعیت اخوان به شرح یک سری وقایع میپردازد از جمله اینکه به نقش رفیق دیرین البنا،احـمد افـندی السکری و شش تن از شاگردان البنا میپردازد ولی در آخر به این نتیجه میرسد که این ابتکار در هر کجا و تسوط هرکسی که شکل گرفته باشد،در این شکی نیست که حسن البنا از همان ابـتدا رهـبر به رسـمیت شناخته شدهی همهی شعبههای اخوان المسلمین گردید.نویسنده را صبغهی صوفیانهای که در سازمان وجود داشته سخن میراند و آنـ را به دورانهای قبل البنا مربوط میسازد که البنا به آن اعتقاد داشـته اسـت.
در ادامـه نویسنده به خصلت تودهای و غیرنخبهگرایانه این سازمان میپردازد و میگوید پایگاه اجتماعی جمعیت در اسماعیلیه هم شامل طبقهی مـتوسط تـحصیل کرده و هم عناصری از طبقهی پایین بودند و به تصدی مقامات مهم تشکیلات اخوان تـوسط هـمین قـشرها اشاره میکند.
آقای لیا در ادامه بحث به ذکر نخستین نهادهایی میپردازد که توسط این جـمعیت به وجود آمد؛از جمله آنها مسجد(اولین آنها)،باشگاه و مدرسه را نام میبرد و سـاختن این پروژهها را اولین گـام عـملی در راستای آرمان اسلامی ذکر میکند.نویسنده دومین گام را چاپ نخستین رسالهی البنا در ژانویه 1391 که خطاب به اعضاء بود دانسته و اذعان میکند که در این زمان انجمن دیگر تقریبا به صورت انجمنی شـناخته شده،درآمده بود.وی سومین گام را افتتاح شعبهای در قاهره سال 1391 ذکر میکند که امکان ارتباط جمعیت را با محافل اسلامی قاهره،که حسن البنا دغدغهی دوستی با آنها را داشت،برقرار میکرد.
این بخش از سه فصل 1-تحقق یک رؤیا 2-رهبری کاریزماتیک، تشکیلات و خدمات اجتماعی و 3-سفرهای کوتاه،شبکهها و پشتیبانی تشکیل شده است که در زیر به صورت اختصار به آنها خواهیم پرداخـت.
در این فصل نویسنده به بیان اولین جرقههایی میپردازد که در ذهن حسن البنا برای تشکیل چنین سازمانی با تشکیلاتی قدرتمند زده شده بود؛چرا که انجمن جوانان مسلمان دیـگر حـسن البنا جوان را ارضاء نمیکرد.
وی اولین جرقهی تشکیل سازمان توسط البنا را مربوط به اواخر دههی 0291 میداند که حول و حوش ایدههای آموزش واعظان جوان متعهد، استفاده از جدیدترین اشکال جدید تبلیغات،تـعلیم و تـربیت در تـشکیلات؛ دوری از تشکیلات اسلامی و نهایتا علاقهی وافـر بـه مـقولات سیاسی و ملی چرخ میزد،میداند که پس از نخستین بحران داخلی در سالهای 1391-2391،که در جریان آن افکار و سیاستهای حسن البنا توسط ناراضیان زیر سؤال رفـت،در قـالبی مـنسجمتر تبلور یافت.
آقای لیا میگوید که مورخین قـبلی بـه ویژه میچل دلیل نارضایتی البنا از انجمن جوانان اسلام را روشن نکردهاند.بنابراین وی شرح میدهد دلیل نارضایتی وی از این انجمن نارضایتی عـمیق او از فـقدان اهـتمام انجمن جوانان مسلمان به تربیت اسلامی بوده است.همچنین جـایگاه طبقاتی اعضای آن را که از طبقات متوسط بالا جذب شده بود،از دلایل دیگر میداند.نویسنده در ادامه به ذکر انجمنهای صـرفا مـذهبی از جـمله مکارم الخلاق الاسلامیه و الجمعیت الشرعیه میپردازد و ضعف آنها را منابع محدود مـالی و فـقدان اعضای متعهد آسیب دیده میداند که از نظر او چنین فضایی به اخوان المسلمین،که فاقد چنین ضـعفهایی بـود بـرتری نسبی می بخشید.
نویسنده سپس به تشریح اولین بحران جمعیت اخوان(کـه در 1391 سـر بـاز کرد)میپردازد وی اختلافات میانی انجمن را در اصل تعارضی میان دیدگاه حسن البنا و برداشت سنتی از آنـچه کـه مـیتوانست یک جمعیت خیریه داشته باشد،میداند و به ذکر دلایلی از این اختلافات که باعث انـشعاب گـروه هشت نفره از آنها شد میپردازد که در این میان خودمحوری البنا را به صورت پررنـگتری نـشان مـیدهد.نویسنده اشاره میکند که پایان بحران اول:1-سرآغاز مداخلهی جمعیت در امور سیاسی بود ولی جمعیت تـا سـال 8391 رسما از مقاصد خود برای ورود به مقولات سیاسی و پرداختن علنی به سیاست پرده برنداشت؛2-تـبدیل جـمعیت از یـک تشکیلات خیریه اداری به جماعتی کاریزماتیک؛3-غلبهی جاهطلبیهای ملی یا حتی بین المللی بر دیـدگاه مـحلی جمعیت و در نهایت اینکه 4-نخستین نزاع داخلی جمعیت به نظر میرسد باید سـرشت اقـتدارگرا و مـتمرکز جنبش را تقویت بر اسلام در طی دههی 0391 توسط حسن البنا اشاره میکند و آن را بازتابی از سرخوردگی عمومی از تـشکیلات سـیاسی کـه در رسیدن به دو هدف سیاسی عمده در مصر،یکی رهایی از استعمار و دیگری پیشرفت اقـتصادی،نـاکام مانده بود، میداند.2-رهبری کاریزماتیک،تشکیلات و خدمات اجتماعی
نویسنده در این قسمت سعی بر این دارد که بـرخلاف گـفتههای مورخان و محققان قبلی نقش کاریزماتیکی(طبق تفاسیر و تعاریف مارکس وبر از ویژگیهای کـاریزماتیک)حـسن البنا را در تحکیم و توسعه سازمان جمعیت اخوان المـسلمین،کـمرنگ یـا تعدیل کند و بیشتر به تشکیلات اداری و خدمات اجـتماعی ایـن سازمان بها داده و این عوامل را در پیشرفت سازمان مؤثر و حیاتی قلمداد میکند.بر ایـن اسـاس در ابتدای این فصل به آمـارهایی از شـعب مختلف سـازمان در سـالهای مـتوالی از 3391 به بعد میپردازد که بهطور مـداوم در حـال افزایش بودند؛این افزایش چنان ملموس و به قدر کافی بزرگ بود کـه تـوجه سرویس اطلاعاتی بریتانیا را در 6391
به خود جـلب کرد.نویسنده در کنار ایـن افـزایش شعب در مناطق مختلف مصر از تـلاش آنـها برای به دست گرفتن مطبوعات برای رواج افکار و اندیشههایشان سخن میراند.در ادامه نویسنده صـفحات بـیشتری را به ساختار تشکیلاتی جمعیت و تـقسیمبندیهای آن و ایـجاد مـنصبهای جدید از جمله مـکتب ارشـاد عام اختصاص میدهد.نـویسنده در ادامـه به انتقادات البنا از بیتفاوتی حکومت نسبت به نابرابریها اشاره میکند و سپس به تأسیسات خـیریه تـحت حمایت جمعیت میپردازد که در دنبالهی هـمین دیـدگاه آنها شـکل گـرفته بـود و از جمله آنها به تـأسیس داروخانه،کلینیک پزشکی،برنامهای برای مبارزه با بیسوادی،تأسیس مدرسهی دفاع در برابر حملات شیمیایی و هـوایی سـاخت مدارس،کارگاهها و کارخانههایی اشاره میکند.وی ایـن اقـدامات را بـه عـنوان عـوامل اصلی تبدیل جـمعیت اخـوان المسلمین به بزرگترین جنبش تودهای سیاسی در مصر در طی دههی 0491 میداند.
نویسنده در ادامه نظریه الیس گلدبرگ مـبنی بـر تـأکید او بر اقتدار کاریزمایی البنا را،به این دلیـل کـه وی ایـن مـفهوم را در مـناسبات سـاختار قدرت یا رهبری در سازمان اخوان مورد بحث قرار نداده،رد میکند.و بدون اینکه تعریف دقیق مارکس وبر را از ویژگیهای رهبری کاریزماتیک بیاورد،به ذکر مشخصههای البنا میپردازد و عنوان مـیکند که این مشخصهها و ویژگیها با تعریف وبر همخوانی ندارد و به این نتیجه میرسد که اقتدار کاریزماتیک البنا برمبنای تشکیلات دیوانی و سلسلهمراتبی استوار و در عین حال محدود شده بود نه برمبنای اقـتدار کـاریزماتیک وبر.او تأثیر تشکیلات و سلسله مراتب را در گسترش سازمان نسبت به نقش کاریزماتیک البنا پررنگتر میداند.ناگفته نماند که البته آقای لیا برای نقش کاریزماتیک البنا نیز اهمیت نقشی قائل اسـت،چـنانکه میآورد:«آشکار مینماید که عنصر نیرومندی از تصوف در رهبری البنا وجود داشت».لیا(چنانکه ذکر شد)کارآمدی تشکیلات و وحدت داخلی را تا حد زیادی مـسبب پیـشرفت جمعیت بیان میکند و یکی از راهـهای نـیل به این مقصود را سفرهای مکرر حسن البنا میداند که به تقویت وحدت میان شعب مختلف و اطمینان از اجرای سیاستهای جمعیت میانجامید.نویسنده هدف اصلی از ایـن سـفرها را،که آنها را سازماندهی شـده مـیداند،جذب نیرو اعلام میکند،چرا که این سفرها با وعظ و خطابهها نیز همراه بود.در ادامه،در دنبالهی همین سیاست میآورد که البنا همواره مراقب بود که عمیقترین احترامات را برای نخبگان مـحلی قـائل شود که این رویکرد ظاهرا در جلب همدگی نخبگان محلی،که جمعیت حمایت آنان را در این مراحل اولیه نمیتوانست نادیده بگیرد،موفقیتآمیز بود.در ادامه،لیا به مناقشهای در مورد آموزش و پرورش در سال 5391 اشـاره مـیکند که بـاعث شد میان اخوان المسلمین و رئیس دولت برای نخستین بار ملاقاتی صورت گیرد.لایحهی آموزشی از این قرار بود کـه ساعات بیشتری را به یادگیری زبان خارجی به نسبت زبان عربی و دروس دیـنی اخـتصاص مـیداد.در کناب این روابط اخوانیها مراقب بودند از تن دادن به نقش سنتی دستپروردگی بپرهیزند.
به دنبال همین سیاست(جـستجوی حـامیان عالی رتبهی همدل)بود که اخوانیها با عربستان ارتباط برقرار کردند؛چرا کـه ایـن کـشور را به عنوان یگانه حکومت مستقل خاورمیانه و درعینحال پایبند به حراست از اسلام و حرمین شریفین،میشناختند.ایـن امر تا جایی پیش رفت که تسهیلاتی برای اخوانیهایی که مایل به انـجام حج بودند در نظر گـرفته شـد.از طرف دیگر در همین دوران بود که کتاب«الفتح الربانی»(طبقهبندی جدید از احادیث امام محمد بن حنبل الشیبانی)توسط پدر حسن البنا(احمد البنا) تکمیل و به دنبال حامیان مالی برای چاپ میگشت و عربستان حـاضر به حمایت از چاپ و انتشار این کتاب در شمارگان بیشماریشد؛زیرا مکتب حنبلی،مکتب فقهی رسمی عربستان بود.معهذا این عامل نیز در کمک به بهبود روابط اخوان با عربستان نیز تأثیرگذار بود.از جـمله عـوامل دیگر بایستی به جمعآوری پول برای فقرا و مستضعفین مدینه و ملاقات با مقامات حجازی در سالهای 4391-5391 اشاره کرد.هرچند که این روابط در سال 9391 در پی انتشار مقالهای انتقادی از حاکمان عربستان با عنوان «از خانه به دوشـی تـا پادشاهی»توسط نشریهی جمعیت به هم خورد.
نویسنده در این بخش با در نظر گرفتن سیر صعودی رشد جمعیت چنانکه آمارها نیز آن را تأیید میکنند،بـه عـوامل دخیل در آن از زوایای مختلف پرداخته استوی این بخش را به چهار فصل با عنوانهای 1-گسترش جنبش 2-کادرسازی 3-یک حزب عقیدتی-سیاسی 4-فعالیت سیاسی و تندروی تقسیم کرده/
نویسنده در این فـصل بـه ذکـر آمارها و گزارشهایی(که از منابع مـختلف بـه دسـت آورده)پرداخته که جمعیت روند رو به رشدی در عضوگیری داشته است.چنانکه تا اواخر دههی 0391،جمعیت در همهی نقاط مصر،در همهی روستاها و شهرستانها بـسط یـافته بـود.این امر نتیجهی طبیعی ایدئولوژی جمعیت بود کـه خـواهان آن بود دعوت اسلامیشان،نه محدود به مصر بلکه در سراسر دنیای اسلام و در نهایت در کل جهان،گسترش داشته باشد.نویسنده اولیـن جـرقههای ایـن سیاست را به دوران بدو تأسیس جمعیت در اسماعیلیه میرساند که البنا تـلگرامهایی برای شخصیتهای اسلامی از جمله برای مفتی بزرگ بیت المقدس فرستاده بود.در راستای ادامه همین سیاست بود که جـمعیت تـوانست در سـال 7391 شعبههای متعددی در سودان،عربستان سعودی،فلسطین،سوریه،لبنان و مراکش و یک شـعبه در بـحرین،حضرموت،حیدرآباد،جیبوتی و پاریس ایجاد کند.
در این فصل نویسنده به ساختار تشکیلاتی سلسله مراتبی جـمعیت مـیپردازد و بـه شرح وقایعی میپردازد که تشکیلات جمعیت در مواقعی به مشکلاتی(به عنوان مـثال مـنفعل بـودن در جذب اعضای جدید و ترغیب آنان به پذیرش افکار و اصول جمعیت)برمیخورد که جمعیت را از اهـدافش بـازمیداشت.حـسن البنا با تغییر تشکیلات و ورود نیرهای فعال و متعهد به اهداف انجمن و تشکیل نهادهای جدید و...نـیروی جـدیدی را به تشکیلات تزریق کرد.به عنوان مثال نویسنده در کنار«واحدهای پیشاهنگی»از تشکیل نـهادهایی بـه نـام«گردانها»و«جنبش دانشجویی»و یک جناح نظامی موسوم به«بخش ویژه»(که از دل واحدهای پیشاهنگی بـه وجـود آمد)نام میبرد و در ادامه به تفصیل درباره هرکدام از آنها توضیحاتی میدهد که مـا را در شـناخت هـرچه بهتر این تشکیلات یاری میرساند.
واحدهای پیشاهنگی:این نهاد،نماد اصول اخلاقی فتوت و متضمن پوشـیدن لبـاس متحد الشکل،حمل پرچم و پیشانیبند و سرودهایی بود که به اندازهی راهپیماییها و رژهـی نـیروهای شـبهنظامی در میان جوانان
جذابیت داشت.واحدهای پیشاهنگی در سال 8391-9391 به صورت رسمی در جنبش پیشاهنگی ملی مصر،کـه نـه تـنها پیشاهنگان مسلمان بلکه گروههای پیشاهنگی مسیحی،یهودی و اقلیتهای ملی مصر را نیز دربـرمیگرفت،ثـبت نام کردند.این عضویت باعث شد که این واحدها در نزاعی که میان پیراهن سبزهای حزب مـصر جـوان(نزدیک به دربار)و پیراهن آبیهای حزب وفد درگرفت و به منحل شدن هـمهی گـروههای شبه نظامی انجامید،از انحلال جان سالم بـه در بـرد.بـنابراین واحدهای پیشاهنگی به فعالیتهایشان از جمله ورزش،کارهای خـیریهی اجـتماعی، تأسیس شعبههای جدید و...ادامه دادند.
گردانها:البنا راه اخوان المسلمین را برپایهی سه اصل تـعریف(شـناخت)، تکوین(شکلگیری)و تنفیذ(اجرا)قـرار داده بـود.بنابراین ایـجاد گـردانها از جـمله ابزاری بودند که برای تکمیل مـرحلهی تـکوین به وجود آمد.در این نهاد تنها افرادی که سابقهای در جمعیت داشتند،واجـد شـرایط بودند،چرا که آغاز مرحلهی جـدید تغییر اساسی جمعیت را بـازنمایی مـیکرد.به همین خاطر بود کـه قـرار شد رسالهی المنهج فقط در میان اعضای گردانها توزیع شود.این رساله سیاست اخـوانیها را بـا تفصیل بیشتر و به نحو بـارزتری تـبیین مـیکرد. چنانکه در این بـرنامه از نـیت اخوانیون برای ورود به پارلمـان مـصر پرده برداشته شده بود،تصمیمی که تا 1491 رسمیت پیدا نکرد.
شاخهی نظامی:بخش ویـژه:بـه دنبال نشست 9391 برخی از اخوانیون کمحوصلهتر خـواستار اجـرایی کردن مـرحلهی سـوم یـعنی مرحلهی تنفیذ بودند کـه مبارزهی بیامان را دربرمیگرفت،اما البنا خاطرنشان کرد که اعضای بسیار کمی هستند که تحمیل بـار سـنگین چنین مبارزهای را بپذیرند.این سیاست خـودداری،مـنجر بـه بـحرانی جـدی شد که بـه انـشعاب برخی از متعصبترین اعضای کادر انجامید و یک جمعیت رقیب با نام جوانان محمد شکل گرفت.بنابراین ایـن جـریان تـصویر اخوان المسلمین را به عنوان جنبشی که اعـضای خـود را بـرای مـبارزهی مـسلحانه عـلیه بریتانیا آماده میکند،تقویت ساخت.به دنبال فشار همین اعضا بود که البنا مجبور شد پس از عضوگیری و آمادهسازی 003 گردان،مرحلهی سوم را،زودتر از آنچه مد نظرش بود،شروع کـند.
اسلام افندیه:سرآغاز یک جنبش دانشجویی اسلامی:جمعیت در مقطعی سعی در نفوذ بین تشکلهای دانشجویی که حامی احزاب وفد و حزب مصر جوان بودند،کرد و پایگاهی را نیز در بین این تشکلها ایجاد کـرد.تـا جایی که تصمیم بر این گرفتند که یارگیری دانجویان را در دوران دبیرستان و قبل از ورود به دانشگاه انجام دهند که این حرکت برای اکثر گروههای سیاسی امری فرعی محسوب میشد.در راستای همین سـیاستها بـود که در سال 9391 گروهی از اخوان در دانشکدهی بازرگانی،اتحادیهی مطالعات اقتصادی،سیاسی و اسلامی را بنیانگذاری کردند.هدف این اتحادیه عبارت بود از:مطالعهی مجدد نظام اقتصادی و سـیاسی اسـلامی و ترجمهی تحقیقات برجسته به زبـانهای خـراجی.این اتحادیه سرآغاز پدیدهای کاملا نو بود:اسلام افندیه.این پدیده مستلزم ایجاد تصویر جدیدی بود که بر تصاویر کهنهی ارتجاعیگری و جمود مذهبی کـه مـشخصهی اسلام حاکم بر جـامعه بـود،مهر ابطال میزد.
نگرش سیاسی اخوان المسلمین از بسیاری جهات شورشی علیه«سیاست ورزی اشرافی و شبکههای حمایتی»را بازنمایی میکرد که عرصهی سیاسی مصر را به سیطرهی خود درآورده بودند.ایـن عـرصه برای طبقهی متوسط شهری ناآرام و در حال توسعه جهان بستهای بود.در واقع کانالهای عرض وجود سیاسی که بای طبقات متوسط و فرودست باز بود،محدود میشد به فعالیتهای دانشجویی حزب مصر جـوان و وفـد،سندیکاهای کـارگری و تشکیلات داوطلبی در حال حضور،مخصوصا انجمنهای اسلامی.اما هیچیک از این گروهها کاملا مستقل نبود.
حسن البنا بـنیان ایدئولوژیکیک اسلام سیاسی را در نشست دانشجویی در فوریهی 8391 پیریزی کرد،هرچند که در بـخش دوم نـشان دادهـ شد، مقولات دینی دارای تبعات سیاسی از سال 2391 از سوی اخوان المسلمین مطرح شدند.البنا تأکید داشت که اسلام مـفهومی کـامل است که همهی شئون زندگی از جمله سیاست را دربرمیگیرد.وی در همین راستا به انتقاد از احـزاب مـوجود مـصر پرداخت.بنابراین بایستی اذعان کرد دههی 0391 نقطهی عطفی در تاریخ معاصر مصر بود و نشانهی آغازگذاری دشـوار از یک نظام سیاسی مبتنی بر اشرافیت به نظامی که احزاب عقیدتی و سیاستورزی تـودهای بر آن غلبه داشتند و اخـوان المـسلمین عنصری مهم در جریان این فرایند بودند.
مخالفت جمعیت با احزاب را برخی به اشتباه به مخالفت با اصول و قواعد دموکرتیک میدانند،درحالیکه اینطور نیست و رهکار حسن البنا این بود که با تـأکید بر اینکه نظام مشروطه باید در درون یک سیستم غیرحزبی کار کند،قائل به محدودیتی صریح بود و خواستار یک هیأت ملی بود که شامل نمایندگان همه احزاب و گروههای سیاسی میشد.از نظر او تنها ائتـلافی از ایـن دست میتوانست اصلاحات موردنظر را انجام دهد و مصر را به استقلال رهنمون سازد.بنابراین تقبیح سیاستورزی حزبی از سوی اخوان المسلمین را بایستی به منزلهی نی سوء کارکرد نظام سیاسی درک کرد نه ضـرورتا بـه عنوان نفی مبانی اصول دموکراتیک.لیا سپس به ذکر مشخصهها و ویژگیهای برنامههای اصلاحی جمعیت و پیوند این ویژگیها با طبقاتی که به این دلیل مجذوب این جمعیت شده بودند مـیپردازد.از جـمله این ویژگیها:1-این برنامهها از سوی غیرنخبگان تدوین و مطرح شده بود.طرحهای اصلاحی اخوان المسلمین معتبرتر از طرحهایی به نظر میرسیدند که از سوی ثروتمندان،که زمان احزاب سیاسی را در دست داشتند،ارائه مـیشدند،صـرفا بـه این دلیل که رهبران جـمعیت خـود بـه طبقهی متوسط تعلق دشتند.2-برنامههای جمعیت در دههی 0391، محدود به دعوت به بازسازی معنوی یا احیای دینی نبود.اخوان المسلمین پایبندی عـمیق و پایـداری نـسبت به اصلاحات از جمله اصلاحات اجتماعی، اقتصادی،سیاسی،دیـنی،آمـوزشی،بهداشتی و خانواده نشان میدادند.3- اخوانیها سعی میکردند مستقل از اسامی،خانوادهها و احزاب،برنامههای خود را بر یک ایدئولوژی استوار کنند.پایـبندی بـه یـک برنامه ایدئولوژیک عینی،که بر فراز اختلافات احزاب سیاسی سـنتی میایستاد،یک جنبهی برجسته و موفق از تبلیغات جمعیت بود.
برونیار لیا در این فصل ابتدا به نـقد و بـررسی تـأثیر انتفاضهی فلسطین بر جمعیت میپردازد و سپس به تندرویها اعضای جمعیت کـه آیـندهی سیاسی جمعیت را به خطر میافکند،میپردازد و میگوید در مقابل این
اعضای تندرو،البنا همچنان به سیاست مـدارا و پرهـیز از خـشونت اعتقاد داشت و معتقد بود مشکلات اجتماعی و اقتصادی به خودی خود منجر بـه انـقلاب مـیشود.
انتفاضهی فلسطین و برنامهی تقسیم فلسطین،آیندهی امنیت مصر را در صورت استقرار دولتی صهیونیستی در مجاورت مـرزهای آن بـه خـطر میانداخت.بنابراین همین امر باعث تغییر افکار عمومی از ملیگرایی و غربگرایی سکولار دولت مصر به سـمت جـهتگیری عربی-اسلامی،که به موضع اخوان المسلمین قرابت بیشتری داشت،گردید و در همین راسـتا بـرنامههایی تـوسط جمعیت برای کمک به فلسطین طراحی و اجرا میشد. از طرف دیگر انتفاضهی فلسطین،ناتوانی دولت مـصر را در حـمایت مؤثر از اعراب فلسطینی آشکار کرد و این باور را در میان افکار عمومی تقویت می کـرد کـه دولت حـامی استعمارگران است.
در اینجا نویسنده حوزهی مطالعاتی خود را به ارتباط میان انتفاضهی فلسطین و تبعات آن در مصر در یـک سـو و توسعهی اخوان المسلمین در سوی دیگر محدود میکند.چرا که همچنان که خـود نـیز بـیان میکند بررسی مفصل در مورد همهی ابعاد دخالت جمعیت در مقولهی فلسطین خارج از چشمانداز این مطالعه اسـت.لیـا در ادامـه به نقد گفتههای مورخین قبلی راجع به انشعاب جوانان محمد در سالهای 9391-0491 مـیپردازد و بـه این نتیجه میرسد که دلیل اصلی این انشعاب نه ارتباط البنا با دربار(علی ماهر پاشـا،نـخست وزیر)و نه مسائل معنویت علیه سیاست بلکه تمایل البنا برای ورود به سـازشکاریهای سـیاسی بود.حسن البنا این سازشکاریها را یکی از مـفیدترین و مـؤثرترین روشـهای دستیابی به اهداف اسلامی ذکر میکرد.جـالب تـوجه است که نویسنده ریشههای این انشعاب را نیز به سال 7391 برمیگرداند.
در هر صورت فـشار اعـضای داخلی بر رهبری جمعیت و ایـنکه اهـداف ضد اسـتعماری سـازمان نـمیتواند به کلمات و حرف محدود شود،بـه تـأسیس بخش ویژه که در صفحات قبلی به توضیح آن پرداختیم،منجر شد.
نویسنده در ادامـه بـه رویارویی سازشکاریهای البنا در سالهای 0491-2491 میپردازد.در ایـن قسمت ابتدا از گسترش جـمعیت و زیـاد شدن شعبههای آن سخن مـیراند کـه در ادامه همین گسترش روزافزون نیروها بود که اخوانی ها به فکر تأثیرگذاری بـیشتری در صـحنهی سیاسی مصر مانند ورود به پارلمـان،افـتادند،امـا جنگ جهانی دومـ مـانعیای در برابر بلندپروازیهای سیاسی سـازمان شـد.
جمعیت در آغاز جنگ از موضع دولت در بیطرفی در جنگ حمایت میکرد که این سازشکاری با مـخالفت اعـضای جوان و ناآرام جمعیت روبرو شد. رهـبران جـمعیت با اعـلام نـیاز بـه این سازشکاری سیاسی خـود را به این شرایط خو دادند و توانستند با پرداختن به مقولات سیاسی دیگری که دولت حساسیت کـمتری نـسبت به آنها داشت مانند نیاز بـه اصـلاحات اجـتماعی اقـتصادی،بـخشی از فشار اعضای جـوان بـرای مبادرت به عمل ضد استعماری را خنثی کنند.
موضع سازشکاری البنا با دولت بعد از کنار گذاشتن علی مـاهر پاشـا(کـه همدل جمعیت و مخالف استعمار بود و به دلیـل مـخالفت بـا شـرکت در جـنگ تـوسط بریتانیاییها کنار گذاشته شد)کنار زده شد و او به موضعگیری شدید بر ضد استعمار به صورت علنی پرداخت.همین موضعگیری باعث شد که وی را به قنا تبعید کنند.هرچند کـه مکتب ارشاد عام به البنا توصیه کرد که دستور دولت را تمکین نکند اما با وساطت شخصیتهای مهم،وی راهی قنا شد.در غیاب وی احمد السکری ریاست جمعیت را بر عهده گرفت و سعی فراوانی در فـرو نـشاندن تنشها و متقاعد کردن اعضا نسبت به این امر انجام داد؛و تا حد زیادی تأکید میکرد که ما به جای هر چیز دیگری خواهان صلح هستیم.پس از چهار ماه،اپوزیسیون پارلمانی از مـاجرای انـتقال برای فشار بر دولت ضعیف حسین سری پاشا استفاده کرد و وی آزاد شد.مدتی بعد در ادامه نقشههای خرابکارانهی بخش ویژه بر ضد تأسیسات بریتانیا کـه عـلی ماهر پاشا آنها را پشتیبانی مـیکرد دولت زیـر فشار بریتانیا،البنا و السکری را بازداشت و مطبوعات آنها را تعطیل کرد. این دستگیریهای سبب حملات شدید(به صورتهای مختلف)به بریتانیا از سوی اخوان المسلمین شد.تـا جـایی که دولت حسین سری بـین فـشار داخلی و دربار آنها را آزاد کرد و در برابر فشار بریتانیا به سفیر انگلیس گفت که زندانی این افراد منجر به انقلاب مذهبی میشود.بنابراین بریتانیاییها متقاعد شدند که نخستوزیر و رئیس پلیس(علی مـاهر پاشـا که پس از خلع از نخستوزیری به این شغل منصوب شده بود)با آنها همدل هستند.
علاوه بر فشار بریتانیا برای سرکوبی جمعیت،البنا پس از آزادی از زندان، خود را با مخالفان داخلی بر سر رهـبریاش مـواجه دید کـه او را به هدایت دعوت اسلامی مطابق دلخواه خویش و برطبق منفعت و مطامع شخصی اش متهم میکردند.این دستگیریها بر البـنا تأثیر فراوانی گذاشت؛از جمله اینکه در سخنرانیهایش از ارجاع خصمانه به بریتانیاییها پرهـیز مـیکرد. بـه دنبال مداخلهی بریتانیاییها دولت وفدی بعد از حسین سری در سال 2491 روی کار آمد.در دورهی همین دولت بود که اخوانیها تصمیم گـرفتند نـامزدهایی برای انتخابات پارلمانی معرفی کنند.این امر با مخالفت دولت مواجه شد و البنا را تـهدید بـه دسـتگیری کردند.در برابر این اقدام بار دیگر مکتب ارشاد عام باز رأی به عدم تمکین دستور دولت را داد کـه البنا به ناچار دستور دولت را پذیرفت.گرچه این اقدام به عنوان تسلیمی بیشرمانه مـورد تفسیر قرار گرفت و مـنجر بـه انتقادات گسترده از سوی بسیاری از پیروانش شد.با این حال،همین تمکین به دولت وفدی بود که به البنا امکان داد توافقی غیررسمی با این دولت منعقد سازد که به جمعیت اجازه میداد فعالیتهای خـود را ادامه دهد و اقداماتش را برای عضوگیری شدت بخشد.در نهایت بریتانیاییها به این نتیجه رسیدند که اخوانیها احتمالا با عمل عجولانه و نابهنگام در زمانی که چشمانداز رسیدن به قدرت با روشهای تدریجی قابل مـلاحظه اسـت،آیندهی خود را به خطر نمیاندازند.
با اینکه دخالت عناصری از شاخهی نظامی جمعیت در خشونت سیاسی در حد فاصل سالهای 5491 و 9491 نیز به خوبی اثبات شده است؛معهذا، مسؤولیت رهبری جمعیت در قبال خشونت سـیاسی سـالهای پس از جنگ به هر میزان که باشد،هیچ کوشش منسجمی برای سرنگون کردن دولت با روشهای خشونتآمیز صورت نگرفت.شایان ذکر است که جمعیت با اینکه در سالهای 8491-9491 پیروان به مـراب بـیشتری از هر گروه سیاسی دیگر در مصر داشت،با این وجود در این زمان هیچ کرسیای در پارلمان نداشت.
نویسنده بعد از سه بخش فوق الذکر به نتیجهگیری و جمعبندی کتاب
پرداخته است.
این کـتاب دیـدگاهها و نـظرات محققان قبلی به ویژه مـیچل را دربـارهی اخـوان رد و در بعضی جاها تعدیل میکند و:یافتههای کتاب حاضر گسستی تند از این نگرش سنتی را بازنمایی میکنند.این یافتهها نشان میدهند که برآمدن اخـوان المـسلمین در دهـهی 0391 یک بخش اساسی از برآمدن سیاستورزی تودهای مدرن در مـصر بـود،نه خودنمایی تجاوزکارانهی سنتگرایی مذهبی.اخوانیها با مورد توجه قرار دادن مطالبات این گروه برای مشارکت سیاسی،اصلاحات اجتماعی-اقـتصادی و نـیز تـجدید حیات بدین(پرهیز از تصویر ارتجاعی دینی)،سخنگوی جوانان ناراضیای شـدند که نسبت به احزاب سیاسی سنتی،که نخبگان سیاسی زمام آنها را بر عهده داشتند و در آنها دخل و تصرف مـیکردند،بـیگانه شـده بودند.
توجهی که صرف توسعهی منابع انسانی میشد،برای رشد سـریع اخـوان المسلمین اهمیت اساسی داشت؛از سوی دیگر تربیت موفقآمیز اعضا،پیوندی ناگسستنی و همهجانبه با یکی از اصول اسـاسی تـشکیلات جـمعیت داشت:ترفیع مبتنی بر شایستگی،دستاورد و تعهد نه برمبنای منزلت و شأن اجـتماعی.از نـکات دیـگر در رشد سازمان عدم وابستگی آشکار آنها خصوصا به لحاظ اقتصادی به دولت،اشراف یا حـزب خـاصی بـود.
این مطالعه برعکس همهی مطالعات قبلی کوشیده است که نقش کاریزماتیک البنا را نسبت بـه کـارآمدی تشکیلات و خدمات اجتماعی جمعیت کمرنگ و تا حدی تعدیل کند.
از جمله اقدامات اساسی و مـهم سـازمان،سـیاسی کردن اسلام به عنوان یکی از بنیادیترین مشخصههای عقیدتی جمعیت بود.همچنین جمیعت در تقبیح احـزاب و گـروههای سیاسی میکوشید.این نفی حزبگرایی و سیاستورزی حزبی از سوی جمعیت با ادعای آن مبتنی بـر بـازنمایی یـک برنامهی عقیدتی عینی که در فراسوی همهی منافع شخصی و خانوادگی قرار میگرفت، پیوند تنگاتنگی داشت.امـا بـایستی اذعان کرد همچنان که جمعیت از پذیرش نقش سیاسی نو در عرصهی سیاسی مـصر پرهـیز مـیکرد،در همان حال که آهسته و پیوسته مشغول ساختن پایگاه قدرت مخصوص به خود بود،به نـحوی مـاهرانه شـبکهی ارتباطات خود را گسترش میداد.
همچنین در این پژوهش به جنبهی ضداستعماری جمعیت پرداخـته شـد که کارزار فلسطین آن را تقویت بخشیده بود.از سوی دیگر روابط جمعیت با نیروهای سنتی مذهبی مورد بـحث و بـررسی قرار گرفت که البنا با مخالفت علنی علیه محافظهکاری آنها برخاسته بـود و تـشکیلات اسلامی آنها را به خاطر عدم تواناییشان در عـرضهی اسـلام صـحیح و کارآمد به جوانان مصر،به سختی مـورد نـکوهش قرار میداد.
در قسمت آخر نیز اشاره شده که آنچه این پژوهش کوشیده اسـت نـشان دهد این است که چـگونه اعـتقادی مستحکم بـه تـوانایی گـروههای غیرنخبه، برای وادار کردن تشکیلات حاکم بـه بـرآوردن نیاز آنان به یک جنبش تودهای سیاسی تغییر شکل یافت.طرح تـشکیل یـک جنبش سیاسیمذهبی جدید،به صورت تـدریجی برمبنای بازتفسیر ارزشهای سـنتی تـحقق یافت. در مجموع یافتههای این کـتاب بـه نیاز برای مطالعهی مکانیسمهای بسیج تودهای اشاره دارند.
در پایان بایستی اذعان کرد کـه ایـن کتاب جدای از رویکرد نو و جـدیدی کـه بـه جمعیت اخوان المـسلمین دارد،اثـر جوامع و مانعی برای شـناخت ایـن (به تصویر صفحه مراجعه شود) حسن البناء
سازمان نمیباشد،چرا که اولا همانطور که نـویسنده در ابـتدای کتاب (دیباچهی کتاب)ذکر میکند.در ایـن اثـر،تحلیل جـامعای از هـمهی ابـعاد ایدئولوژی جمعیت اخوان المـسلمین انجام نشده و ثانیا توجه نسبتا گذرایی به عوامل اجتماعی-اقتصادی و فرهنگیای شده است که شـرایط مـساعدی برای برآمدن اخوان المسلمین ایجاد کـرده بـودند(البـته بـه دلیـل پرداختن پژوهشهای فـراوان در ایـن باره).در کنار این عوامل نکتهی مهم و قابل توجهی که به چشم میآید این است که نـویسنده مـسحور کـارها و اقدامات این سازمانش ده و فراموش کرده کـه بـایستی سـیر تـاریخیای نـیز از وقـایع تاریخی مصر بازگو کند.
نویسنده میکوشد،با شواهد،دلایل و مدارک فراوانی که ارائه میکند(که از نقاط قوت کتاب است)،دیدی منفی که تسوط محققان قبلی دربارهی این جـمعیت به وجود آمده و چهرهی خشونتآمیزی از این جنبش را به نمایش گذارده بودند،تعدیل و حتی در جاهایی رد کند.همچنین آقای لیا در صدد است که این خشونت را به بخش تندروی این سازمان مربوط کـرده و بـه ذکر دلایل بیشماری برای اثبات این امر بپردازد که جمعیت به رهبری حسن البنا قصد داشت که نظام سیاسی را از داخل اصلاح کند تا آن را از طریق انقلاب از میان بردارد.در اینجا سـزاوار اسـت که از ترجمه روان آقای عبد اللّه فرهی که جذابیت کتاب را دوبرابر کرده،سپاسگزاری کرده است.
(1). http://WWW.servinghistory.com/topics/Brynjar-Lia and WWW. mil.no/multimedia/archive/00104/Brynjar-Lia-CV-104435a.pdf